eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.9هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
43 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
چای بهانه ست، کنارهم بنشیند🌸 مهربان باشید💕🌸 عشق بورزید 💕🌸 که خداوند بنده های مهربونش را💕🌸 که بهم عشق می ورزند دوست داره 💞🌸 عصر زیباتون بخیر ☕ 😊 🌸 @ moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
نازنین: قسمت 58 خانه را مثل همیشه مرتب کرد.همه جا را با وسواس عجیبی گردگیری کرد.سنگها را چند بار تی کشید .انگار که چند باز تمیز کند دیگر کثیف نخواهد شد.با جرم گیر حمام را تمیز کرد و برق انداخت.احتمالا بعد از او نیما حوصله تمیز کردن نداشت.لباسهای شسته اش را اتو کشید.عطر لباسهایش که بلند میشد مست و دلتنگ دوباره اشک میریخت.بعد از او دستهای دیگری تمام اینها را لمس میکرد آه نیما. ....خدا کند او هم ،هیچ کس را مثل فاخته نخواهد.همه را مرتب آویزان کرد.رو تختی را یک بار دیگر مرتب کرد.عکس روی میز توالت را از قاب در آورد.این هم سهم او از این زندگی.....ساک کوچکی آورد چند دست لباس درون آن ریخت بقیه هم در همینجا کنار لباسهای نیما باشد.کوله مدرسه هم دیگر به دردش نمی خورد.باید در خیابان کنار آشغالها می گذاشت.آرزوهایش را هم در سطل زباله می ریخت.دفتر سیاهش را در آورد تا پاره کند اما در هر سطرش اسم نیما بود.دلش نیامد .. لااقل در این دفتر سیاه نیمایش و آرزوهایش زنده باشد.آهی کشید جگرش سوخت.مانتو اش را پوشید ساک کوچکش را برداشت و به سمت در رفت.اما سخت بود دل کندن ... خیلی سخت ......در را باز کرد تا برود پاکتی جلوی در افتاده بود.ساکش را زمین گذاشت و پاکت را برداشت و د وباره داخل آمد.روی مبل نشست و پاکت را باز کرد.برگه های سو نو گرافی و کلی برگه دیگر بود .هیچکدام را نخواند.حوصله نداشت.پاکت را روی میز پرت کرد و بلند شد.از میان پاکتها نظرش به گوشه عکسی جلب شد.باز هم عکس آن زن بود.پوزخند زد.اینبار اصلا حسودی اش نشد.اصلا خوشگل باشد که باشد.....دیگر فرقی نداشت.اما شکش برای برگه ها دو برابر شد .یکی از بر گه ها را برداشت.سونوی جنین بود.برگه را به پشت کرد تا ببیند چیزی در ان نوشته شده یا نه.نوشته ای با خودکار نظرش را جلب کرد "این جواب سونوی پسر ته......به فکر حق و حقوقش باش" بیشتر از بیست بار نوشته را خواند.پسرش....پسر نیما.....نیما پدر میشد و او.. .. در میان بهت و ناباوری،خنده عصبی اش سکوت را از در و دیوار خانه برداشت.انگار در و دیوار هم دولا شده بودند و با همهمه کلمه "پسر نیما "را تکرار می کردند.آه خدایا....جنگت زیادی نا برابر است ....حریف قدر می خواهد! نه فاخته ای که در کار خودش هم مانده است.اشکهایش را پاک کرد.با خودش تکرار کرد"خب بهتر....اصلا دیگه یاد منم نمی افته.. ..سرش به بچه گرم میشه" اما خودش را گول می زد.مگرنه؟؟دلش آتش بود و خودش روی آتش دلش آب می ریخت.بی خیال اشک ریختن برای از دست رفته ها .....باید رفت...و قت تنگ است!!!!به کنار در رفت ....ساکش را هم برداشت.در را بست و ارام از خانه یارش همانطور که یکباره آمده بود...یکباره هم رفت نگاهش به ماشین جلویی بود در حالیکه خم شده بود و در داشبورد ماشین دنبال چیزی می گشت.