ما زندھ بہ آنیم کہ آرام نگیریم ؛
با موۍ فِرَت ، طرز نگاهَت ، صدایت :) -
[ منزندھام ]
‴با بغض نوشتیم پࢪیشان تو هستیم
لبخند زد و رفت ،پࢪیشان ترمان کرد :)))
[ پرتقال ]
- رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورهی ما بود ؛ دلآرام جهان شد ((:
[ ماهنی ]
- شاعرشدنمرابگذاریدبهپایش
اوبودکهاینگونهمرادربدرمکرد . .
[ حنایِقصهها ]
دلھاۍ مـا کہ بھم نزدیڪ باشد، دیگر چہ
فرقۍ میکند کہ کجاۍ این جھان باشیم؟
دورباش اما نزدیك، من از نزدیك بودنهاۍ
دور میترسم .
ـ شاملو
[ دومان ]