eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
➕سه نکته که وقتی اشتباه کردید، انجام دهید 1️⃣ اشتباه رابه عنوان جاده رسیدن به راه حل نگاه کنید. اجازه ندهید اشتباهات، شما را نا امید یا دلزده کند. ما باید درک کنیم که این ناامیدی و دلزدگی آینده ما را محدود می کند. 2️⃣ اشتباهاتتان را بپذیرید. این کار شجاعت می خواهد ولی تشخیص اشتباهات یک نشانه بلوغ فکری می باشد؛ عدم تشخیص آنها ، منجر به انکار آنها می گردد. 3️⃣ بدانید که تنها دلیلی که سعی می کنید خطاهایتان را نادیده بگیرید این است که آنها را نکات منفی نمی دانید... "" در مواجهه با خطاها و اشتباهات همواره به یاد داشته باشید که خطاها سرشار از مزایایی هستند و به عنوان نکاتی مثبت به آنها بنگرید. این تغییر نگاه، کار پذیرش و عدم تکرارشان را آسان می کند"" @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ یعنی: ➖ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ بستگی به ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ نکن! ➖و ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺑﺪﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ! @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
✨بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ 💕 روے پلہ ها نشستم،چند دقیقہ بعد بنیامین عصبے اومد بیرون،بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ رفت سمت در خروجے! سهیلے هم اومد بیرون،اطرافش رو نگاہ میڪرد،انگار دنبال من بود! از روے پلہ ها بلند شدم. _آقاے سهیلے! با شنیدن صدام،برگشت سمتم،سر بہ زیر اومد ڪنارم _بہ حراست دانشگاہ گزارش دادم تو دانشگاہ نمیتونہ ڪارے ڪنہ اما خارج از دانشگاہ.... مڪثے ڪرد و گفت:موبایلشو براے اطمینان گرفتم! خجالت ڪشیدم،احساس میڪردم دارم آب میشم! سرم رو انداختم پایین، من من ڪنان گفتم:هے...هیچے نیست... چے مے گفتم بہ یہ پسرہ غریبہ؟! تازہ داشتم معنے شرم رو مے فهمیدم! نفسے تازہ ڪردم:چیز خاصے بین مون نبود میخواست بہ بچہ هاے ڪلاس و خانوادم بگہ! بہ چهرہ ش نگاہ ڪردم،آروم و متفڪر! وقتے دید چیزے نمیگم گفت:از پدرتون اجازہ گرفتید؟ با تعجب نگاهش ڪردم! _بابت چے؟! _اینڪہ دوست پسر داشتہ باشید؟! خواستم بگم پسر احمق و بے شرم برم چہ اجازہ اے بگیرم ڪہ با لبخند گفت:هرچے تو دلتون گفتید بہ دیوار! بند ڪیفش رو انداخت روے دوشش و گفت:وقتے انقدر براتون شرم آورہ ڪہ پدرتون در جریان باشہ پس چرا انجامش دادید؟!گفتم اجازہ گرفتید سریع میخواستید فحشم بدید ڪہ بے حیا این چہ حرفیہ؟!پس چرا از پشت خنجر میزنید؟ با شنیدن حرف هاش لبم رو گزیدم،حرف حساب جواب نداشت! با یاد پدر و برادرم قلبم ایستاد،داشتم از خجالت مے مردم! زل زد بہ پلہ هاے دانشگاہ و گفت:من شناختے از شما ندارم اما یا چیزے تو زندگے تون گم ڪردید یا ڪم دارید ڪہ رفتید سراغ چیزے ڪہ جاش رو براتون پر ڪنہ اگہ اینطور نیست پس یہ دلیل بدتر دارہ! نفسے ڪشید و ادامہ داد:من ڪہ ڪارہ اے نیستم اما چندتا استاد خوب هستن معرفے ڪنم؟ نفس بلندے ڪشیدم،فڪر ڪنم معنے نفسم رو فهمید! _هیچڪس بہ اندازہ خودم نمیتونہ ڪمڪم ڪنہ! لبخندے زد. _دقیقا!یہ سوال بپرسم؟ آروم گفتم:بفرمایید! _معنویات چقدر تو زندگے تون نقش دارہ؟ چیزے نگفتم،هیچ نقشے نداشتن! اگر هم قبلا بود با خواست خودم نبود ظاهر بود براے رسیدن بہ امین!مثل امین بودن!براے خودم هیچے! سڪوت رو شڪست:گمشدہ تون پیدا شد،برید دنبالش!