▫️متن بیانات منتشرنشدهی آيه الله خامنهای طی حضور در منزل آیتالله مصباح یزدی (ره) که در جریان سفر ایشان به قم در سال ۱۳۸۹ انجام گرفت
مخاطب: آیتالله مصباح یزدی و خانوادهی ایشان
تاریخ: اواخر مهر یا اوایل آبان ماه ۱۳۸۹
▫️... "جلسه به شدت عاطفی است. عواطف نقش مهمی در ادامهی راه و اقامهی حدود الهی و حاکمیت الهی دارند. در انقلاب ما هم، فکر به تنهایی نمیتوانست این حرکت عظیم را انجام دهد، عواطف هم مورد لطف الهی است. دوستی و دشمنی یکی از معیارها و ملاکها است. این لطفی که ابراز میشود [و] این محبتی که ابراز میشود، اولا این نکته وجود دارد که این، برمیگردد به لطف حضرتعالی؛ و سرچشمهی جوشان محبت و التفات شما نسبت به ما سرریز میشود در همه خانواده و در مجموعهی فرزندان و اهل و همه.
▫️ این یک جهت، جهت دوم این که این هم مربوط به شخص من، قطعا نیست؛ این مربوط به معیارها، مربوط به اسلام، مربوط به انقلاب [و] مربوط به این راه است. -این را ما- الحمدلله من این را میدانم و خدای متعال نگذاشته که من اشتباه کنم در این مورد، و تصور کنم که اینها مربوط به شخص من است. میدانم که مربوط به خداست و مربوط به این راه است؛ کمااینکه نسبت به شخص امام با همهی عظمتی که امام داشت [و] با همهی جذابیتی که امام داشت همین بود؛ یعنی مردم برای -خاطر- خدا امام را دوست میداشتند و دنبال او حرکت میکردند؛ خود ایشان هم این را کاملا میدانست.
▫️ و بنابراین توقع ما از این مجموعهی محترم و عزیز این است که دعا کنند که منشأ این محبتها که توجه به خدا و پیمودن راه خداست در ما استمرار پیدا کند و باقی بماند [و] ما بفهمیم [و] بدانیم که باید چه کار کنیم، باید به کدام طرف حرکت کنیم و خداوند متعال ما را هدایت کند [و] دستگیری کند. واقعا احتیاج داریم به دستگیری لحظه به لحظهی پروردگار که [اگر] این نباشد مطمئنا کار مشکل خواهد شد.
🔸 بنده هم به سهم خودم قدر جناب آقای مصباح را میدانم. واقعا میدانم که ایشان چه وزنهای هستند در کشور و در اسلام؛ و حقا و انصافا ما امروز نظیر ایشان را -حالا به این تعبیر بگوییم- خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است که وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و با این صفا.
🔸این سه جهت در ایشان جمع شده است؛ هم علم هست، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه هست و هم صفا هست. این سه تا با هم دیگر در... [وجود ایشان] خیلی ارزشمند است. و خدای متعال وجود ایشان را برای ما [و] برای انقلاب نگه دارد انشاءالله و وجود ایشان را سالم بدارد که همه بتوانند از برکات ایشان استفاده کنند. و خداوند کسان ایشان، آقازادههای محترمشان، دامادهای محترمشان، همسر محترمشان و اولاد ایشان را -عروسها و دامادها، همه را- انشاءالله خدای متعال مشمول رحمت و لطف و هدایت خودش قرار بدهد."
▫️ آیتالله مصباح: ما که زبانمان الکن است که از قدر شکرگزاری این نعمت عظیم الهی.
همین اندازه عرض می کنم که الله اعلم حیث یجعل رسالته...در شبانه روز از عمق دل دعا میکنیم که خدا برکات وجود حضرتعالی را روز افزون کند و به همه امت اسلامی توفیق شکرگزاری نعمت مرحمت کند در سایه عنایت ولی عصر ارواحنا فداه...
▫️ آيه الله خامنه اي: بله! دعا بفرمایید [که] خدا هدایت کند ما را. یادتان هست [که] من، یک وقت به شما عرض کردم -در زمان ریاست جمهوری- که من، الان، احتیاجم به کمک معنوی خیلی بیشتر از سابق است و خدمت آقای بهجت -به وسیلهی جنابعالی- پیغام رساندم که کمکی کنند... چیزی. و بعد، دو تا نامه، ایشان فرستادند -دارم آن نامهها را [که] به خط جناب آقای مصباح هست- و الحمدلله این کمکها وجود داشته [است و] اینها را ما قدر میدانیم. الان هم همینجور است. الان هم من خیلی احتیاج دارم به کمک معنوی و انشاءالله خدای متعال این دعاهای شما را به هدف اجابت برساند و ما را مشمول رحمت خودش و کمک خودش و هدایت خودش بکند انشاءالله.
▫️ آیتالله مصباح: البته هر کس ظرفیتش بیشتر است نیازش هم بیشتر است. حتی نیاز پیامبر و اولیای خدا هم بیش از ماهاست... از این که بزرگواری فرمودید و گوشهی چشمی به این خانه انداختید، تشکر میکنم....
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره شنیدنی پرویز فتاح، وزیر سابق نیرو؛
درباره احترام اوباما به شهید سلیمانی؛
الفضل ما شهدت به الأعداء
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار حاج قاسم و آیت الله مصباح یزدی
شادی روحشان صلوات
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آخرین وصیت علامه مصباحیزدی در اواخر عمر پر برکتشان
#علامه_مصباح
#عمار_انقلاب
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
#اعلام_برنامه
🏴مراسم وداع مردم شریف #قم مقدس با پیکر مطهر حضرت آیت الله مصباح یزدی (قدس سره)
▫️دوشنب۹۹/۱۰/۱۵ ساعت ۶ صبح مصلای نماز جمعه
▫️با رعایت پروتکلهای بهداشتی
🔺️برنامه تشییع ساعت۹صبح از مصلای نماز جمعه به طرف حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها
🏴 @mesbahyazdi_ir
🌴 قسمت پنجم خطبه فدکیه حضرت مادر سلام الله علیها 🌴
🌼[قرآن، قانون قوم برگزیده]🌼
سپس رو به اهل مجلس کرد💋
(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار😔😢 را بر شمرد) 😔و فرمود: شما (ای بندگان خدا!)
مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید👌🌹
و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید.👌🌸
پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست👌🌷
و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق😇😍
و قرآن صادق و نور آشکار و روشنایی پر فروغ است.🌕
کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار.🤔🌻
کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند.👌😇🤔
از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند👌🌾
و براهین روشن و کافی را بررسی کرد و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت.👌🤔😇
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_دوم
💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهانکاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد:
«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا میخوای بیای؟»
از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بیصدایم مقاومت مصطفی را شکست که بیهیچ حرفی سر جایش نشست و میدیدم زیر پردهای از خنده، نگاهش میدرخشد و بهنرمی میلرزد.
💠 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل بهزحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت.
... او ساده شروع کرد:
«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح میکردم.»
💠 و من از همان سحر #حرم منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح #عشقش را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید:
«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.»
نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمش بخش صدایش جانم را نوازش داد:
«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، میتونید تا آخر عمر بهم #اعتماد کنید؟»
💠 طعم #عشقش به کام دلم بهقدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لبهایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت.
در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر #رهبری در زینبیه عقد کردیم.
💠 کنارم که نشست گرمای شانههایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در #زینبیه بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین #عاشقانهاش را خرج کرد:
«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!»
از حرارت لمس احساسش، گرمای #عشقش در تمام رگهایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربهای شیشههای اتاق را در هم شکست.
💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانههایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم.
بدنمان بین پایههای صندلی و میز شیشهای سفره #عقد مانده بود،
تمام تنم میان دستانش از ترس میلرزید و همچنان رگبار #گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره میخورد.
💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد #وحشتزدهاش را میشنیدم:
«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!»
مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم میکرد:
«زینب حالت خوبه؟»
زبانم به سقف دهانم چسبیده و او میخواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد.
خمیده وارد اتاق شده بود و شانههایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید.
💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجرههای بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را میکوبید که جیغم در گلو خفه شد.
مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر #رهبری گوشه یکی از اتاقها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید.
💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی #دامادیاش، هراسان دنبال اسلحهای میگشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید:
«این بیشرفها دارن با #مسلسل و دوشکا میزنن، ما با کلت چیکار میخوایم بکنیم؟»
روحانی مسئول دفتر تلاش میکرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجرههای دفتر را به رگبار بسته بودند.
💠 مصطفی از کنار دیوار، خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنهای دید که لبهایش سفید شد،
به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد:
«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟»
من نمیدانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری #دمشق عادت #تروریستها شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند:
«میخوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!»
💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشیگری ناگهانیشان را تحلیل کرد:
«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم #رهبری ایران میبینن! دستشون به #حضرت_آقا نمیرسه، دفترش رو میکوبن!»
سرسام مسلسلها لحظهای قطع نمیشد، میترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها #زن جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم میلرزیدم.
💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونههای مصطفی از #غیرت همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش میچرخید.
از صحبتهای درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خواندهاند که یکیشان با #تهران تماس گرفت و صدایش را بلند کرد:
«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمیتونیم #مقاومت کنیم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
┄┅═✧❁•🌺•❁✧═┅┄
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#علامه_مصباح_یزدی:
با #شیطان نمیشود لبخند زد، کنار آمد والا تو هم میشوی شیطان دیگری
#برجام
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅علت عصبانیت حسن روحانی از آیت الله مصباح چیست؟
سخنان صریح عمار انقلاب درباره نوع تفکر و ارتباطات حسن روحانی
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
آرام گرفتن آیت الله مصباح یزدی در کنار مزار آیت الله بهجت ره
👈🏻 نماز لیلةالدفن برای ایشان را از دست ندهیم؛ یقینا دست امثال ایشان بسیار پر است و ما بیش از او محتاج هستیم تا بهانهای شود که شفاعتمان کنند.
(نماز به نام محمدتقی فرزند محمدباقر).
┈════▪️🕯️▪️════┈
✔️نحوه اقامه نماز لیله الدفن:
2⃣ دو رکعت:
🔸در رکعت اول بعد از حمد، یکمرتبه آیة الکرسی
🔸در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه انا انزلناه
🤲🏻 بعد از اتمام نماز، صلوات فرستاده و میگویی: وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلیٰ قَبْرِ محمدتقی ابن محمدباقر
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
🏴 ◼️ پیکرآیت الله مصباح یزدی در حرم حضرت معصومه(س) آرام گرفت.
◻️ پیکر مرحوم آیت الله مصباح یزدی پس از تشییع در تهران، مشهد و قم امروز در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها برای همیشه آرام گرفت.
◻️ امروز در مراسم تشییع آیت الله مصباح یزدی خیابانهای مصلی قدس قم منتهی به حرم حضرت معصومه(س) مملو از جمعیت بود در حالی که برای حضور مردم هیچ دعوتی نشده بود، اما مردم خود جوش حضور پیدا کرده و به طوری که در کوچه های اطراف خیابان شهدا و آیت الله مرعشی و بهار جای خالی مشاهد نمی شد.
◻️ پیکر مطهرپاک این فقیه عالیقدر بعد از اقامه نماز توسط آیت الله العظمی نوری همدانی در جوار قبر آیت الله العظمی بهجت در این بارگاه نورانی و ملکوتی برای همیشه آرام گرفت.
#عمار_انقلاب
#مصباح_انقلاب
#مصباح_دلها
#عماررهبرم روحت شاد و یادت گرامی باد.
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
🔴 آقا دستمان را بگیر
🔵 باور کنیم بهترین راه برای موفقیت و هدایت، توسل به اهل بیت (صلوات الله علیهم اجمعین) است . توسل هم [فقط] این نیست که روضه بخوانیم و بنشینیم گریه کنیم!
🌕 [بلکه این هم از توسل است که] هرکاری که میخواهیم شروع کنیم اول یک صلوات برای امام زمان (عج) بفرستیم و ته دلمان بگوییم: «آقا دستمان را بگیر!» [سعی کنیم] این برایمان ملکه بشود.
