eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.2هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. قسمت۲ سرم و بلند کردم و اطراف و با دقت برانداز کردم تا اینکه چشمم افتاد به پسرک ژولیده ای که خودش
. خسته تر از اونی بودم که بتونم از جام جُم بخورم قبل از اینکه بتونم عکس العملی نشون بدم سوار رسید جلوی پام نگاه خریدارانه ای بهم انداخت و گفت اونقدر به انتظار نشستی که بالاخره اومد با تعجب گفتم کی؟ خندید و گفت مرد رویاهات با عصبانیت بلند شدم ولی زود خشمم و فرو خوردم و نگاهی به اطراف انداختم و گفتم کو؟منکه این دور و برا مردی نمی بینم؟ ابروهای سیاه و پهنش بهم گره خورد و گفت یکم زبون درازی ولی من بلدم رامت میکنم اینو که گفت افسار اسب و کشید و با سرعت راه افتاد از اینکه نتونسته بودم جواب بی ادبی شو بدم خیلی از دست خودم شاکی بودم وقتی متوجه گذر زمان شدیم که آفتاب پشت کوه خزید به قول خدابیامرز مادربزرگم تو پائیز فاصله بین روز و شب فقط قدر یه وجبه بقیه مسیر و دوباره دویدیم تا قبل از تاریکی هوا به خونه هامون برسیم جلوی امام زاده که رسیدیم از دخترا جدا شدم و رفتم سمت عمارت،هر چی به عمارت نزدیک تر میشدم قدم هامو آروم تر برمیداشتم تا کسی متوجه حضورم نشه پاورچین پاورچین خودمو رسوندم جلوی در پشتی دستمو دراز کردم سمت در ولی قبل از اینکه دستم به در برسه در باز شد و قامت رحیم روم سایه انداخت از خشم پشت چشماش میشد فهمید که خیلی وقته متوجه غیبتم شده بازومو محکم گرفت و منو کشید داخل عمارت بدون اینکه بپرسه کجا بودم افتاد به جونم یه لحظه از کتک زدنم دست نمی کشید و زیر لب به جونم غر میزد و می گفت باز کدوم گوری رفته بودی؟صد دفعه بهت نکفتم حق نداری پاتو از عمارت بیرون بزاری؟به خیال دیدن کی دم به دقیقه میری سر چشمه؟هان؟ مژگان دستشو گذاشته بود روی شکمش و با لذت کتک خوردن مو تماشا میکرد با اینکه زبون درازی داشتم ولی تجربه بهم ثابت کرده بود اگه سکوت کنم کمتر کتک میخورم سروصدای رحیم تو کل عمارت پیچیده بود ولی کسی جرئت نمیکرد نزدیک مون بشه تا اینکه بازم مه لقا به دادم رسید و خودشو انداخت بین من و رحیم رحیم با عصبانیت گفت استغفرالله....مه لقا خانوم صدبار گفتم انقدر بی خود از این دختر چشم سفید طرفداری نکن،بفرما اینم نتیجه اش مه لقا دستی به سرم کشید و گفت مگه چیشده آقا؟
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. خسته تر از اونی بودم که بتونم از جام جُم بخورم قبل از اینکه بتونم عکس العملی نشون بدم سوار رسید
. رحیم بیشتر کفری شد و گفت دیگه چی میخواستی بشه؟مگه دفعه قبل نگفتم یبار دیگه این دختر بره سمت چشمه یه بلایی سرش میارم مه لقا گفت یه صلوات بفرستین آقا شیطون و لعنت کنید این چه حرفیه؟این دختر غریبه که نیست هم خون شماست رحیم پوفی کشید و گفت کاش نبود،کاش جای این ننگ یه برادر داشتم که پشتم بود،خوش به حال ابراهیم که پشت و پناه داره مژگان که دید معرکه تموم شده راهشو کشید و رفت مه لقا گفت خدا به مرادخان عمر طولانی و با عزت بده تا همیشه خودشون پشت و پناه همه مون باشن رحیم گفت دِ درد منم همینه دیگه،الان دیگه آقام باید تکیه بده پشتی و قد کشیدن ریشه هاشو تماشا کنه نگاهی به پشت سرش انداخت تا از رفتن مژگان مطمئن بشه،بعد صداشو آروم تر کرد و گفت اگه اینم پسر نشه مجبورم تا دیر نشده یه فکری بکنم دلم نمیخواد آقام بدون دیدن رگ و ریشه اش از دنیا بره مه لقا چشم غره ای رفت و گفت آقا این چه حرفیه؟