خدانگهدار! از فڪر اومدم بیرون،تازہ یادم افتاد ڪہ از مشهد برگشتہ خواستم چیزے بگم ڪہ دیدم باهام فاصلہ دارہ! با دست زدم بہ پیشونیم،ادبت رو قربون هانیہ! جملہ آخرش پیچید تو گوشم:گمشدہ تون پیدا شد،برید دنبالش! نگاهے بہ آسمون ڪردم. _هستے؟ بہ سهیلے ڪہ داشت میرفت اشارہ ڪردم و ادامہ دادم:اینم از اون بندہ خوباتہ ڪہ وسیلہ میشن؟ انگار ڪسے ڪنارم بود،سرم رو برگردوندم اما هیچڪس نبود! بے اختیار گفتم:از رگ گردن نزدیڪتر! ✍لیلے سلطانے ادامہ دارد... ✨بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ 💕 وارد حیاط دانشگاہ شدم،بهار رو از دور دیدم،برام دست تڪون داد. لبخندے زدم و رفتم بہ سمتش،محڪم بغلش ڪردم و گفتم:سلام مشهدے خانم!زیارت قبول! گونہ م رو بوسید و گفت:سلام شما نباید یہ سر اومدے خونہ دوستت زیارت قبول بگے؟! ازش جدا شدم،لبم رو بہ دندون گرفتم. _ببخشید! دستم رو گرفت و ڪشید. _حالا وقت براے تنبیہ هست!بدو بریم سخنرانے دارن! با تعجب گفتم:سخنرانے؟! با آب و تاب شروع ڪرد بہ توضیح دادن:اوهوم!سهیلے یڪے از این استاد خفن ها رو آوردہ! همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفتم:چرا من خبر ندارم؟! _اوہ خواهر من دنیا رو آب ببرہ تو رو خواب میبرہ! وارد سالن شدیم،روے صندلے ها نشستیم. ڪم ڪم همہ ے بچہ ها اومدن،یڪے شروع ڪرد بہ خوندن قرآن و طبق معمول همهمہ بود! سهیلے رفت تو جایگاہ سخنرانے در گوش قارے چیزے گفت،قارے آیہ رو تموم ڪرد و صدق اللہ العلے العظیم گفت! میڪروفن رو گرفت و شروع ڪرد بہ صحبت:سلام بدون مقدمہ بچہ ها یہ سوال؟ همہ ساڪت شدن! ادامہ داد:ما براے چے اینجا جمع شدیم؟ همہ با هم گفتن سخنرانے دیگہ! سهیلے بہ بنر معرفے سخنرانے اشارہ ڪرد و گفت:روش نوشتہ موضوع سخنرانی:من و خدا! شما بہ ڪلام خدا گوش نمیدید اونوقت میخواید بہ حرف هاے بندہ ے خدا گوش بدید؟! بہ استاد میگم تشریف ببرن منو شرمندہ ڪردید! فقط یاد بگیریم اسم مسلمون رومونہ بہ ڪتابے ڪہ برامون مقدسہ احترام بذاریم! ڪسے هم عقیدہ ندارہ حداقل بہ احترام قارے ڪہ دارہ انگار دارہ صحبت میڪنہ ساڪت باشہ! حالا بفرمایید سر ڪلاس هاتون! دوبارہ صداے همهمہ بلند شد! چندنفر رفتن بہ سمت سهیلے و مشغول صحبت ڪردن شدن! بے حوصلہ دستم رو گذاشتم زیر چونہ م و زل زدم بہ سڪوے سخنرانے! چند دقیقہ بعد سهیلے رفت و با آقاے مسنے برگشت! همہ شروع ڪردن بہ ڪف زدن! مرد شروع ڪرد بہ سلام و معرفے ڪردن خودش،بعداز چند دقیقہ صحبت گفت:قرارہ سہ روز در خدمتتون باشم،با موضوع من و خدا! خب اول میخواستم ڪلے صحبت ڪنم وجود خدا و اونایے ڪہ بہ خدا اعتقاد ندارن،اما دیدم باید پارتے بازے ڪنم! اول چندتا جملہ بگم بہ اونایے ڪہ خدا رو دوست دارن،خدا دوستشون دارہ اما شدن یار بے وفا،معشوق رو فراموش ڪردن! چقدر شدہ باهاش ح
رف بزنید؟! دستش رو برد بالا،با تاڪید ادامہ داد:نہ شب امتحان و وقتے ڪہ فلانے مریضہ نہ! نہ وقتے میخواید ببختتون باز بشہ! همہ زدن زیر خندہ،با لبخند گفت:وقت هایے ڪہ حالتون خوبہ،هیچ مشڪلے نیست،شدہ سرتون رو بگیرید سمت آسمون بگید خدایا شڪرت ڪہ خوبم! خدایا شڪرت ڪہ دارمت! باهاش عشق بازے ڪنید ببینید حال و هواتون چطور میشہ! میخواید نماز بخونید عزا نگیرید با ڪلہ بدویید،موقعے ڪہ دارید نیت مے ڪنید تو دلتون بگید براے عاشقے با تو اومدم ڪمڪم ڪن! وقتے ذڪرهاے نماز رو میگید هم زمان معنیش رو تو ذهن تون بگید! مثلا میگے اللہ اڪبر اینطورے معنے ڪن:تو بزرگے! خدا بزرگ است رو بذار براے امید و تعریف پیش بقیہ الان دارے با خودش حرف میزنے! تلگرام اصلا اینا بہ ڪنار شدہ تا حالا بے دلیل سجادہ تو باز ڪنے برے سجدہ آے بزنے زیر گریہ!بگے دلم گرفتہ اومدم فقط با تو درد و دل ڪنم!