eitaa logo
📻مثبت بینهایت
97 دنبال‌کننده
875 عکس
232 ویدیو
11 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ 📻برنامه رادیویی#مثبت_بی_نهایت از رادیو خراسان رضوی #عفاف #حجاب موج FM ردیف ۹۴ مگاهرتز 🗓زمان پخش: سه شنبه هاساعت۱۳ 🖋راه ارتباطی :(نظرات وپیشنهادات)👇👇👇 @admin_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بدون شرح 🔹 جایگاه زن از دیدگاه امام خمینی ابر مرد جهان 😊 ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فردی با عزت نفس پایین... ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
بگو نگو های اعتماد به نفس! ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
mosbat خود کم بینی داستانک5_۲۰۲۳_۰۲_۲۵_۲۳_۵۲_۲۳_۲۵۶.mp3
1.55M
داستانک 💠💠💠💠💠 قسمت پنجم :خودکم بینی گوینده "آقای نوروزی" برنامه رادیویی نویسنده"خانم توکلی" ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
📻مثبت بینهایت
❹اتفاقات تازه رخ می‌دهد ادامه ماجرا... 👇👇 با وجود همه این تغییرات او همچنان کاملا مسیحی بود تا ای
❺آغاز مشکلات ادامه ماجرا.... 👇 بیشتر دوستانش او را ترک کردند زیرا دیگر با شخصیت جدید او راحت نبودند و برخورد خانواده‌اش از این هم بدتر بود. مادرش به هیچ وجه تغییر او را نپذیرفت و امیدوار بود که بعد از چند هفته تصمیم او عوض شود و پدرش به حدی عصبانی شد که تفنگ شکاری خود را برداشت و می‌گفت: «اگر پیدایش کنم با یک گلوله کارش را تمام می‌کنم، او بمیرد بهتر از این است که دینش را از دست بدهد و به جهنم برود!‌» خواهرش هم که متخصص اختلالات عقلی بود به شدت سعی داشت او را به آسایشگاه بیماری‌های روانی بفرستد.  حالا هم خانواده‌اش را از دست داده بود و هم دوستانش را ولی مشکلات بزرگ‌تر در راه بود؛ بعد از آن بود که حجاب را شروع کرد و به محض اینکه باحجاب شد در همان روز از کارش اخراج شد ولی همچنان به همراهی شوهر و حضور فرزندانش دلگرم بود. شوهرش او را بسیار دوست داشت و مرد فهمیده و عاقلی بود ولی او هم نشان داد که نمی‌تواند این تغییر را درک کند و در کمال تعجب از او خواست خانه را‌تر ک کند و بیرون برود! حالا او حتى دیگر خانه هم نداشت ولی دشواری‌های بزرگ هنوز نرسیده بودند. سخت‌ترین ۲۰ دقیقه عمر وقتی او علنا از مسلمان شدنش حرف زد و حجاب را انتخاب کرد موضوع طلاق هم به طور جدی مطرح شد. با این حال او آماده بود با وجود علاقه فراوانی که به همسرش داشت تنها زندگی کرده و خود را به حضور بچه‌هایش دلگرم کند. پسر و دخترش را بسیار دوست داشت و می‌دانست طبق قانون حق نگهداری بچه‌ها با اوست ولی وقتی در دادگاه حاضر شد قاضی برخلاف این حکم کرد و گفت به دلیل تغییر دین نمی‌تواند بچه‌ها را با خود داشته باشد و هنگامی که با اعتراض او مواجه شد به او بیست دقیقه فرصت داد تا تصمیم بگیرد و بین بچه‌هایش و دین جدید فقط یکی را انتخاب کند.  سکوت عجیبی دادگاه را فراگرفت و امینه با آشفتگی و ترس به پسرو دخترش خیره شد. احساس می‌کرد همه دست به دست هم داده‌اند تا همه چیز او را نابود کنند، خانواده، دوستان، همسر و قانون ایالتی در آن لحظه مثل اشباحی بودند که دور سرش می‌چرخیدند و آن زن تنها و غریب را غارت می‌کردند، همه چیزش را از او گرفته بودند و حالا نوبت به پاره‌های جگرش رسیده بود. به چشمان معصوم دختر و پسر کوچکش نگاه کرد. جگرش داشت آتش می‌گرفت و با حرکت سریع عقربه‌های ساعت قاضی هم بیشتر به او نگاه می‌کرد. همه منتظر بودند؛ شوهرش، قاضی و از همه مهم‌تر بچه‌هایش که به درستی نمی‌فهمیدند چه اتفاقی دارد رخ می‌دهد. داغ شده بود و می‌سوخت.  