از کنار همان پارک رد شد.چند متری که جلوتر رفت محکم روی ترمز زد و به عقب برگشت.خودش بود. ..فاخته بود بایک ساک کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده بود.دنده عقب گرفت و دوباره جلوی پای او ترمز کرد.به خیال اینکه مزاحم است کمی آنطرف تر رفت.شیشه طرف شاگرد را پایین داد و صدایش کرد -فاخته خانوم برگشت .با دیدن چشمان متورم بارانی اش دستپاچه از ماشین پایین رفت.کنارش ایستاد. -حالتون خوبه....این چه حالیه.. اینجا چی کار می کنین بغضش ترکید.هول از اوضاع وخیم فاخته، در سمت فاخته را باز کرد. -بشینین تو ماشین ... فقط گریه می کرد.حاج و واج مانده بود چه کار کند. -فاخته خانوم.. خواهش می کنم آرام ساک را از دستش گرفت و توی ماشین گذاشت -بفرمایین بشینین فقط ایستاده بود و با چشمان رویایی اش مثل ابر بهار گریه می کرد.اینبار بلند تر صدایش زد -فاخته خانوم...الان فکر می کنن مزاحمتون شدم ...صورت خوشی نداره ..بفرمایین اشکش را پاک کرد.تازه انگار فهمیده بود در چه موقعیتی است .نگاهش روی فرهود ثابت ماند -من ...من . می خوام برم دهانش باز مانده بود -برین؟! کجا می خواین برین.....این چه حالیه...با نیما دعواتون شده گریه ممتدش اعصابش را بهم ریخت -ای بابا!حرف بزنین دستانش را روی صورتش گذاشت .صدای گریه بلندش ناراحتش می کرد -کجا می خواین برین.....نیما می دونه -..... -بشینین لطفا! فقط گریه می کرد.بلند داد زد -فاخته بشین می گم ادامه دارد... @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💫 به بزرگی آرزویت نیندیش 💫 به بزرگى ڪسى بیندیش 💫 ڪه می خواهد 💫 آرزویت رابرآورده ڪند 💫 براى برآورده شدن آرزوهایتان 💫 خـدا را براى شما آرزو میڪنم 🌸شب خوش🌸 @moshaveronlsin 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سـ✋☺️ـلام روز زیباتون بخیر ☕ 🌹 😊 به شنبه ۲۰ مرداد ماه خوش آمدید امروزتون پر از معجزه✨💫✨ 🍃🌼الهی ڪه مهربانی رسمتون موفقیت سهمتون خوشبختی حقتون باشه خیر و برڪت تو زندگیتون جاری وتنتون سلامت باشه💪 شروع هفته تون پُر برکت 🌼🍃 ♡ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#بخشش_گناهان_زن_مطیع 💠 پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله: 💠 ای حولاء! هر زنی #نمازش را بگزارد (نمازخوان باشد) و #ملازم خانه‌اش باشد (بدون ضرورت از خانه بیرون نرود) و #اطاعت شوهرش کند، خداوند همه گناهان قبل و بعد او را بیامرزد. 📕 مستدرک وسایل‌الشیعه، ج ۱۴، ص ۲۴۵ 🍃❤️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#برخورد_نیک_را_تعطیل_نکنید! 💠 اگر همسرتان، #احترام شما را نگه نمی‌دارد، برخورد #خوب خود را کنار نگذارید 💠 مطمئن باشید رفتار #صحیح شما به تدریج او را #اصلاح خواهد کرد! 🍃❤️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 شیوه تنبیه کردن همسر 🍃❤️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال286 سلام من ۳۱ ساله و همسرم ۳۲ ساله هستیم ۸ ساله که ازدواج کردیم و فرزندی نداریم بعد از یه دوستی ۲ یا ۳ ماهه ازدواج کردیم و مستقل زندگی می کنیم اگر از دیدگاه الان بخوام بگم مشکل از اول بوده و ما نمی دیدیم و الان دیگه خیلی شدید شده واقعیتش اینه که من اصلاً نمی دونم از کجا باید شروع کنم.اگه بخوام احساسی که الان دارم رو بگم اینه که دارم بخاطر عذاب وجدان مشکلات بعد از طلاق برای همسرم و صادقانه تر شایدم ۳۰ یا ۴۰ درصد بخاطر عدم توانایی پرداخت مهریه زندگی رو ادامه می دم‌. راستش با دید الانم ما کلاً غلط ازدواج کردیم.یه احساس نگاه اولی منجر به یه دوستی دو یا سه ماهه بدون هیچ معیاری و بدون هم کف بودن ... من موقع ازدواج اصلاً آدم مقیدی نبودم ولی خوب همسرم از یه اعتقاداتی حداقلی(نماز خوندن و روزه گرفتن) برخوردار بود و انصافاً باعث شد من به راه بیام ؛ولی خوب مشکل از اونجا شروع شد که اعتقادات ایشون فقط در حد همون نماز و روزه بود و در همون حد باقی موند.در واقع ایشون منو تو یه راهی هل دادن و خودشون سر جایی که بودن پابرجا موندن.مثلاً خوب من در زمان آشنایی اصلاً آدمی نبودم که چادری و مقید بودن جزء ملاکهام برای ازدواج باشه در واقع درستش اینه که اصلاً ملاکی نداشتم ولی الان واقعاً چادری بودن و حجاب کامل زنم برام مهمه و همین برامون شده یه مشکل اساسی و باعث درگیری ؛هر بار بینمون صحبت از چادر و حجاب پیش اومد باعث جدل شد و گریه و داد و بیداد و در تمام این جدلها هم حرف ایشون این بود که تو مگه منو همینجوری ندیدی و اگه زن چادری می خواستی خوب میرفتی زن چادری می گرفتی و چرا از اول این حرفها رو نزدی و از این حرفها ؛هر چی هم براش توضیح میدم که من اون موقع اصلاً این آدم نبودم که بخوام از اول برات مطرح کنم فایده ای نداره بعد میریم تو قسمت اینکه مگه من چی کم دارم و چی از من دیدی که این حرفها رو می زنی و مگه لباس پوشیدن من چجوری هستش ؛باز بهش می گم لباس پوشیدن تو جوری نیست اما با چادر خیلی بهتره و تو خیلی خوبی با چادر خیلی بهتر میشی و من اینجوری بیشتر دوست دارم باز کارساز نیست بهش می گم خوب مگه تو نمی گی منو دوست داری ؛خوب کسی هم که یه نفر رو دوست داره می خواد هر جور طرف مقابلش می خواد باشه دیگه ؛منم واقعاً چادر رو دوست دارم ؛بهم میگه خوب تو بخاطر من چرا هیچ کاری نمی کنی. در آخر هم که می رسیم به داد و فریاد از اونجایی که پرده حیاء بینمون پاره شد به فحش و ناسزا. بعد یه مدت فکر کردم شاید به گفتن من حساس شده ؛یه مدت هیچی نگفتم تا اینکه دو سال پیش روز زن در کنار هدیه مالی که گرفتم براش یه چادر هم خریدم ؛اما بازم هم همون پروسه برام پیش اومد و به جزء سفر اربیعنی که رفتیم دیگه اون چادر رو سر نکرد. از این دست اختلافات بینمون زیاده ؛مثلاً بهش می گم نمی خوام زنم با یه نا محرم حتی پسر خاله ۱۲ ساله اش دست بده یا شوخی زیاد از حد بکنه یا جلوی مهمون با سرافون بمونه ؛میگه تو افراطی هستی ؛مگه چیه اون هنوز به تکلیف نرسیده یا اگر با مهمون خنده و شوخی نکنی بی فرهنگی و مهمون موذب میشه ... می گم زن ومرد باید واسه هم باشن ؛باید برا هم نردبون رسیدن به خدا باشن ،میگه تو چهار تا کتاب خوندی تو چهار تا گروه مذهبی رفتی چند تا هیئت رفتی جوگیر شدی فکر می کنی زندگی فیلمه ... بعضی وقتا ازم سوالاتی می پرسه که مجبورم می کنه بهش جواب دروغ بدم ؛ازم می پرسه اگه یه روزی من بمیرم تو با عشقم سر می کنی یا ازدواج می کنی. می گم اصلاً چه لزومی داره این سوالات رو بپرسی ؛مجبورم می کنه که بهش جواب بدم. اگه بهش اعتقادم رو بگم که این دست خداست که کی زودتر بره و اون یکی حق زندگی داره ؛داد و بیداد که تو دوستم نداری و این عشق نیست و از این حرفا و بازم هم درگیری ؛مجبور میشم بهش دروغ بگم که با اعتقادم ۱۰۰ درصد در تضاده و خودم اذیت می شم. یا مثلاً وقتی پیش مادرش هستیم و شروع می کنن به پشت سر کسی حرف زدن چند بار گفتم که اینکار رو نکنین ،این غیبته که جلوم جبهه گیری کرد ؛بعدش یکی دو بار وقتی شروع به غیبت کردن من پا شدم و رفتم آشپزخونه یا جای دیگه اومد که تو بی ادبی و به خانواده من بی احترامی می کنی و هر چی هم توضیح دادم افاقه نکرد.الان مجبورم بشینم و دم نزنم ... یا وقتی تو فامیل عروسی مختلط میشه و من میگم که نمیام یا اگه بیام تو حیاط می مونم لهم جوگیر شدی دیگه ؛همه چی به جای خودش ؛نماز ک روزه جای خود احترام به مردم هم جای خود.یا میگه مگه تو آدم به دور هستی یا از خودت و چشمات مطمئن نیستی که این حرفها رو میزنی ؛خوب طبق اعتقاداتم باید بگم که هیچ کس از خودش مطمئن و نیست در معرض گناه قرار گرفتن اصلاً عقلانی نیست که بازم میشه همون اَنگ افراطی بودن و بی جنبه بودن و به خود شک داشتن ... یا حتی وقتی با هم یه فیلمی تماشا می کنیم که مثلاً تو اون فیلم یه شخصیت داستان بخاطر اعتقاداتش یه کار درستی انجام میده یا مثلا از یه
شخصی رد میشه بهم میگه اگه تو جاش بودی چیکار میکردی. برای رد شدن از درگیری میگم ول کن اینا فیلمه داستانه ؛میگه نه جواب سوالمو بده.باز اگر نظر واقعیمو بگم که کارش درست بود میشه قهر و داد ؛دوباره مجبور می شم خلاف نظرمو بگم. بهش می گم مگه تو خودت منو تو این راه نیاوردی ؛من که تو قید و بند هیچ چیز نبودم.خدا خواست و تو وسیله شدی برای به راه اومدن من(که اونم معلومه توش میلنگم و اصلاً در حدی نیستم که بخوام ادعا داشته باشم) ؛میگه خوب تو خودت میگی من تو رو به راه آوردم حالا برای من ادعای مسلمونی می کنی ؛من گفتم نمازت رو بخون و روزه ات رو بگیر نگفتم که برای من بشو آیت ا... البته مشکلات ما فقط اعتقادی نیست تو مسائل خانوادگی هم مشکل داریم.مثلاً مادر من اخلاقیات خاصی داره که قبول دارم بعضی هاش اذیت کننده هستش ؛ اوایل وقتی موضوعی پیش می اومد و ناراحت می شد از دست مادرم من سعی می کردم آرومش کنم و بگم حق با تو هستش ؛تو خانومی کن بخاطر رضای خدا.بعد کم کم حساس شد که من در این مورد بهش حق میدم اما هر کاری می کردم که توجیه اش کنم که اون مادرمه و من نمی تونم چیزی بهش بگم کوتاه نمی اومد ،حتی چند بار مجبور شدم بخاطر اینکه بعد از موضوع با من درگیر نشه نسبت به مادرم تند بشم که بعدش باعث عذاب وجدان برای خودم میشد. این اواخر که دیگه امکان نداشت بریم خونه مادرم و تو راه برگشت با هم دعوا نکنیم. تا اینکه بهش گفتم دیگه نمی خواد بریم خونه مادرم.هی می پرسید چرا میگی نریم ،بعد چند بار بهش گفتم چون دیگه اعصاب جر و بحث و اعصاب خوردی رو ندارم ؛باز شروع کرد که من چقد ساده هستم که فکر کردم تو به فکر من هستی ،پس بگو به فکر خودت و مادرت هستی ... خلاصه اینکه الان یه مدته که من دارم فقط خودمو و عقایدمو سانسور می کنم و هر چی ایشون میگه رو تایید می کنم ... خدا منو ببخشه ولی الان یه مدته افتادم به مقایسه ایشون با خانم های محجبه و رفتارهای که اونا می کنن و ایشون میکنه.