eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.9هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
43 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
"رابــطه جنســی زورکــی، ممنــوع...!" 🍃 با قلدری کردن شاید بتوانید یک شب رابطه‌ی جنسی را بدست بیاورید؛ ولی این ریسک بزرگی است، چون با این کار ممکن است شوق و اشتیاق یک عمر رابطه‌ی شاد را از همسرتان بگیرید. 👈 درک کنید که همسرتان گاهی حال خوبی ندارد یا برای رابطه آماده نیست. در این مواقع بجای اصرار کردن به رابطه او را به آرامی در آغوش ب گیرید و نوازش کنید تا بداند همیشه برای او یک حامی هستید. ✅ کسی چه می‌داند، شاید همین نوازش و بوسه باعث شد همسرتان آغازگر رابطه شود... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
دادن پای خانوم ها با بالا بردن میزان گردش خون در پاها باعث تحریک پذیری بیشتر جِنسی و رفع خستگی در آنها می شود آقایان_بدانند همسرداری ⭕️در زمان عادت ماهانه دهانه رحم به طور کامل باز میباشد. رابطه جنسی دخولی در این زمان میتواند باعث عفونتهای شدید رحمی شود، و در صورت تکرار ناباروری زن در آینده را به همراه دارد. نکات_زناشویی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
عاشقانه مذهبی ۴۰ نگاهم رو از امیرسام که حالا با عطیه بازی می‌کرد گرفتم و به نفیسه نگاه کردم، چه خوب که بعد از اون بحث مسخره حالا راجع‌به چیزهای معمولی حرف می‌زدیم؛ بدون دلخوری. -آره، وقتی نزدیکشونم حس خوبی دارم. دلم می‌خواد من هم باهاشون بچه بشم و بچگی کنم، بی‌دغدغه. عطیه آروم و زیر لبی گفت: -نه که الان خیلی بزرگی، بچه‌ای دیگه. می‌دونستم صداش رو نفیسه نشنیده، برای همین برای تلافی؛ با چشم‌هام براش خط و نشون کشیدم که لبخند دندون‌نمایی زد و من با ریز کردن چشم‌هام نگاهم رو گرفتم. -پس فکر کنم خیلی زود بچه‌دار بشی با این حس‌های مادرانه‌ی خفته‌ای که داری. حس کردم صورتم داغ شد، خوب بود امیرمحمد و عمو با هم صحبت می‌کردن و حواسشون به ما نبود؛ این حرف‌های هر چند معمولی؛ اما حسی به اسم حیا رو تو وجودم زنده می‌کرد. عمه هم حرف نفیسه رو روی هوا قاپید. -ان‌شاءالله بچه‌ی شما دو تا رو هم من ببینم به همین زودی. داشتم از خجالت محو می‌شدم و صورتم تا حد ممکن پایین افتاد، امیرعلی ظاهراً به صحبت‌های عمو گوش می‌کرد؛ ولی چین ظریف پیشونیش نشون می‌داد متوجه‌ی حرف‌های ما هم هست و من بیشتر احساس شرم کردم..... . خنده‌ی ریز ریز عطیه هم رفته بود روی اعصابم، از بین دندون‌هام کوفتی نثارش کردم که میون خنده‌ش گفت: -مطمئنم امیرعلی الان حسابی آتیشیه، متنفره از این حرف‌های و صحبت‌ها که به جای باریک میکشه. لب پایینم رو زیر دندونم گرفتم. -عطی خجالت بکش می‌فهمی چی میگی؟! عروسک امیرسام رو براش کوک کرد و بی‌خیال بود. -عطی و درد، اسمم رو کامل بگو؛ خوبه بهت هشدار داده بودم شوهرت همین الان هم برزخیه ها. زیر چشمی نگاهم رو چرخوندم، نه انگار خدا رو شکر دیگه متوجه عطی گفتن من نشده بود؛ ولی مونده بود اخم روی پیشونیش. *** بدن بی‌حالم رو روی تخت جابه‌جا کردم تا گوشیم رو جواب بدم؛ ولی محسن زودتر از من گوشی رو برداشت و تماس رو وصل کرد و مهلت نداد ببینم کی پشت خطه. من هم اون‌قدر حوصله نداشتم که این شیطنتش رو با غرغرهای همیشگیم جواب بدم، فقط صدای محسن رو می‌شنیدم و‌ تخسیش که اعصابم رو به هم می‌ریخت. -سلام، شما خوبین؟... هست، ولی داره می‌میره. چشم‌هام گرد شد و با صدایی که از شدت گلودرد دورگه شده بود گفتم: -کیه محسن؟ جوابم رو نداد و همون‌طور که با پشت خطی صحبت می‌کرد برای محمد چشم و ابرو اومد، معلوم بود دارن آتیش می‌سوزونن. -نه بابا، چیز مهمی نیست، فقط کمی تا قسمتی رو به موته. ناراحت نشین به دیار باقی که شتافت خبرش رو بهتون میدم فقط مژدگونی ما یادتون نره. عصبی شده بودم؛ ولی توان تکون خوردن هم نداشتم و محسن هم حسابی جدی حرف می‌زد ولی محمد می‌خندید. -گوشی رو بده من. کی بهت گفت جواب بدی؟ اصلا کیه؟ چرا دری وری میگی؟ باز هم توجه‌ای به من نکرد؛ اما لحنش تغییر کرد و خندون. _نه بابا چیزیش نیست. باز این دردونه سرما خورده ما هم شدیم نوکرش، باور کنین چیزیش نیست؛ فقط یه تب بالای چهل درجه و گلو درد و آبریزش بینی، همین. محیا زیادی لوسه و گرنه چیزیش نیست. هم خنده‌م گرفته بود و هم دلم می‌خواست کله‌ی جفتشون رو بکنم. مامان با چه دونفری من رو تنها گذاشته بود و رفته بود با بابا مهمونی. - چشم. گوشی گوشی موبایلم رو گرفت سمتم و من چه‌قدر دلم می‌خواست اون گوشی مستطیلی رو توی سرش خورد کنم. -بگیر شوهرت داره پس میفته، بهش بگو چیزیت نیست، لطفا خودت رو براش لوس نکن. چشم‌غره‌ای بهش رفتم، حسابی حرصی شدم؛ از اون وقت این دری وری‌ها رو داشت به امیرعلی می‌گفت؟! با زحمت سلام بلندی تونستم بگم؛ چون حسابی گلوم می‌سوخت، بدترین چیزی که توی سرما خوردگی بود و همیشه من دچارش می‌شدم. صدای نگرانش تو گوشم پیچید. -سلام محیا، چی شده؟ دلم گرم شد از دل نگرانیش. -هیچی نیست، سرما خوردم. -نمی‌دونستم ببخشید. از صبح تعمیرگاه بودم سرم هم حسابی شلوغ، دیدم امروز به من زنگ نزدی گفتم شاید قهری که همه‌ش تو زنگ می‌زنی. لبخندی دوست‌داشتنی روی لبم نشست، خوشحال شدم از این‌که یادش مونده بود هر روز من زنگ می‌زنم و میشم احوال‌پرسش..... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤ خدایا 🙏 همه دلخوشیم ازسیاهی شب؛✨ درآغوش کشیدن خیال توست،✨ در خلوتی که✨ هيچ کس، تورا ازمن نمیگیرد ✨ میدانی✨ شیرین ترین رویاهایم✨ به نام نامی تو کلیدمی خورند ❤خدا❤ شب بخیر امن ترین آغوش دنیا 🙏 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
شب چه صبور است⭐️✨ چه آرامشی و چه دلِ بزرگی دارد که پایِ دلتنگیِ عاشقان🍁 تا صبح بیدار است🍁 شبتون به زیبایی عشـقِ خدا🍁❤ و به لطافت مهر خدا 🌙 ✨ شبتون بخیر @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 یکی از عواملی که باعث می شود اعضای خانواده در فضای مجازی پلاس باشند ... 😞 #استاد_فروهر #خانواده_و_فضای_مجازی #جنبش_ردم ✅ با ما مربی سواد رسانه شوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/600440835C70c35d8d3e
صبح آمده تا که عشق ابراز کنی🍃🌺 لبخندزنان پنجره را باز کنی🍃🌺 هر روزتویک منظره از زیبایی ست🍃🌺 با "نام خدا" گر روز خود آغاز کنی🍃🌺 سلام پنجشنبہ تون بخیر🍃🌺 وپر ازبرکت و شادی🍃🌺 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💚✨💚 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ الحسین ع 💚 دلم هواے حرم ڪردہ است می‌دانے وقت ورود در حرم تو هوایے ام وقت خروج تازہ زمین گیر میشوم آقا جانم...💚 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌹مسافر ڪربــلا... قرآن ، چمدان ، بدرقہ ، بیتاب شدم بیمار و پراکنده و بی خواب شدم یڪ کاسہ ی آب و برگ تر چیزی نیست رفتے و خودم پشت سرت آب شدم... 😭😭😭 #پروفایل @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #مطالعه_سیره_شهدا 💠 یکی از راههای #اصلاح اشتباهات و تحمل سختیهای زندگی و نیز یادگیری فوت و فن‌های زندگی #دینی، این است که #سیره و زندگینامه شهدا و بزرگان را مطالعه کنیم. 💠 زن و شوهری که #انس با سیره شهدا و بزرگان دارند خودبخود #اندیشه و فکرشان، بسیاری از سختیها و گرفتاریها را حل می‌کند. 💠 و کمتر درگیر دعواهای بی‌اساس می‌شوند. 🍃❤️ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال501 سلام نازنین جان همسرم همش دنبال زناست یا به من میگه برام صیغه پیدا کن میگم این چیزو لام دارم میگه برام صیغه پیدا کن تا برات بگیرم از پولایه خودمم اجازه نمیده برای خودم لباسی چیزی بگیرم چه کنم به نظرت میگه یه تنوعی آدم میخواد میگم‌خوب من مگه نمیخوام پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده باسلام احتمال زیاد همسر محترم از ماهواره استفاده میکنه یااز طریق فضای مجازی فیلمهای پورن نگاه میکنه ویاشاید هم اشتهای جنسی بالایی داره خب در وحله اول خانم وظیفه داره که نیاز جنسی همسزش رو پاسخگو باشه وبا تیپ زدنهای متفاوت در منزل پوشیدن لباسهای جذاب واستفاده از بهترین عطرهای گرم همراه با ارایشی ملیح واستفاده از پوزیشنهای متفاوت برای هنسرش تنوع ایجاد کنه میدونی که متاسفانه در جامعه امروزی ما بعضی از خانمها که تعهدی در قبال خانواده وحتی شخصیت وجودی خودشون ندارند با تیپ وقیافه های انچنانی وارد جامعه میشن وباعث تحریک اقایون (که از طریق چشم تحریک میشوند)میشوند وباعث تنوع طلبی انان میشوند با وجودی که خدواند در قران به زنان فرموده اند که تبرج وخودنمایی نکنید در مقابل نامحرم وزینتهای خود را اشکار نکنید پای افزار خود را به زمین نکوبید تا باعث جلب توجه نامحرم وانها که فی قلوبهم مرض هستند نشوید پس لازمه که خانم با توجه بیشتری چشم ودل همسرش رو سیر کنه تا وقتی رفت بیرون دیگه کمبودی نداشته باشه وبه کسی توجه نکنه پس لطفا مراقب خوشبختی خودت باش وبا تنبلی جنسی خرابش نکن برای خودت از غذاهای با طبع گرم استفاده کن تا مزاجت گرم باشه وبتونی پاسخگوی او باشی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 #فایل_تصویری ۶۰ 📺 🎙واعظ: حاج آقا #معاونیان ○ موضوع: 【 زیارت اربعین به یاد امام عصر علیه السلام】 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
هدایت شده از #گمنامـ{🌱}°•
😳😳📢 اعلام #جنگ 📢😳😳 حکمای #طب_سنتی اسلامی علیه وزارت بهداشت 📣 #خیراندیش #تبریزیان #روازاده #ضیائی بادرمان قطعی💯 ✅ دیابت_سرطان_آسم💯 ✅ بیماریهای_صعب_العلاج💯 ✅ زیبایى_پوست_موتناسب_اندام💯 ✅ درمان_مشکلات_جنسی متاسفانه کانالهای سودجوی زیادی به اسم طب سنتی هستند لذا تنها کانال مورد تایید مارا دنبال کنید👇👇 #کانال_رسمی_طب_سنتی_واسلامی http://eitaa.com/joinchat/3663200259Cc9fac0e5e9