هیچڪس محرم تر از تو نیست!تو حال و صلاحمو میدونے! برید امتحان ڪنید ببینید تو روحیہ تون تاثیر دارہ یانہ؟! اینا براے اونایے ڪہ خدا رو دارن اما بے وفا شدن ولے هنوز پاڪن! با شنیدن حرف هاش حال خاصے بهم دست داد،بهار هم ساڪت زل زدہ بود بہ استاد! دوبارہ گفت:برید امتحان ڪنید ضرر ندارہ اما خواهش میڪنم امتحان ڪنید مفت و مجانیہ! نفس عمیقے ڪشیدم،تو وجودم چیزے ڪم داشتم!امتحانش ضرر داشت؟! ✍لیلے سلطانے ادامہ دارد... @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال5⃣5⃣9⃣ به همسر سلام ببخشید سوالی داشتم در رابطه اینکه جوانی هستم که چهار سال میشه ازدواج کردم اما بعداز اینکه ازدواج کردم بنا به اینکه شغلم طوری هست که شماره تلفنمو اکثر مردم دارن بهم یه خانم زنگ زد وهمین جور باهم در ارتباط هستیم که به جایی رسیده این رابطه خیلی همو دوست داریم خانمم رو هم خیلی دوست دارم اما چون این رابطه کلافه کرده منو نمیدونم باید چکار کنم اخه دوس ندارم حتی یه لحظه ازش بی خبر باشم چه برسه ناراحتش کنم چندباری هم رابطه رو بهم زدم اما طرف مقابلم خیلی بهم علاقه داره طوری که میگه من به غیر از تو به کسی دیگه نمیتونم فکر کنم شما بفرمایید چه کاری باید انجام بدم که طوری باشه از دستم ناراحت نشه اخه خیلی دوستشم دارم نمیتونم نارحتیش رو تحمل کنم بفرمایید چه باید بکنم پاسخ ما👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرکارخانم@شمس مشاور خانواده سلام من از خود شما می پرسم آیا واقعا کار شما درسته؟ آیا عملی اخلاقی هست؟ آیا خدا پسندانه است؟ کاربر🖍 الان دیگه از این که بخوام این جور فکر کنم گذشته میدونم همه ی حرف شما متین اما کار از کار گذشته مشاور✍ آیا اگه این اشتباه از همسر شما سر بزنه کار درستی انجام داده کاربر🖍 راه کار میخوام که برگردم نه مشاور✍ خب آنچه رابرای خودت نمی پسندی برای دیگران هم نپسند آیا همسر شما به عنوان همسر نقصی داره؟ آیا تو از زندگی نوپای خودت نارضایتی داری؟ ببین قضیه تو فقط یه توجیه برای هوس خودت چون معقول نیست کاربر🖍 منظورتون از این جمله ها چیه؟ مشاور✍ منظورم اینه که وقتی زندگی تو کمبودی نداره چرا باید دنبال زن دیگه ای باشی برای جبران کمبودهای نداشته خودت کاربر🖍 من نبودم! اون اومد! مشاور✍ اگه واقعا راست میگی تو چرا دل به دلش دادی تحویلش گرفتی !چرا توی دلت براش قنج رفتی و ادامه دادی؟ اسم کار شما خیانت به زن وزندگی خودت هستش! کاربر🖍 اخه حقیقتش کمکم کرد اومدم تو راه دین براهمین کاربر🖍 آیا همسر تو اهل دیانت نیست؟ و ایا همین دین قبول داره که این خانم دین دار با یه نامحرم ارتباط بگیره و بخواد زندگی خودش رو روی خرابه زندگی دیگری بنا کنه!؟ اگه خوب بهش فکر کنی میبینی که همه اش فقط توجیه هستش واین دامی است از جانب شیطان که برای شما پهن شده پس لطفا از همین جا تمومش کن ودل به زن وزندگی خودت بسپار تا انشاالله زندگی خوبی رو با هم بسازید میتونی شماره ات رو عوض کنی میتونی ایشون رو بلاک کنی تا نتونه ارتباط بگیره و کلی راههای دیگه مهم اینه که بخوای نباشه و دیگه به خیانت ادامه ندی قبول داری که همان خدایی که کافی است برای بنده هرلحظه عمر ما رو زیر نظر داره و محاسبه میکنه برامون کاربر🖍 اره قبول دارم اما به این نقطه که همه جا خدارو در نظر بگیرم نرسیدم @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕باورهای غلط درباره حریم خصوصی در زندگی زناشویی برخی همسران تصور می کنند داشتن حریم خصوصی در رابطه همسران بی معناست و برخی چنان حریمی برای خود قائل هستند که گویی