می دونم که این کار غلطه و اونا هم صد در صد کامل نیستن و هر کس یک عیب های داره همونطور که من خودم پر از عیبم ولی خوب اختلاف من و ایشون دیگه داره به ۱۸۰ درجه میرسه ... یه مدت خیلی شدید به فکر جدایی افتاده بودم ؛حتی تحقیق کردم که اگه توانایی پرداخت مهریه رو ندارم شرایط اعسارش چیه ؛اما تو جستجوم دیدم که درسته طلاق حلال خداست ولی جزء منفورترین حلالهاست و برای کسی که با همسرش بسازه اجر جهاد داره و کلی حسنات ؛یه مدت سعی کردم که باهاش کنار بیام ولی هر چند روز در میون تو ذهنم میگذره که من واقعاً دارم اذیت میشم و تا کی میخوام خودمو سانسور کنم و مگه میشه یه عمر از خودمو اعتقاداتم بگذرم و مگه من چند بار به دنیا میام که بخوام بر خلاف میلم زندگی کنم ... چند بار بهش گفتم بیا با هم بریم پیش مشاور ؛شروع میکنه به گریه که چرا کار ما به اینجا کشیده و من چقد بدبختم که تو حرفای منو نمی فهمی باید یکی دیگه برات توضیح بده که بفمی من چی میگم ؛بهش میگم خوب چی کار کنیم ،مگه مشاور چیه.میگه نه مساور مال اونایی هستش که عاشق هم نیستن اونایی که عاشق همن احتیاج ندارن به مشاور و من فکر می کردم که تو عاشقمی وگرنه باهات ازدواج نمی کردم و اگر کارمون به اینجا کشیده بیا از هم جدا شیم ؛که من دو بار از کوره در رفتم گفتم باشه بیا جدا شیم.شروع کرد به گریه که تو دیگه خرت از پل گذشته دیگه برای تو که چیزی نمیشه اومدی برای خودت یه چند سال خوش گذروندی الانم برو یکی از همون چادریهای که دوست داری بگیر ؛این منم که بدبخت شدم و منم عذاب وجدان میگرم و برخلاف اینکه ته دلم اینه که ایشون مقصره مجبور بخاطر تموم شدن گریه هاش برم عذرخواهی کنم. ایشون هم که به عذرخواهی راضی نیست و تا بهش نگی که حق با تو بود من اشتباه کردم همون ادامه گریه و همون عذاب وجدان من ... الان دیگه کار برام به جایی رسیده که وقتی بغلم میکنه یا میخواد منو ببوسه بهم احساس بدی دست میده که اگه جوابشو ندم که بازم عاقبتش سوالهای تکراری و دعواست ؛وقتی هم جواب احساساتشو می دم خودم احساس خوبی ندارم. من الان توی رابطه جنسی هم واقعاً اذیت میشم و احساس خوشایندی ندارم. الان چند ماهه که بهم میگه بچه دار شیم که من چون تکلیفم با خودم مشخص نیست واقعاً دارم اذیت می شم.البته نمی دونم اگه بگم خدا رو شکر درسته یا نه ولی خوب در هر صورت فعلاً تو این چند ماه حامله نشده ولی خوب من الان دیگه درگیریم با خودم خیلی شدیده،نمی دونم چطوری دوباره شروع به پیشگیری کنم که جنگ و دعوا نشه ... لطفاً هر چه زودتر که ممکنه کمکم کنید.من ساکن گیلان هستم و تو گیلان هم هر چی گشتم مشاور خانواده مذهبی پیدا نکردم و دلمم نمی خواد پیش یه مشاور غیر مذهبی برم ... ممنون از وقتی که میزارین.خدا خیرتون بده.یا علی. پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاورخانواده باسلام برای اینکه بتونیم یه ازدواج خوب داشته باشیم باید یه سری فاکتورها رو درنظربگیریم مثل هم فر
هنگ بودن واعتقادات مشترک وغیره درست که رعایت نکردیت ولی از این قضیه ۸ سال گذشته واین زمان کمی نیست برای اخت گرفتن به همسرتون من این ازدواج رو بهش میگم الطاف خفیه الهی چرا که باعث شده شما به طرف خدا ودیانت کشیده بشید شکر خدا پس باید قدر دان ایشون باشید که عامل هدایت شدند وبهتر اینکه چند پله هم بالاتر واقع شدین برای ترغیب ایشون به ایمان بهتر وترقی در این زمینه باید که مرد عمل باشی وبا اعمال درست ورفتار صحیح وحسن خلق مشوق ایشون باشی خداوند به پیامبر فرمودند که اگه نبود حسن خلقی که به تو دادیم هیچ کس اطراف تو نمیماند وکسی به دین اسلام گرویده نمیشد پس پیامبر ما هم برای ترویج دین از حسن خلق نرمی ومدارا کردن استفاده کرد وحتی جاهایی هم که ناراحت میشد از دست مشرکان ونگران این بود که ایمان نیاورده اند خداوند فرمود که نزدیک است از غصه خودت رو به هلاکت بندازی اگر من بخواهم میتوانم همه انها را هدایت کنم توفقط وظیفه داری که مسیر درست رو بهشون نشون بدی ونگران ایمان اوردن وهدایت انهانباشی دقیقا این موضوعیت داره به شما که وظیفه دارید مسیر درست رو به همسرتان نشان دهید ومطمئن باش که اگر از حسن خلق وقول لین استفاده کنید حتما موفق میشوی ویه چیز دیگه این که ادم وقتی از لحاظ عاطفی به کسی نزدیک سعی میکنه که مثل او باشه پس به جای دوری از ایشون تا میتونی بهش نزدیک شو واگه بخوای نزدیک شی از لحاظ روحی باید توذهن خودت خوبیهای این خانم رو مرور کتی نه بدیهاشون رو بولدکردن بدی عاملی دوری روحی وروانی شما از ایشون میشه اقایون اگه از لحاظ روحی به هم بریزند دیگه رابطه جنسی خوبی هم نمیتونند داشته باشند ودیگه اینکه سعی کنید با درایت وسیاست مردانه خودتون رابطه بین مادر وهمسرتون رو گرم کنیدبدونه اینکه بخواین جانب کسی رو بگیرید ویا به کسی حق بدهید پس لازمه که نحوه صحیح ارتباط گیری رو بلد باشی ودر این زمینه مطالعه کنید سخن دیگه اینکه ازقیاس خود بادیگران دوری کنید چون این مقایسته کردن زهریه که به رگ وپی زندگیتون تزریق میکنید پس لزومی نداره که بعد ۸سال به جدایی فکر کنیدچون مشکل شما لاینحل نیست درواقع مشکل نیست فقط باید فن ارتباط گیری رو بیاموزید واز شاه کلید محبت استفاده کنید @moshaver onlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
نمی دانم هم اكنون در كجا مشغول لبخندی😊 فقط يک آرزو دارم🙏 كه در دنیای شیرینت🌸🍃 میان قلب تو با غم، نباشد هیچ پیوندی🙏🌼🍃 ظهرتون سرشارازخیر وبرکت🌼🍃 شروع هفته تون گلبارون 🌸🍃 @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✨🍃🍂🌺✨🍃🍂🌺✨🍃🍂🌺 یکی از کارهای اشتباه زنان در رابطه جنسی دادن پیام هایی به همسر می باشد که زمان معاشقه را تعیین می کند . هرچند این پیام ها می توانند ضربان قلب شوهرتان را چند برابرکنند اما قابل پیش بینی بودن زمان معاشقه هیجان مرد را نابود می کند . شما می توانید به جای پیام هایی مانند (منتظرم تا بیای خونه) یا (بعد از کلاس یوگا مال تو هستم) از متون و پیام های که دارای جزییات کمتری باشندو وقت معاشقه راتعیین نکنند مانند (دنبال فرصتی هستم تا هرچه زودتر با تو باشم) یا (چطوره بچه رو بعضی وقتا بزاریم خونه مامانم؟) استفاده کنید. @moshaveronlain 🌺🍀❤️🍀🌺🍀🌺