سلام 😊✋ عصر پاییزیی تون بخيـر ☕😊🍁 پنجشنبه تون بخیر و خوشی باشه🍁 یک روز خوب خدا به نیمه رسیده۹🍁 بیایید برای این عمر دوباره 🍁 خدارو شکر کنیم🙏 و قدر نعمت هاشو بدونیم🙏 سلام خدا جونم🙏 به خاطر همه چی ازت ممنونم🙏 آخر هفته خوبــ☀️ــی داشته باشید😊 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✅همسر لايق 🔴پسری ازمادرش پرسید: ✔️چگونه می توانم برای خودم زنی لایق پیدا کنم . 🔴مادر پاسخ داد: نگران پیدا کردن زن لایق نباش، روی مردی لایق شدن تمرکز کن. ✔️حکایت خیلی از ماهاست که هنوز آدم لایقی نشدیم دنبال همسر خوب و لایق میگردیم. ✔️همون آدمی باش که از همسرت توقع داری و همون آدمی باش که دوست داری ، همسرت باشه. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌 عاشقانه مذهبی ۴۱ . -مرسی زنگ زدی. حالم زیاد خوب نبود، نتونستم وگرنه قهر نبودم. می‌دونم روزها فرصت نداری. -صدات حسابی گرفته است. دکتر نرفتی؟ -نه. گلوم خیلی درد می‌کنه. -حالا مهمون نمی‌خوای؟ با پرسش تکرار کردم: -مهمون؟ -نزدیک خونه شمام. راستش ماشین بابا رو گرفته بودم باهم بریم بیرون، داشتم می‌اومدم اون‌جا که از دایی اجازه بگیرم بعد بریم. ذوق کردم از این رفتار امیرعلی، دفعه اول بود خب؛ ولی چرا حالا که نمی‌تونستم از جام تکون بخورم؟! با صدای گرفته و پنچری گفتم: -حالم خیلی بده. با خنده کوتاهی گفت: -حالا یعنی نیام اون‌جا؟ هول کرده از رفتنش گفتم: -چرا چرا. کجایی الان؟ -پشت در خونه، به محسن بگو در رو باز کنه بی‌حواس موبایل رو قطع کردم و هول کرده از ترس این‌که مبادا پشیمون بشه به محسن گفتم: -زود در رو باز کن امیرعلی پشت دره. محمد ابرو بالا انداخت. -خب حالا. از اون موقع صدات در نمی‌اومد، چی شده هوار می‌زنی؟! چشم غره‌ای بهش رفتم. -لطفا مزه نریز، حوصله‌ت رو ندارم. تمام بدنم درد می‌کرد، با زحمت خودم رو بالا کشیدم و تکیه دادم به پشتی تخت. امیرعلی با خنده وارد اتاقم شد و این یعنی باز این محسن خوشمزه‌گری کرده. سلام گرمی کرد و دستش رو جلوآورد، دستم رو گذاشتم توی دستش که چینی به پیشونیش افتاد و دست دیگه‌ش نشست روی پیشونیم و دلم ضعف رفت برای اخمش که حاصل دل نگرانی برای من بود. حالا دلم یکم ناز کردن می‌خواست و این اخمش یعنی خریدار داشت دیگه؟! -خیلی تب داری. -نه بابا، چهل درجه که چیزی نیست هنوز به مرحله تشنج نرسیده. چشم‌غره‌‌ای به محمد رفتم که امیرعلی با خنده سر تکون داد اگه این دوقلوها گذاشتن من یکم خودم رو براش لوس کنم، همیشه آماده به خدمت بودن برای حال‌گیری و بامزه بودن. -پاشو لباس بپوش بریم دکتر، من خودم به دایی زنگ می‌زنم. ترسیده گفتم: -نه نه لازم نیست، خوب میشم. ابروهاش بالا پرید. -چه‌جوری خوب میشی؟ پاشو. -نه امیرعلی خوبم. لب تخت نشست و نگاهش رو دوخت به چشم‌هام و آروم گفت: -یه دکتر که می‌تونم خانومم رو ببرم، نمی‌تونم؟ دوست نداری با من... پریدم وسط حرفش و با قیافه‌ی پریشونی گفتم: -جون محیا ادامه نده، می‌بینی حالم خوش نیست. نگاهش جدی شد. -پس چرا هول کردی و نمیای؟ محسن صدای امیرعلی رو شنید. -چون از آمپول‌هایی که قراره نوش جان کنه می‌ترسه امیرعلی با اون نگاه خندون و گرد شده نگاهم کرد که تایید کنم. -راست میگه؟ با خجالت پتو رو کشیدم روی سرم و با حرص گفتم: -آره راست میگه. خب چی‌کار کنم ترسه دیگه! هرکسی از یه چیزی می ترسه. محمد طعنه زد و اگه حالم خوب بود، قطعا یه بلایی سرش می‌آوردم. -حالا نکه تو فقط از آمپول می‌ترسی، اگه تاریکی شب و مرده‌ها و جن و پری و دزد‌های خیال تو رو فاکتور بگیریم؛ آره راست میگی فقط از آمپول می‌ترسی. با حرص جیغ خفیفی کشیدم، امیرعلی با خنده‌ی بلندش آروم پتو رو از روی سرم کشید. چند تار از موهام بر اثر الکتریسیته روی هوا موند و قیافه‌م مطمئناً خنده‌دار بود. -پاشو بریم دختر خوب. تبت خیلی بالاست، معلومه گلوت عفونت داره. من به دکتر بگم به جای آمپول، خشک کننده‌ی قوی‌تر بنویسه قبوله؟ میای؟ مثل بچه‌ها لب چیدم. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🌸🌺🍀🌺
🔴 #خرید_در_روزهای_تعطیل 💠 سعی کنید بیشترِ روزهای #تعطیل برای همسر خود ولو ناچیز #خرید کنید! 💠 حتما عنوان کنید چون روز تعطیلی بود #بخاطر تو و برای تو خرید کردم تا فکر‌ نکنی روز تعطیل، #عشق ورزیدن من به تو تعطیل می‌شود. 💠 برخی کارهای #کوچک و مداوم در زندگی برای همسر، #شیرینی خاص و به یاد ماندنی به جا می‌گذارد. 🍃@onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال502 دوتا فرزند یکی دختر و پسر دارم دخترم ۱۵ ساله است و خیلی به آرایش کردن علاقه داره البته آرایش در حد ابتدایی اما من اصلا نمیتونم با این قضیه کنار بیام و همش درحال بحث و جدل هستیم نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنمایی بفرمائید و یه مسئله دیگه اینکه خیلی تحت تاثیر دوستان هست و هرکاری اونا انجام میدن دوست داره اما نه به شدت اونا و الان یه چندماهی هست سر برداشتن موهای زائد هم بحث داریم همش میگه تو چرا اجازه نمیدی همه ی دوستام میرن اپیلاسیون تو همش میگی نه‌‌‌.....به نظرتون چیکار کنم؟؟؟ پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده باسلام خدمت مادر مهربان ببین عزیزم دوره بلوغ یکی از حساس ترین دو ه های زندگی برای نوجوان وبه تبع ان برای خانواده هستش که نیازمند مراقبت ویژه هستش نوجوان در این دوره تحت تاثیر کروه همسالان هستش که به خاطر نشیدن کلماتی مثل بچه ننه ویا ترسو و‌..‌.یه سری از کارهای گروه رو انجام بده مثل ارایش وخودنمایی ویا حضور در مهمانی ها ویا دوست گرفتن از جنس مخالف ویا تیپهای متفاوت زدن خب البته بهتره که خانواده نظارت کامل ونامحسوس رو داشته باشه چون نوجوان فقط دست وپاهاش دراز شده وسرشار از احساس هستش اما ازنظر عقلی در حد همون دوره ابتدایی هستش از طرفی هم نیاز به دیده شدن وتوجه دارند پس به هرکاری دست میزنند تا دیده بشن پس بهتره که خودتون بهش توجه داشته باشید تعریف وتمجید منطقی ازش داشته باشید وثابت کنید که برای شما خواستنی هستش‌بال لفظ زیبا صداش کنید مثل قشنگم عشقم عزیزم وغیره تا اگه کسی بهش گفت تحت تاثیرش قرار نگیره در کل بی حوصله بازی رنیارید وتا میتونی با محبت رفتار کنید تا به خوبی این دوره بلوغ رو پشت سر بگذاره انشاالله @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍎🍃🍎🍃🍎 خوشبختی سه ستون دارد:👇 فراموش کردن تلخی های دیروز🍎🍃 غنیمت شمردن شیرینی های امروز🍎🍃 امیدواری به فرصت های فردا🍎🍃 الهی که خوشبخت باشید 😊 عصر آخر هفته تون پُراز خبرهای خوب 😊👌☕🍎🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #شوخی_زناشویی 💠 دانشمندان بالاخره توانستند روشی کشف کنند که باعث #کاهش ۵۰ درصد آمار تصادفات می‌شود.😊😐 🍃❤️ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
هیچ چیزی مثل خنده ی ♡ #پدر و #مادر ♡☞ به آدم آرامش نمیده... الهی همیشه زندگیتون پر از خنده @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ☆پــدر ♡ مــادر☆
🌹 اگر می‌خواهید فرزندان شاکر و قدردانی داشته باشید، باید دائما مقابل بچه‌ها زحمات همسرتون رو یادآور شوید و از هم تشکر کنید. .@onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال.:503 سلام خسته نباشین .میخاستم ی راهنمایی بهم کنین ممنون میشم کمکم کنین.خانم دکتر این روزا ی جوری شدم وقتی کسی حرفی میزنه من نصف نیمه میشنوم درواقعا اون وقت من تو ذهنم با خودم حرف میزنم..اگ حرف درمورد من باشه یا شکایتی طرف بکنه نصفه شنیدم خب واکنش نشون میدم دلیلش چیه اخ؟؟ ی مثالی بهتون بزنم چند روز میش رفتم دکتر زنان زایمان .نتونستم خب بگم دردم چیه خجالت میکشیدم خودم رو گم کرده بودم نمیدونستم چی حرف میزنم به نظرتون روابط احتماعی من کمه؟؟دکتر حرف میزدم با تو ذهنم مشغوله ی چیز دیگه بود میگف متوجه شدی حواسم نبود میگفتم نه .گف تو نمیتونی درس حسابی جواب بدی چطور بچه میخای خیلی ناراحت شدم به خاطر حرفسون .من نمیدونم چرا این روزا حواسم نیس.درست مشکلات خانوادگی هس حلش کردم ولی مدام با خودم تو ذهنم حرف میزنم.نمیخام دوباره در بارهی اون مشکل با طرف حرف بزنم .به نظرتون چمه چرا اونطور شدم مرسی بابت کمکتون پاسخ ما👇 سرکار خانم مشاور خانواده باسلام خواهر خوبم در واقع مشکل اصلی شما نبود اعتماد به نفس هست واین که نمیتونی به طور مستقیم حرفت رو بزنی وجواب طرف رو بدی ودر درون خودت شروع میکنی به محاکمه طرف ویا دفاع از خودت احتمالا کینه طرف مقابل رو به دل میگیری ودر درون خودت با طرف مقابله میکنی بهتره که اولا به حرف خیلی اهمیت ندی ازاین گوش شنیدی ا اون یکی گوش بفرست بیرون وتوی ذهن خودت مرورش نکن وازاون برای خودت یه غول درست نکن ودیگه اینکه سعی کن پاسخ فرد رو مستقیم والبته با احترام بدی تا باعث درگیری فکر وازار روانی خودت نشه علت نیمه شنیدنت همین لاک دفاعی درونی که در خودت فرو میری ودرون ذهن خودت باطرف مقابله میکنی تا قوی شدن اعتماد به نفست از هرموضوعی که ناراحت میشی اون موضوع رو روی کاغذ بنویس واز ذهن خودت خارجش کن تا به عقده درونی تبدیل نشه ودرخود فرو مانده نشی چون اگه ادامه پیدا کنه سلامت روانی شما رو به خطر میندازه اگه نتونستی از عهده خودت بر بیای بهتره که به روانپزشکی مجرب مراجعه کنید وتحت درمان قرار بگیرید در کل باید روی اعتماد به نفس خودت کار کنی وبه ارمیدگی تن وروان برسی وذهنت رو در گیر کسی ویا چیزی نکنی تا به ارامش برسی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هنگام گفتگو با همسر فقط #همدلی کنید 🍃❤️ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