به یاد آیاتی افتاد که داستان امتحان حضرت ابراهیم(ع) را نقل می‌کند. از خود پرسید که تا چه اندازه در ایمان خود صادق بوده است و می‌دید که حالا نوبت اوست بچه‌های دلبندش را با دست خود به قربانگاه بندگی ببرد. می‌خواست فریاد بکشد، ضجه بزند و اشک بریزد اما سکوت کرده بود و در حالی که دندان‌هایش را روی هم فشار می‌داد، می‌کوشید تا هیچ نشانه‌ای از ضعف و ناتوانی بروز ندهد. این سخت‌ترین کابوسی بود که یک زن جوان می‌توانست با آن روبه‌رو شود؛ او که حتى برای یک روز نمی‌توانست از بچه‌هایش جدا شود باید آنها را برای همیشه رها می‌کرد.  میان بچه‌هایش و ایمان به خدا باید تصمیم می‌گرفت و این ایمانی بود که دو سال شبانه‌روز برایش زحمت کشیده بود و با کمال اطمینان و باور عقلی و قلبی به آن رسیده بود. قاضی از او جواب نهایی را خواست. او می‌گوید: «در آن لحظه با تمام وجود به خدای بزرگ رو کردم. در آن لحظه غیراز خدا هیچ کس را نداشتم و می‌دانستم جز او کسی نمی‌تواند از فرزندانم حمایت کند و تصمیم گرفته بودم که روزی در آینده به آنها نشان دهم که تنها راه سعادت راه خداوند است.» 5️⃣ادامه دارد..... ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
'📚✨… ◗قابل توجــــه ڪسانــی ڪه می‌گویند: 'وای! اگر خامنــه‌‌ای حکم جهادم دهد❗️' • • تاکنون امام خامنـه‌ای امر به چه جـهــاد هایی فرموده‌اند؟! ▫️ ▫️ ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽️حق و حقوق زن یک بار برای همیشه این شبهه رو برای خودت حل کن و جوابش رو بشنو...👌 ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
'♥️✨ ◗دامن مــــــادر‌ بزرگ‌ترین مدرسـھ‌ای است ڪه فرد در آنجا تربیت می‌شود. • •
چند لاخ مو =چراغ سبز اگر چند لاخ موی سر بیرون باشد چه اشکالی داره؟ چه مشکلی پیش میاد؟ ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
آرایش تو را زیبا نخواهد کرد ✨سیرت زیبا بِه از صورت زیبا✨ ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
📻مثبت بینهایت
❺آغاز مشکلات ادامه ماجرا.... 👇 بیشتر دوستانش او را ترک کردند زیرا دیگر با شخصیت جدید او راحت نبودن
آغاز زندگی جدید ادامه ماجرا..... خداوند سخت‌ترین امتحان ممکن را از او گرفته بود. در راه عقیده‌اش از زیبایی‌ها و لذت‌ها و خوشی‌های زندگی عادی خود گذشته بود اما فکر نمی‌کرد باید از عزیزانش هم بگذرد. او در باره این مرحله می‌گوید: «از دادگاه بیرون آمدم در حالی که می‌دانستم که زندگی بدون بچه‌هایم بی‌نهایت تلخ و دردآور است و هیچ‌کس نمی‌تواند حال مرا در آن لحظات درک کند، احساس می‌کردم از قلبم خون می‌ریزد هر چند که مطمئن بودم تصمیم درستی گرفته‌ام. هیچ چیز نمی‌توانست جز ذکر خدا آرامم کند. تنها و درمانده می‌رفتم و زیرلب آیه الکرسی را تلاوت می‌کردم و این آیه را با خود می‌خواندم که افمن اتّبع رضوان‌الله کمن باء بسخط من‌الله و ماواه جهنّم… آیا کسی که رضایت و خشنودی خداوند را برگزیند، همچون کسی است که خشم خدا را بخواهد و در جهنم جای گزیند؟»  او بعد از مسلمان شدن انسانی دیگر بود و با توجه به قابلیت‌های شخصی ویژه و تجربه‌اش در فعالیت‌های تبلیغی مسیحی توانست شعله هدایت اسلام را در جان عده زیادی در آمریکا و جهان روشن کند. حالا او به اطراف آمریکا می‌رفت و در ایالت‌های مختلف و شهرهای گوناگون به سخنرانی در باره اسلام می‌پرداخت و حرف‌هایش که از عمق جان او برمی‌خاست در مخاطبانش بسیار اثر می‌گذاشت اما در این حال او از خانواده‌اش غافل نبود.  به مناسبت‌های مختلف برایشان کارت تبریک می‌فرستاد و سعی می‌کرد طبق دستور اسلام به هر بهانه‌ای ارتباط خود را با آنها حفظ کند: «برای همه اعضای خانواده کارت تبریک می‌فرستادم و جملاتی حساب شده از آیات و احادیث را بدون آنکه منبعش را ذکر کنم برای آنها می‌نوشتم و سعی می‌کردم با زبانی لطیف جملاتی موثر انتخاب کنم.» ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ نتایج باور نکردنی🌺 تلاش او بی‌نتیجه نمی‌ماند و بعد از مدتی اتفاقات باورنکردنی تازه‌ای شروع می‌شود و ابتدا مادربزرگش تمایل خود را برای مسلمان شدن اعلام می‌کند: «مادربزرگم تقریبا ۱۰۰ سال داشت و بعد از مدتی درگذشت. او زن پاک و خوبی بود و گناهان زیادی نداشت اما مطمئن هستم همان گناهان اندک او هم با ایمانش پاک شد و خوشحالم که او هم در کنار ما در بهشت خواهد بود.» بعد از آن نوبت به پدرش رسید که روز اول می‌خواست او را با یک گلوله به قتل برساند.  پدرش با او تماس گرفت و با لحنی محبت‌آمیز اظهار داشت که برای اسلام احترام قائل است و می‌خواهد با این دین بیشتر آشنا شود و کم کم مطالعات جدی خود را شروع کرد. هنوز دو سال نگذشته بود که مادرش با او تماس گرفت در حالی که سعی می‌کرد پنهان از شوهر خود درباره اسلام سؤال کند. جالب بود؛ پدر و مادرش با اینکه زیر یک سقف زندگی می‌کردند از فکری که در ذهن دیگری می‌گذشت، خبر نداشتند. مدتی بعد همان خواهرش که می‌خواست او را به آسایشگاه روانی بفرستد، مسلمان شد و یک روز هم پسرش که حالا ۲۱سال داشت به او خبر داد که می‌خواهد دین اسلام را انتخاب کند  ولی از همه اینها شیرین‌تر وقتی بود که چند سال بعد شوهرش به او تلفن زد و گفت که ترجیح می‌دهد دخترشان مثل مادرش باشد و اسلام را انتخاب کند و از او به خاطر همه اتفاقات گذشته پوزش خواست. امینه می‌گوید: «با همه چیزهایی که برایم روی داده بود او را بخشیدم زیرا من مزد خود را گرفته بودم و همه کسانی که مرا روزی با آن وضع طرد کرده بودند، خودشان به حقیقت رسیدند و بالاتر از همه بچه‌های عزیزم حالا در کنارم بودند.»  6️⃣ادامه دارد.... ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عنوان کتاب: ترگل بیست دلیل عقلی و روانشناسی برای حجاب برگرفته از سلسه بیانات استاد آیت الله سید ابوالحسن مهدوی حفظه الله نویسنده: عماد داوری دولت آبادی ✩。:•.──── ❁ - ❁ ────.•:。✩ کتاب ترگل، بیست دلیل عقلی و روانشناسی برای حجاب، اطلاعاتی عقلانی و روانشناسی را در مورد حجاب با مخاطب به اشتراک می گذارد ┏━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━┓ من دختری زیبا و جذاب هستم. درون من سرشار از احساسات است، احساساتی همانند دلربایی. من این‌گونه آفریده شده‌ام که بیشتر اوقات را دلربایی کنم چون من زیبا هستم و می‌خواهم تمام جهان این زیبایی را به نظاره بنشینند. می‌خواهم با دیدن من مبهوت شوند. من عقل دارم و کاری به دین ندارم. من چرا باید خود را با چادری مشکی بپوشانم؟ عماد داوری دولت آبادی در کتاب پیش رو کوشیده به این قبیل سوالات، بیست پاسخ منطقی، عقلی و روانشناسانه بدهد.
targol_roghie.pdf
4.48M
╦══• •✠•❀ ترگل ❀•✠ • •══╦ بیست دلیل عقلی و روانشناسی برای حجاب ✩。:• ───.•:。✩ مشخصات كتاب: نام پديدآور:عماد داوری دولت آبادی دانلود بخشی ازکتاب pdf 👆👆👆👆 ━━═━━⊰❀➕❀⊱━━═━ @mosbat_binahayat @admin_mosbat