eitaa logo
➕کـــ📚ــــــتاب🌱
94 دنبال‌کننده
15 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مثبت کتاب گوشه دنجی برای اهل کتاب هم مسابقه و جایزه و هم معرفی کتاب به قول معروف هم فال و هم تماشا با ما همراه شو که کلی برنامه‌‌های جذاب داریم برات. راه ارتباطی : @mosbate_ketaaab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚یه کــتاب باحــال و جــالب و جــذاب که یه داســـــــــتان خــــلاقانه و قشـــــــنگ بــــراے کوچــــولـــــوهامــــون داره😍🥳 با یه تصویرگرے حرفه‌اے و خوشگل😎 هم ســـرگـرمش کن😇 و هم بهش چیزے یــاد بـــده👌🤩 اونم یه موضـــوع مهمے که این روزا ذهــــــن همه رو از کوچیک و بــــــزرگ به خــودش مشــــغول کرده🤔 «حجـــــاب» 📽برای بیــشتر آشـــنا شدن با این کــتاب خفن ویدیوے بالا رو ببین🥰
دوســــــــت دارے تـــوانایے هاے خـــودت رو تو معـــــــرفے کـــــــتاب بسنجــے ؟🤔 دوست دارے بتونی یه مبلغ کتاب بشے؟ خـــــــوب جایـــــــے اومدے رفـــــــــیق!✋ بیا که یه مسابقه جذاب برات دارم🤗 نکنه فـــــکر کردے مســـــابقه‌ ے ما فـقط همون ســـــــوالاتیه که به هـمراه کـــتاب بــــــــــهت دادیم؟ پس واجــــب شــــد که این پســـــــــت رو با دقـــــت بیشــــــــــــترے بخـــــــــــونے!😌 درضــــــــمن بــراے کـــوچــــولوها هــــــــــم یه مســـــــابقه مخصــــــــــوص خودشــون بــــــرگزار کـــــــــردیم.😍 🎉جهت شرکت در مسابقه به آیـــــــدی زیــــــــر پیام دهید: 💌 @mosbate_ketaab 🔸مــــــــــا در در ایــــــــــتــــــــا: https://eitaa.com/mosbate_ketab 🔹 مـــــــا در بـــــــــــــــلــــــــــه: https://ble.ir/mosbate_ketab @maktabn
حـــواست باشــه دستت نسوزه🤫 آخـــه تخــفیفاتـــمون خیلــــے داغــه!✌️ یه چایے داغ بــراے خـودت بــریز☕️ و خیلے راحت از توے خـونه کــــتاب بخر📚 تخـــفیف بگــــیر🎉 مســـــــابقه شـرکـــــت کن📝 و جــــــایزه بــــبر🎁🥳 جهت سفارش کتاب،کلمه ✨+کتاب✨ رو به آیدی زیر بفرست: 📚@admin_Oniketab 🎉اگه سوالی داری من اینجام : 💌 @mosbate_ketaab 🔸مــــــــــا در در ایــــــــــتــــــــا: https://eitaa.com/mosbate_ketab
"از بابا بزرگ پرسیدم ساختن ماهواره کار سختیه؟🧐 بابا بزرگ گفت: دختری کوچولویی که تلفن☎️ می‌تواند بسازد، ماهواره 🛰 هم می‌سازد!☺️ " فردا رو ما می‌سازیم، داستان‌هایی از بچه‌های نسل آینده ساز ایران؛ بچه‌هایی که قراره پرچم ایران🇮🇷 را بالاتر و بالاتر ببرند! یک داستان زیبا همراه رنگ آمیزی 🎨 برای کوچولوهای آینده‌ساز شما!🧑‍🚀 ✅قیمت پشت جلد: ۳۰ هزار تومان ✅اما برای شما با ۲۰ درصد تخفیف: ٢۴ هزار تومان😍 ╔═📚🌱════════════╗ 🆔 eitaa.com/mosbate_ketab @mosbate_ketaaab ╚════📒══════📖🎨═╝
زینب روی پشت‌بام ایستاده بود و به آسمان نگاه می‌کرد. تمام شهر منتظر بودند؛ حتی کبوترها🕊 منتظر دوست مهربان بابا همان که اسمش قاسم بود! یک داستان کودکانه درباره محاصره شهر آمرلی و قهرمان آزادی آن، حاج قاسم سلیمانی💚 ✅قیمت پشت جلد: ۴٠هزار تومان ✅اما برای شما با ۲۰ درصد تخفیف: ٣٢ هزار تومان😍 برای شرکت در مسابقه به آیدی زیر پیام دهید: @mosbate_ketaaab ╔═📚🌱════════════╗ 🆔 eitaa.com/mosbate_ketab ╚════📒══════📖🎨═╝
وسعت مادری کردن مادرها چقدره؟🤔 به اندازه بچه‌هاشون؟ خونواده‌شون؟ محله‌شون؟ یا بیشتر؟! با خواندن این کتاب زیبا و پر فراز و نشیب با مادری آشنا می‌شوید که در خانه‌ی مهربانی‌اش برای همه جا هست، حتی شما!💗 اگر می‌خواهید عیدی شیرین و شگفت انگیزی را به عزیزانتان هدیه دهید، کتاب "خانه‌ای برای همه" را عمیقا به شما توصیه می‌کنیم!😁😍 ✅قیمت پشت جلد: ٧۵هزار تومان ✅اما برای شما با ۲۰ درصد تخفیف: ۶٠ هزار تومان😍 برای شرکت در مسابقه به آیدی زیر پیام دهید: @mosbate_ketaaab ╔═📚🌱════════════╗ 🆔 eitaa.com/mosbate_ketab ╚════📒══════📖🎨═╝
گزیده از کتاب خانه‌ ای برای همه: یک سال همه خواهر و برادرها با هم برنامه‌ریزی کردیم برویم مسافرت. با اصرار زیاد مادر را هم راضی کردیم همراهمان بیاید. روز حرکت وقتی مادر وسایلش را آورد که توی ماشین بگذارد، صندوق عقب ماشینم از وسایل مادرجان پر شد. لباس و کفش و مهر و تسبیح و کلی چیزهای دیگر. پرسیدم:«مادر جان، این همه وسایل می‌خوای چی کار؟» گفت: «مادر، این‌ها که همه‌ش مال من نیست. همه‌شون صاحب دارن. وقتی خدا به آدم حال خوشی نصیب می‌کنه، باید به فکر خوش‌حال کردن دیگران هم باشه.» تمام طول سفر هرکجا توقفی می‌کردیم، یک تکه از آن وسایل کم می‌شد؛ توی جاده، جنگل، کنار دریا. جلوی هر نمازخانه و مسجدی که می‌ایستادیم، اولین کارش این بود که مهرهای سیاه و کثیف را جمع کند و به جایش چند بسته مهر تمیز بگذارد. بعد می‌رفت سراغ کسی که مسئول نظافت دستشویی‌ها بود. تشکر می‌کرد و بهشان هدیه‌ای می‌داد. توی راه برگشت، آخرین جایی که توقف کردیم، پارک باباامان بود. غروب بود و نزدیک اذان مغرب. همراه مادر رفتیم که نماز بخوانیم. خیلی طول کشید تا مادرجان آمد. یک‌راست رفت سر صندوق‌عقب، ولی دیگر چیزی توی صندوق نبود. کمی رفت توی فکر و بعد دوباره رفت سمت نمازخانه. از دور که برمی‌گشت، دیدم یک طرف چادرش را بلندتر کرده و انداخته روی پاهایش. نزدیک‌تر که شد، متوجه شدم پابرهنه است. گفت: «کفش‌هامو دادم به اون خانمی که توالت‌ها را تمیز می‌کرد. طفلکی خیلی زحمت می‌کشید، ولی من چیزی نداشتم بهش بدم.» گفتم: «خوب می‌گفتین من بهش پول می‌دادم.» گفت:« نه مادر، کفش بیشتر به دردش می‌خوره. تا مشهد دیگه راهی نیست. من هم که توی ماشین می‌شینم. دیگه کفش لازم ندارم.» برای شرکت در مسابقه به آیدی زیر پیام دهید: @mosbate_ketaaab ╔═📚🌱════════════╗ 🆔 eitaa.com/mosbate_ketab ╚════📒══════📖🎨═╝