دختر و پسر فرقی نداره،هر دو نعمت خداست رحیم با دستش منو نشون داد و گفت فرقش همینه که میبینی،اگه پسر بود پشت و پناهم میشد ولی الان شده مایه عذابم،می ترسم از اون روزی که این عمارت بی ارباب بمونه مه لقا که دید بحث باهاش بی فایده است ادامه نداد،رحیم هم اونقدر غرق درد بی پسریش شد که تنبیه منو به کل فراموش کرد و بی اونکه چیزی بگه رفت مه لقا با مهربونی دستی به سرم کشید و گفت دردت به جونم دخترم چیزیت که نشد؟ بلند شدم و گفتم به لطف تو نه مه لقا گفت تو برو تو اتاقت زیاد تو چشمش نباش من شامتو میارم تو اتاقت ازش تشکر کردم و رفتم بالا، وقتی از جلوی اتاق پدرم رد میشدم دیدم در اتاقش بازه یواشکی رفتم جلو ، مشغول خوندن نماز بود،دل سیر تماشاش کردم وقتی نمازش تموم شد با مهربونی گفت اومدی دخترم؟بیا بشین پیشم با دقت نگاهی به سرتاپام انداخت وگفت الهی دستش بشکنه،سر نماز بودم نتونستم بیام جلوشو بگیرم چیزیت که نشد دخترم؟ لبخندی زدم و گفتم نه خوبم مه لقا نجاتم داد گفتم بابا اگه یه چیزی ازتون بپرسم راستشو میگین؟ لبخندی گوشه لبش نشوند وگفت چرا نگم؟ وقتی لبخند میزد خیلی دوست داشتنی تر میشد پرسیدم سر نماز برای کی دعا میکردی؟ بعداز اینکه لبخند از صورت پدرم پرکشید گفت برای مژگان
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. رحیم بیشتر کفری شد و گفت دیگه چی میخواستی بشه؟مگه دفعه قبل نگفتم یبار دیگه این دختر بره سمت چشمه
. ابروهامو بالا انداختم و گفتم دست تون درد نکنه پدرم دستمو گرفت و گفت دعا کردم بچه اش دختر باشه. از چیزی که شنیدم حسابی جا خوردم با تعجب گفتم دختر؟واقعا؟آخه چرا؟ پدرم گفت آره باباجون دعا کردم بازم دختردار بشه چون اگه پسردار بشه و رحیم و به مراد دلش برسونه دیگه نمیشه جلوی حسادت و کینه مژگان و گرفت،می ترسم از اون روز که من نباشم و زیر دست این نابرادر و زنش حسودش تلف بشی دستشو به گرمی تو دستم فشردم و گفتم خواهش میکنم از نبودن حرف نزنین غصه ام میگیره پدرم گفت جلوی مرگ و که نمیشه گرفت‌،دیر یا زود نوبت منم میرسه،فقط از خدا میخوام تا اون روز تو سروسامون گرفته باشی دستشو بوسیدم و گفتم خدا عمر طولانی بهتون بده تا همیشه زیر سایه تون باشیم رفتم تو اتاقم و روسری مو باز کردم،بافت موهامو باز‌کردم و سرمو یه دور چرخوندم تا موهام به حالت اولش برگرده من عاشق موهای فرفریم بودم و دوست داشتم همیشه تو هوا پیچ و تاب بخورن ولی رحیم از موی فر بدش میمود و هیچ وقت نمیذاشت موهامو باز نگه دارم اوایل از سر لجاجت چندباری موهامو باز گذاشتم و ازش یه کتک مفصل خوردم ولی وقتی پدرم قسمم داد رحیم کفری نکنم دست و بالم بسته شد،قسمش از سر این نبود که اونو بیشتر دوست داشت،قسمش از سر دوست داشتن من بود دلش تاب دیدن کتک خوردنمو نداشت همین که مه لقا سینی به دست وارد اتاق شد بوی کوفته پیچید توی دماغم با ذوق پریدم جلو و گفتم شام کوفته است؟ مه لقا سینی و گذاشت روی زمین و با کنایه گفت بله مژگان خانوم هوس کرده بودن،آخه ویار یه روز دو روز ؟؟؟ای خدا این زن کی فارغ میشه ما از دستش راحت شیم؟!؟ زود یه لقمه گذاشتم تو دهنم و با همون دهن پر گفتم گیرم که فارغ شد اگه بازم دختر باشه از ترس اینکه رحیم زن نگیره زود یکی دیگه میاره،اگرم پسر باشه بازم زود دست بکار میشه تا با یه پسر دیگه اعتبارش پیش رحیم بالا بره مه لقا پوفی کشید و گفت الحق که راست میگی،خب دخترم اگه کاری با من نداری من دیگه برم؟ لیوان دوغ و سر کشیدم و گفتم نه برو فداتشم مه لقا داشت از اتاق میرفت بیرون که یهو صداش کردم و پرسیدم مه لقا امروز وقتی من عمارت نبودم کسی اومده بود اینجا؟
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh