eitaa logo
مشاعره
454 دنبال‌کننده
323 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بخت و اقبالِ مرا با بودنت خوݜ کرده ای ای دلیلِ حالِ خوبم صبحِ زیبایت بخیر
ای آفتاب روشن و ای سایه‌ی همای ما را نگاهی از تو تمامست اگر کنی
شیشه نزدیک تر از سنگ ندارد خویشی هر شکستی که به هر کس برسد از خویش است
اگر چه میکده ها بسته است-چشمانت به جامِ هر که بخواهد شراب می ریزد
ما دو مغرور، دو خودخواه، دو بد تقديريم عاشقى كردن ما شرح عدم در عدم است
صبحی که توباشی و من و وسوسه عشق تردید مکن ، صبح دل انگیز بهشت است
زمین‌خوردم شکستم ریشه ام‌‌ وارفت‌ پژمردم چو ‌گلدانی که با باد از لب دیوار می افتد
بیا که فارغِ از هرچه بود و هست شویم شراب چیست؟ دو چایی بیار مست شویم
سقوط می کنم اینک به سمت دلتنگی به سمت غربت یک قلب بی زبان اما!
دِل به شادی‌هایِ بی‌مِقدارِ این دُنیا نَبَنـد زِندِگی تَنها فَرازی دَر نَشیبی ساخته‌ست
همیشه شاعران آواره‌ی شعرند اما من به دنبال توام! وقتی تو باشی شعر می‌آید
تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
پیچش مو دهد از آتش سوزنده خبر سوز مکتوب من از بال کبوتر پیداست
اگرچه مرا ره بر وصال ممکن نیست ولی به انتظار تو دست بر دعا دارم
چای دم کن، خسته ام از تلخیِ نسکافه ها چای با عطر هل و گل‌های قوری بهتر است
تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
پیچش مو دهد از آتش سوزنده خبر سوز مکتوب من از بال کبوتر پیداست
شعر می‌بارد از آن چشمِ تو هرگاه که من پیِ مضمونِ غزل، خیره به تو می‌مانم
با همین نیمه، همین معمولیِ ساده بساز دیر کردی نیمه‌ی عاشق‌ترم را باد برد
دیر می‌آید و جان منتظرِ مقدم اوست مُردم از شوق، خدایا برسان زودترش
تغافل تا به کی؟ لطفی، نگاهی، گردش چشمی جفا قدری، ستم حدی و جور اندازه‌ای دارد
فصلی کنار مایی و یک فصل با رقیب کوچ پرنده‌های مهاجر شبیه توست
دوباره چای فراق تو سهم فنجان است دوباره مزۀ فنجان صبح من تلخ است
آغشته بود پنجه‌اش از خونِ عاشقان بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد
رفتم از دست و به آغوش خودم برگشتم جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست