eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
✡اوا مَردُم چی میگن❓😔 ❣"مَردُم"_چیست⁉️ 💁مَردم به موجودی گفته میشه که از بدو همراهیت میکنه و تا روز مجبوری که برای اون زندگی کنی.😏 🤔برای مردم خیلی مهمه که تو چی ؟ کجا میری؟ چند ؟ چیکارس؟ ناهار چی ؟ چند روز یه بار میری؟ چرا حالت خوب نیست؟ چرا میخندی؟ چرا ؟ چرا نیستی؟ چرا اومدی؟ چرا اینطوری نوشتی؟ شدی؟ چرا اونطوری نوشتی؟ فارغ شدی؟ چرا لاغر شدی؟ شکست خوردی؟ چرا چاق شدی؟ زندگی بهت ساخته؟ و چراهای بسیاری که تا جوابش رو بدست نیاره دست از سرت ور نمیداره. مَردم ذاتا به دنیا میاد.☹️ 💥@onlinmoshavereh 🔴بدون ِ اینکه خودت داشته باشی، جلسه دادگاه برات تشکیل میده روت میکنه، حکم برات صادر میکنه و در نهایت محکوم میشی.😔 قابلیت اینو داره که همه جا هرجا بری میتونی ببینیش، حتی تو . ♈️💯اما مَردم همیشه از یه چیزی از اینکه تو بهش کنی، محلش نذاری، حرفاش رو نشنوی و کاراش رو نبینی.☺️😉 💟پس دستت رو بذار رو گوشت، چشمات رو ببند و بی توجه بهش از کنارش کن و مشغول کار خودت شو. @onlinmoshavereh ✅♨️این حرف من رو هروقت از مردم خرد شد یادت بیار به خودم هم میگم _____________________ 🏠 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
📚داستانک..‌. 🔆🔆🔆 " اول_وقت و معجزه (ع )" بر بالین دوست بیماری رفته بودیم، شیک و زده ای هم آنجا حضور داشت، چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند. آقای پیر کراواتی، باشنیدن اذان، درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد و اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد.!! برای من بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده کراواتی اینطور به نماز اول وقت باشد. بعد از اینکه همه "نمازشان" را خواندند، من از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را ! و او هم قضیه نماز و "مرحوم شیخ" و رضا شاه را برایم تعریف کرد... در جوانی مدتی از طرف سردار سپه (رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم، از طرفی پسرم مبتلا به "" شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هر لحظه منتظر بچه ام بودم.!! روزی خانمم گفت: که برای شفای بچه، "" برویم و دست به دامن "امام رضا(ع)" بشویم... آنموقع من این حرفها را اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم... رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد "صحن حرم" که شدیم خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد... گفت برویم داخل که من کردم گفتم همینجا خوبه، بچه را گرفت و گریه کنان داخل "ضریح آقا" . پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری "" خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند و هر کسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و تشکر میکرد و میرفت.! به خودم گفتم ما عجب مردم و ساده ای داریم "پیرمرد" چطور همه را دل خوش کرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!! حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم "" بگذاریم؟ گفتم: چه شرطی و برای چی؟ شیخ گفت: در ازاء "سلامتی و شفای" پسرت یکسال نمازهای یومیه را سر وقت اذان بخوانی.! "متعجب شدم" که او قضیه مرا از کجا میدانست!؟ کمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید را دارد... خلاصه گفتم: باشه قبوله و با اینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم: .! همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سر و صدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم "پسرم" از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون گرفته و خوب شده بود.!! من هم ازآن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سر وقت میخوانم.! اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردار سپه جهت بازدید در راهه و ترس واضطراب عجیبی همه جا را گرفت چرا که نبود رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد میکرد.! در حال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا کنم بعد از بازدید شاه نمازم را بخوانم. چون به خودم قول داده بودم و به آن پایبند بودم اول "" گرفتم وایستادم به .. رکعت سوم نمازم سایه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!! اگر عصبانی میشد یا عمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود... نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا "" کردم و گفتم: قربان در خدمتگذاری . شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و... رضا شاه هم پرسید: مهندس نماز اول وقت میخوانی!؟ گفتم: قربان از وقتی پسرم گرفت نماز میخوانم چون در حرم امام رضا(ع) شرط کردم. رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با "چوب تعلیمی" محکم به یکی زد و گفت: مردیکه ، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، و نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی .! اونیکه دزده تو پدر سوخته هستی نه این مرد.! بعدها متوجه شدم، آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش را کرده بود و جانم را خریده بود.!! *از آن تاریخ دیگر هر جا که باشم نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم....* "خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان" _________ 🏠 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd