eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.2هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. رحیم بیشتر کفری شد و گفت دیگه چی میخواستی بشه؟مگه دفعه قبل نگفتم یبار دیگه این دختر بره سمت چشمه
. ابروهامو بالا انداختم و گفتم دست تون درد نکنه پدرم دستمو گرفت و گفت دعا کردم بچه اش دختر باشه. از چیزی که شنیدم حسابی جا خوردم با تعجب گفتم دختر؟واقعا؟آخه چرا؟ پدرم گفت آره باباجون دعا کردم بازم دختردار بشه چون اگه پسردار بشه و رحیم و به مراد دلش برسونه دیگه نمیشه جلوی حسادت و کینه مژگان و گرفت،می ترسم از اون روز که من نباشم و زیر دست این نابرادر و زنش حسودش تلف بشی دستشو به گرمی تو دستم فشردم و گفتم خواهش میکنم از نبودن حرف نزنین غصه ام میگیره پدرم گفت جلوی مرگ و که نمیشه گرفت‌،دیر یا زود نوبت منم میرسه،فقط از خدا میخوام تا اون روز تو سروسامون گرفته باشی دستشو بوسیدم و گفتم خدا عمر طولانی بهتون بده تا همیشه زیر سایه تون باشیم رفتم تو اتاقم و روسری مو باز کردم،بافت موهامو باز‌کردم و سرمو یه دور چرخوندم تا موهام به حالت اولش برگرده من عاشق موهای فرفریم بودم و دوست داشتم همیشه تو هوا پیچ و تاب بخورن ولی رحیم از موی فر بدش میمود و هیچ وقت نمیذاشت موهامو باز نگه دارم اوایل از سر لجاجت چندباری موهامو باز گذاشتم و ازش یه کتک مفصل خوردم ولی وقتی پدرم قسمم داد رحیم کفری نکنم دست و بالم بسته شد،قسمش از سر این نبود که اونو بیشتر دوست داشت،قسمش از سر دوست داشتن من بود دلش تاب دیدن کتک خوردنمو نداشت همین که مه لقا سینی به دست وارد اتاق شد بوی کوفته پیچید توی دماغم با ذوق پریدم جلو و گفتم شام کوفته است؟ مه لقا سینی و گذاشت روی زمین و با کنایه گفت بله مژگان خانوم هوس کرده بودن،آخه ویار یه روز دو روز ؟؟؟ای خدا این زن کی فارغ میشه ما از دستش راحت شیم؟!؟ زود یه لقمه گذاشتم تو دهنم و با همون دهن پر گفتم گیرم که فارغ شد اگه بازم دختر باشه از ترس اینکه رحیم زن نگیره زود یکی دیگه میاره،اگرم پسر باشه بازم زود دست بکار میشه تا با یه پسر دیگه اعتبارش پیش رحیم بالا بره مه لقا پوفی کشید و گفت الحق که راست میگی،خب دخترم اگه کاری با من نداری من دیگه برم؟ لیوان دوغ و سر کشیدم و گفتم نه برو فداتشم مه لقا داشت از اتاق میرفت بیرون که یهو صداش کردم و پرسیدم مه لقا امروز وقتی من عمارت نبودم کسی اومده بود اینجا؟
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. ابروهامو بالا انداختم و گفتم دست تون درد نکنه پدرم دستمو گرفت و گفت دعا کردم بچه اش دختر باشه. ا
. مه لقا قیافه متفکرانه ای به خودش گرفت و گفت نه چطور مگه؟ گفتم آخه موقع برگشتن تو جاده ابریشم یه غریبه رو دیدیم مه لقا اخماش رفت تو هم و شاکیانه گفت جاده ابریشم؟؟؟چشمم روشن پس بگو کلِ آبادی و متر کردی اومدی؟!؟ خودمو براش لوس کردم و گفتم اِاِاِ مه لقا جون.... پرید وسط حرفم و گفت بخدا اگه یبار دیگه از این کارا بکنی دیگه نمیام از زیر مشت و لگد رحیم درت بیارم شونه هامو بالا انداختم و گفتم خب نیا بزار اونقدر بزنه تا بمیرم و راحت شم مه لقا با عصبانیت خیز برداشت سمتم و گفت زبونت و گاز بگیر دختر بی توجه بهش به خوردن کوفته ادامه دادم از رفتن منصرف شد و اومد نشست کنارم معلوم بود یه حرفی تو گلوش گیر کرده،منتظر موندم تا خودش به حرف بیاد شام من تموم شد ولی اون به حرف نیومد که نیومد سفره رو جمع کردم تو سینی و گفتم بگو با تعجب نگام کرد گفتم چیه؟