#پندانه
#سلامِ_نفتی
💠 در محلّهی ما یک گاریچی بود که نفت میفروخت و به او عمو نفتی میگفتند. یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانهتان را گازکشی کردهاید!؟ گفتم: بله! گفت: پس درست فهمیدم. چون سلامهایت تغییر کرده است!😔 من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانهات گازکشی شود، خوب مرا تحویل میگرفتی، حالم را میپرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانهاش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند.
💠 از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداده. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
💠 سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
💠 یادمان باشد، سلاممان نفتی نباشد و بوی نیاز ندهد! و البته به کسی سوءظن نداشته باشیم و نگوییم چرا سلام کردنت نفتی است بلکه استقبال گرمی از توجّه او کنیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌐 به #سماح (مرکز مشاوره اسلامی حوزه علمیه) بپیوندید👇
╭═🌼⊰🌺⭐️🌺⊱🌸═╮
@moshavere_kerman
╰═🌸⊰🌺⭐️🌺⊱🌼═╯
🔅#پندانه
✍ نگذاریم بند «حرمت» پاره شود
🔹زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، میشود كلاف سردرگم، گره مىخورد، میپيچد به هم، گرهگره مىشود.
🔸بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله باز كنى.
🔹زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر مىشود، کورتر مىشود. يک جايى ديگر نمىشود کاری كرد.
🔸بايد سر و ته كلاف را بريد، يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محو كرد كه معلوم نشود.
🔹يادمان باشد گرههاى توى كلاف همان دلخورىهاى كوچک و بزرگند، همان كينههاى چندساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد.
🔸زندگى به بندى بند استْ بهنام «حرمت» كه اگر پاره شود، تمام است
eitaa.com/moshavere_Kerman
🔅#پندانه
✍️ کودکان مهربانترند
🔹معلم از دانشآموزان میخواهد که هر کدام در رابطه با وضعیت خود یک انشا بنویسند و قول میدهد که به بهترین انشا جایزه بدهد.
🔸همه بچهها، انشای خود را مینویسند و معلم بعد از خواندن آنها، از آنجا که همه انشاها را زیبا مییابد نمیتواند یکی را انتخاب کند، پس تصمیم میگیرد به قید قرعه، برنده جایزه (کفش) را مشخص کند!
🔹معلم از دانشآموزان میخواهد اسامی خود را داخل چکمه بگذارند، تا او یک اسم را بیرون بکشد.
🔸همین که میخواست اسم را بخواند همه بچهها دست زدند! و معلم با صدای بلند اسم یکی از بچهها را خواند.
🔹معلم وقتی این جریان را برای همسرش توضیح میداد، اشک میریخت و میگفت:
وقتی بقیه اسمها را نگاه کردم، متوجه شدم تمام بچهها فقط اسم همین دختر را که فقیرترین بچه کلاس است، نوشته بودند.
https://eitaa.com/moshavere_kerman