🔹تجربههای زیادی هست که [اهل بیت] در مقام عمل کسانی را که اینگونه رفتار میکردند، رها نکرده اند.
📚 آیت الله مصباح یزدی؛ ۹۸/۳/۳۱
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_سوم
💠 مرد میانسالی از کارمندان دفتر، گوشی را از دستش کشید و حرفی زد که دنیا روی سرم شد:
«یا اینجا همهمون رو سر میبرن یا #اسیر میکنن! یه کاری کنید!»
دستم در دست مادر مصطفی لرزید و نه تنها دستم که تمام تنم تکان خورد و حال مصطفی را بههم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد:
«نمیبینی زن و مادرم چه حالی دارن؟ چرا بیشتر تنشون رو میلرزونی؟»
💠 ابوالفضل تلاش میکرد با موبایلش با کسی تماس بگیرد و کارمند دفتر اختیار از دستش رفته بود که در برابر نهیب مصطفی گوشی را سر جایش کوبید و فریاد کشید:
«فکر میکنی سه ماه پیش چجوری ۴۸ تا زائر #ایرانی رو تو مسیر زینبیه دزدیدن؟ هنوزم هیچکس ازشون خبر نداره!»
ابوالفضل موبایل را از کنار گوشش پایین آورد و بیتوجه به ترسی که به دل این مرد افتاده بود، رو به مصطفی صدا رساند:
«بچهها تا سر خیابون رسیدن، ولی میگن جلوتر نمیتونن بیان، با تک تیرانداز میزنن.»
💠 مصطفی از حال خرابم انگار تب کرده بود که کتش را از تنش بیرون کشید و روی صندی انداخت، چند قدم بین اتاق رژه رفت و ابوالفضل ردّ تیرها را با نگاهش زده بود که مردّد نتیجه گرفت:
«بنظرم طبقه سوم همین خونه روبرویی هستن.»
و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چرخید و سینه سپر کرد:
«اگه یه آرپیجی باشه، خودم میزنم!»
💠 انگار مچ دستان #مردانهاش در آستین تنگ پیراهن گیر افتاده بود که هر دو دکمه سردست را با هم باز کرد و تنها یک جمله گفت:
«من میرم آرپیجی رو ازشون بگیرم.»
روحانی دفتر محو مصطفی مانده و دل من و مادرش از نفس افتاد که جوانی از کارمندان ناامیدانه نظر داد:
«در ساختمون رو باز کنی، تک تیرانداز میزنه!»
💠 و ابوالفضل موافق رفتن بود که به سمت همان جوان رفت و محکم حرف زد:
«شما کلتت رو بده من پوشش میدم!»
تیرها مثل تگرگ به قاب فلزی پنجرهها و دیوار ساختمان میخورد و این رگبار گلوله هرلحظه شدیدتر میشد که جوان اسلحه را کف دست ابوالفضل قرار داد.
💠 مصطفی با گامهای بلندش تا پشت در رفت و طنین طپش قلب عاشقم را میشنید که به سمتم چرخید، آسمان چشمان روشنش از #عشق ستاره باران شده بود و با همان ستارهها به رویم چشمک میزد.
تنها به اندازه یک نفس نگاهم کرد و ندید نفسم برایش به شماره افتاده که از در بیرون رفت و دلم را با خودش برد.
یک اسلحه برای ابوالفضل کم بود که به سمت نفر بعدی رفت و او بیآنکه تقاضا کند، کلتش را تحویل داد.
💠 دلم را مصطفی با خودش برده و دیگر با دلی که برایم نمانده بود برای ابوالفضل بال بال میزدم که او هم از دست چشمانم رفت.
پوشیده در پیراهن و شال سپیدم همانجا پای دیوار زانو زدم و نمیخواستم مقابل اینهمه غریبه گریه کنم که اشکهایم همه #خون میشد و در گلو میریخت، چند دقیقه بیشتر از مَحرم شدنمان نگذشته و دامادم به #قتلگاه رفته بود.
💠 کتش هنوز مقابل چشمانم مانده و عطر شیرین لباسش در تمام اتاق طنازی میکرد که کولاک گلوله قلبم را از جا کَند.
ندیده تصور میکردم مصطفی از ساختمان خارج شده و نمیدانستم چند نفر او را هدف گرفتهاند که کاسه #صبرم شکست و همه خون دلم از چشمم فواره زد.
💠 مادرش سرم را در آغوشش گرفته و حساب گلولهها از دستم رفته بود که میان گریه به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) التماس میکردم برادر و همسرم را به من برگرداند.
صدای بعضی گلولهها تک تک شنیده میشد که یکی از کارمندان دفتر از گوشه پنجره سرک کشید و از هنرنمایی ابوالفضل با دو اسلحه به وجد آمد:
«ماشاءالله! کورشون کرده!»
💠 با گریه نگاهش میکردم بلکه خبری از مصطفی بگوید و ظاهراً مصطفی در میدان دیدش نبود که بهسرعت زیر پنجره نشست و وحشتزده زمزمه کرد:
«خونه نیس، لونه زنبوره!»
خط گلولهها دوباره دیوار و پنجره ساختمان را هدف گرفته و حس میکردم کار مصطفی را ساختهاند که باز به جان دفتر #رهبری افتادهاند و هنوز جانم به گلو نرسیده، مصطفی از در وارد شد.
💠 هوا گرم نبود و از گرمای جنگ، از میان مو تا روی پیشانیاش عرق میرفت، گوشهای از پیراهن سفیدش از کمربند بیرون آمده و سراسیمه نفسنفس میزد.
یک دستش آرپیجی بود و یک سمت لباسش همه غرق خاک که خمیده به سمت پنجره رفت.
باورم نمیشد دوباره قامت بلندش را میبینم، اشکم از هیجان در چشمانم بند آمده و او بیتوجه به حیرت ما، با چند متر فاصله از پنجره روی زمین زانو زد.
💠 آرپیجی روی شانهاش بود، با دقت هدفگیری میکرد و فعلاً نمیخواست ماشه را بکشد که رو به پنجره صدا بلند کرد:
«برید بیرون!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
🌴 قسمت ششم خطبه فدکیه حضرت مادر سلام الله علیها 🌴
سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است] و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور.🌷
«زکات» را موجب تزکیه نفس و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص.💐
«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام.🌸
«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها.🌹
«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی.👌😇
«جهاد» را موجب عزّت اسلام.🌸 «صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق.🌸
«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم.💐
«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت.🌾
«قصاص» را وسیله حفظ نفوس.🌻 «وفای به نذر» را موجب آمرزش.🥀
«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها.🌷 «نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها.🌼
«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار.🌹 «ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس.🌸 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق.🌺
اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید🙈🌺
و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید. 😳🤔🤔😢
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse
سردار.jpg
30.3K
فراز دوازدهم وصیت نامه سردار دلها حاج قاسم سلیمانی🌺🌷🌷🌷🌷🌷
🔹 مسئولین همانند پدران جامعه میبایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند، نه با بی مبالاتی و به خاطر احساسات و جلب برخی از آرا احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانوادهها را از هم بپاشاند.
حکومتها عامل اصلی در استحکام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند. اگر به اصول عمل شد، آن وقت همه در مسیر رهبر و انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و یک رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت میگیرد.
خطاب به برادران سپاهی و ارتشی...
🔹کلامی کوتاه خطاب به برادران سپاهی عزیز و فداکار و ارتشیهای سپاهی دارم:
ملاک مسئولیتها را برای انتخاب فرماندهان، شجاعت و قدرتِ اداره بحران قرار دهید. طبیعی است به ولایت اشاره نمیکنم، چون ولایت در نیروهای مسلح جز نیست، بلکه اساس بقای نیروهای مسلح است. این شرط خلل ناپذیر میباشد.
🔹نکته دیگر، شناخت به موقع از دشمن و اهداف و سیاستهای او و اخذ تصمیم به موقع و عمل به موقع؛ هریک از اینها اگر در غیر وقت خود صورت گیرد، بر پیروزی شما اثر جدّی دارد.
#پایگاه مصلای قدس قم خواهران
@mosallgodse