مگه نمیخوای یه چیزی بهم بگی؟بگو راحت شو هنوز مردد بود ولی بالاخره حرف زد ببین همدم جان خودت که بهتر میدونی من چقدر دوستت دارم،درسته از گوشت و خون من نیستی ولی من بزرگت کردم،هیچوقت نذاشتم آب تو دلت تکون بخوره،من تحمل دیدن اشک تورو ندارم برای همین از بچگی هر کاری خواستی برات کردم،ولی الان.... وقتی سکوت کرد پرسیدم ولی الان چی؟ سرش و انداخت پایین و گفت من تو تربیتت کم گذاشتم،اگه خدابیامرز مادرت زنده بود تو رو مثل خودش یه خانوم تمام عیار بار میاورد اخم کردم و گفتم دستت درد نکنه یعنی من خانووم نیستم! با عصبانیت گفت نه نیستی،تو همون دختر بچه لوس و لجباز هفت ساله ای که یه شب تا صبح لای کاه و یونجه اسبا قایم شد و جون به لبمون کرد از یادآوری خاطره‌ اون روز بی اختیار لبخندی کنج صورتم نشست که مه لقا رو بیشتر عصبانی کرد ولی خشم شو فرو خورد و دستم و گرفت تو دستش و گفت همدم جان تو دیگه بزرگ شدی همین روزاست که یکی درِ این عمارت و بزنه و تورو با خودش ببره،اون مرد پدرت نیست که نازتو بکشه،تو قراره عروس یه مردی بشی،خانووم یه خونه ای بشی،مادر بشی پس کی میخوای بزرگ بشی و دست از این بچه بازیات برداری؟؟؟
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. مه لقا قیافه متفکرانه ای به خودش گرفت و گفت نه چطور مگه؟ گفتم آخه موقع برگشتن تو جاده ابریشم یه
. بازم خودمو زدم بی خیالی و گفتم حالا کی خواست شوهر کنه مه لقا سرشو به نشونه تاسف تکون داد و گفت نخیر تو درست بشو نیستی دستاشو گذاشت روی زمین و به سختی بلند شد،سینی رو برداشت و رفت اون رفت و منو با خشمی که وجودمو فرا گرفته بود تنها گذاشت،عصبانی بودم،از دست خودم ،چون با اینکه هر روز مه لقا جلوی چشمم بود ولی من پیر شدنش و ندیده بودم مه لقای مهربون من اونقدر پیر شده بود که بلند شدن از زمین براش سخت شده بود تصمیم گرفتم روز بعد با پدرم در مورد مه لقا حرف بزنم تا حجم کارشو و کمتر کنه لحاف و تشکمو پهن کردم رفتم سر طاقچه تا چراغ نفتی رو خاموش کنم که چشمم افتاد به آینه،نگاه خریدارانه ای به خودم انداختم،حق با مه لقا بود من اونقدر بزرگ شده بودم که عروس یه خونه بشم چراغ و خاموش کردم و سرجام دراز کشیدم حرفای پدرم توی سرم تکرار میشد "می ترسم از اون روزی که من نباشم و تو زیر دست این نابرادر و زن حسودش تلف بشی" پدرم حق داشت نگران باشه،منم نگران بودم ولی کاری از دستم برنمیومد نرگس فکر میکرد دختر خان بودن خیلی خوبه،خبر نداشت این عمارت برام حکم قفسی و داشت که روز به روز تنگتر میشد من بیشتر از هرکسی دلم میخواست ازدواج کنم و برم تا از دست رحیم و زنش راحت بشم ولی از اونجایی که دختر خان بودم هر کسی جرئت نمیکرد پا پیش بذاره یکی دو نفریم که جرئت به خرج دادن و پا پیش گذاشتن نتونستن از دیوار رحیم بگذرن همین شش ماه پیش بود که یکی از اهالی روستای خودمون پاپیش گذاشت ولی رحیم چنان بلایی سرش آورد که تا عمر داره از چند فرسخی عمارتم رد نمیشه همه حرفش اینکه داماد خان باید لایق ایل و تبارمون باشه ولی منکه‌ میدونم اینا همش بهونه است کوچیکتر که بودم و یبار مژگان خودش بهم گفت نمیزارم رخت عروس به تن کنی،گفت تا آخر عمرت باید همین جا بمونی و کلفتی من و بچه هامو بکنی من هیچ بدی در حقش نکرده بودم،نمیدونستم این همه نفرت و کینه از کجا ریشه گرفته تو فکر و خیال خودم غرق بودم که با صدای آروم تق تق در از جام پریدم
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh