eitaa logo
مشاعره
390 دنبال‌کننده
233 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و با تو به عاشقانه‌ترین فصل این کتاب رسیدم
می‌رسد عطر بهشتی به مشام از عرفات من دلم رایحه‌ی سیب حرم می‌خواهد
قربانِ سر کویِ حبیبی که به بویی دیوانه‌ی خود کرده تمامِ عقلا را ‌
ذبحِ منایت کن مرا؛ هر چند قابل نیستم وقتی که مالک می‌شود قربانِ تو؛ من کیستم ؟!
رفت اسماعیل بی هاجر به قربانگاه خود لحظه‌ی ذبح پسر، مادر نباشد بهتر است
چه فرقی می‌کند نوروز باشد فطر یا قربان تو را هرگاه می‌بینم برایم بی‌گمان عید است
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم
عطر گیسویت قرار از شهر می‌گیرد، بگو دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟!
من چشـم و دلــم سیــــر شد از شــوق تماشــا یا این‌که دگر سرو قدی نیست در این شهر؟!
یک پنجره‌ام رو به تماشای نگاهت رودی به هم‌آغوشـی دریـــا متمــایل
همه جــا صحبت دلــدادگــی‌ام پیچیده عشقت انگشت‌نما کرده مرا، می‌بینی؟!