ازدواج نکرده اند و برخی چنان حریمی برای خود قائل هستند که گویی ازدواج نکرده اند. افراط و تفریط همواره از باورهای غلط ناشی می شود. در این جا به چند مورد از این باورها ی غلط اشاره می کنیم: - ازدواج شریک شدن در همه ابعاداست؛ پس حریم خصوصی در روابط همسران بی معناست. - وجود حریم خصوصی نشان دهنده عدم اعتماد همسران به هم است. - من هم دوست همسرم هستم، هم همسر او، پس او نیازی به داشتن حریم خصوصی ندارد. - من حریم خصوصی خودم را دارم، اگر همسرم نمی خواهد حریمی برای خود قائل شود، مشکلی نیست. - حریم خصوصی من پیش از ازدواج با بعد از آن تفاوتی ندارد. - حریم خصوصی برای تمام همسران یکسان است. @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕وقتی پیش فرض ذهنی شما این است که حق با من است 👈شنونده خوبی برای حرفهای طرف مقابل نخواهید بود بدون پیش داوری و محق دانستن خود گوش کنید تا درست بفهمید. @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
✔️ سخن ناب دیگران راببخش، حتی وقتی متاسف نیستند! بگذار حق باآنها باشد. اگر این چیزیست که به آن نیازمندند برایشان مُهر بفرست و خاموششان کن! خود را به کوته فکری گره نزن! این سلامت روان را از تو میگیرد. @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
✨بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ 💕 ڪیفم رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم،سرم گیجم رفت،دستم رو گذاشتم روے شقیقہ م! بهار نیومدہ بود،تنهایے از دانشگاہ اومدم بیرون،چند قدم بیشتر نرفتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت! از صبح حالم خوب نبود،چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم! هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم همونجا! صداے زنے اومد:خانم حالتون خوبہ؟ بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم:میشہ برام یہ تاڪسے دربست تا تهران بگیرید؟! اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت:میخواے ببرمت درمانگاہ؟!اینطورے تا تهران ڪہ نمیشہ! دوبارہ دستم رو گذاشتم روے درخت و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم:نہ ممنون! دستم رو گرفت:مگہ من میذارم اینجورے برے؟!حالت خوب نیست دختر! خواستم چیزے بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ هام و راہ افتاد. همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت:حسینیہ ے ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ هاے دانشگاہ میخوان بیان روضہ،بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے هم برات میگیرم! بدون حرف باهاش رفتم،چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم! حسینیہ سیاہ پوشے ڪہ خالے بود! ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت:نیم ساعت دیگہ روضہ س تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم! زن دیگہ اے وارد شد،با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت! سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم،چند دقیقہ گذشت حضور ڪسے رو ڪنارم احساس ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنے گفت:دخترم نمیخواے بلند شے؟! صدا برام غریبہ بود،بے حال گفتم:حالم خوب نیست! _یعنے نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے؟! با تعجب چشم هام رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود! با صداے بلند گفتم:خانم! زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند اومد سمتم،لیوانے گرفت جلوم و گفت:بیا عزیزم برات خوبہ!فڪر ڪنم فشارت افتادہ! همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے گرفتم گفتم:تو چے ڪمڪ تون ڪنم؟! با تعجب نگاهم ڪرد. _مگہ من ڪمڪ خواستم؟! ڪمے از محتواے لیوان نوشیدم و گفتم:بلہ!گفتید بلند شو مگہ نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے! سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت:خانم مرامے! خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت:جانم! _این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخواے؟! خانم مرامے با تعجب گفت:من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم! با تعجب نگاهشون ڪردم _خودم صدا شنیدم! حال بدم فراموش شد! انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم! با شڪ نگاهم ڪردن،خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت:از بچہ هاے دانشگاهے؟ سریع گفتم:بلہ! _تو دانشگاہ قرص دادن بهت،براے درس خوندن و این حرف ها! نگاہ هاشون اذیتم میڪرد،نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش! دلم شڪست،با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم:نمیدونم روضہ اے ڪہ اینجا میگیرید چقدر قبولہ؟! از حسینیہ اومدم بیرون،چندتا از دخترهاے چادرے دانشگاہ مے اومدن سمت حسینیہ! رسیدم سر ڪوچہ،سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مے اومد بہ این سمت،زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود اومد ڪنارم و گفت:بهترہ با ایشون صحبت ڪنے! و بہ سهیلے اشارہ ڪرد،با عصبانیت گفتم:خانم خجالت بڪش،حالم بد بود جرمہ؟! صدام بہ قدرے بلند ڪہ سهیلے نگاهمون ڪرد. با عصبانیت رو بہ سهیلے گفتم:شما ڪہ انقدر خوبے همہ قبولتون دارن بہ این خانم بگید من مشڪلے ندارم و فقط حالم بد شدہ! با تعجب اما آروم گفت:چے شدہ؟ رو بہ زن گفت:خانم محمدے! زن رفت بہ سمتش و آروم شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن! پوزخندے زدم و راہ افتادم بہ سمت خیابون! صداے سهیلے باعث شد بایستم:خانم هدایتے! برگشتم سمتش و گفتم:بلہ! بے اختیار اشڪے از گوشہ چشمم چڪید نمیدونم چرا؟! با نرمش گفت:بفرمایید حسینیہ! با ڪنایہ گفتم:ممنون روضہ صرف شد! _حالا یہ روضہ هم از من صرف ڪنید!شما رو مادر دعوت ڪردہ و هیچڪس حق ندارہ چیزے بگہ،درستہ خانم محمدے؟ زن سرش رو انداخت پایین و گفت:واقعا عذر میخوام!آخہ از این موردها داشتیم! بے توجہ گفتم:قبول باشہ!خدانگهدار محمدے سریع دستم رو گرفت با شرمندگے گفت:ایام فاطمیہ س تو رو خدا دل شڪستہ از پیشم نرو! دلم لرزید،ایام فاطمیہ بود! صداے زن پیچید تو گوشم!دخترم! سهیلے رفت سمت حسینیہ،من هم دنبال محمدے ڪشیدہ شدم تو حسینیہ،با خجالت بہ جمع نگاہ ڪردم و گفتم:من چادر ندارم،یہ جورے میشم! محمدے لبخندے زدے و گفت:الان برات میارم! سر بہ زیر نشستم آخر مجلس،محمدے با چادرے مشڪے اومد سمتم و گفت:بفرمایید! چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر ڪردم! دستے بهش ڪشیدم،مثل اینڪہ دلتنگش بودم،حس عجیبے بود بعداز سہ سال سر ڪردن! _حلال ڪردے؟ آروم گفتم:حلال! خواستم چیزے بگم ڪہ صداے سهیلے از باند پیچید و مجلس شروع شد! بغضم گرفت،سهیلے تازہ داشت صحبت میڪرد و خوش آمد گویے،من گریہ م گرفتہ بود! چادر رو ڪشیدم روے صورتم و سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچم یا فاطمہ! اشڪ هام سرازیر شد،زیر لب... گفتم:خدایا خیلے خستہ ام! ✍لیلے سلطانے ادامہ دارد... @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