این سه دارو قلب ها را شفا می دهد! ✨صله رحم با بستگان و نیکی با همسایه ها، ✨پاک کردن دارایی ها و دادن زکات و آشتی و ✨ برخورد منصفانه و مسالمت آمیز با دیگران سه دارویی است که در مکتب امام سجاد به عنوان شفا دهنده قلب معرفی شده اند. 🌺🍃 @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال287 باسلام خسته نباشید. خانم دکتر من الان ٣ماهه رفتم خونه خودم. همش موقع زناشویی میترسم ک منجر به بارداری بشه. سوالم این بود که رابطه زناشویی کی منجر به بارداری میشه؟؟؟ پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاورخانواده باسلام اگه منجر به بارداری بشه چه اتفاق خاصی میافته مگه ؟ توکه با حلال همسر خودت همبستر میشی دیگه چرا بااین حول ولا کوفتش میکنی ؟خب لذت بده ولذت ببر باردارم شدی که شدی خب ثمره زندگی بچه است که هرچی زودتر بهتر هرچی بیشتر بهتر در کل خانم ماهی یکبار بیشتر تخمک ازاد نمیکنه از اولین روز ماهیانه که بشمری روز۱۴ الا۱۷ احتمال بارداری هست اما مطمئن تر از همه استفاده از کاندوم هستش @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
نازنین: قسمت 59 دستانش را برداشت و دوباره به فرهود خیره شد -بشین صندلی عقب نشست و سرش را به شیشه چسباند.آرام شروع به حرکت کرد -یه حرفی بزنین ببینم چی شده -می خوام برم یه جایی تنها باشم...جایی رو سراغ دارین؟! از حرفهایش سر در نمی آورد -کجا آخه می خواین برین. . -فقط اگر یه جایی سراغ دارین. .اگرم نه نگه دارین پیاده بشم -منکه سر در نمی یارم کجا..... با صدای دادش حرفش نیمه کاره ماند -نگه دارین می خوام پیاده بشم.... -باشه !!باشه!! دیگر حرفی نزد.فقط صدای گریه فاخته می آمد.همینطور بی هدف رانندگی می کرد.باید چه کار می کرد -من چه کار کنم.....ببرمتون خونه در اینه نگاهش می کرد -می خوام از زندگی نیما برم.....یه چند روز یه جا باشم یه کم به اعصابم مسلط بشم خودم می رم کلافه دستی به موهایش کشید -آخه چرا. ..چی شد یه دفعه.....به خدا نمی دونم الان باید چی کار کنم صدای فین فین اش می آمد —نمی خوام زندگی کنم.....به نیما هم نگین منو دیدین....مدیونین پفی کشید -لا اله الا الله. .... سرش را خاراند... .. -می برمتون یه جائی. ...چند روزی فکر کنین در مورد زندگیتون. ....خواهشا اینکارو با نیما نکنین. ..نیما ایندفعه از بین می ره فقط گریه کرد.جواب تمام نصیحتهای فرهود فقط گریه فاخته بود.!!!! * باعجله از نمایشگاه بیرون رفت.نگاهی به ساعتش انداخت.برای دنبال فاخته رفتن خیلی دیر شده بود.آنقدر با مشتری برای ماشینش چک و چانه زده بود سرش درد میکرد.آخر سر هم معامله شان نشد.درست بود پول لازم بود اما چوب حراج که به اموالش نزده بود.سریع به سمت خانه راند تا با هم بیرون بروند.بالاخره راههای مختلف را امتحان می کرد تا سر از حرف دل فاخته در بیاورد.شاید فاخته باورش نشود...شاید برای باور کردن عمق دوست داشتن نیما مدت کمی باشد، اما برای نیما،فاخته چیز دیگری بود....با او واقعا نفس می کشید.....دل باختن همین اینست دیگر......در هوای کس دیگری نفس کشیدن.....بدون او نفس گیر شدن و مردن.....هر طور بود باید حال دل فاخته را می فهمید.عزیز کرده دلش بود، راحت از او نمی گذشت.دلش برایش بیتاب بود.دیشب تا خود صبح آرام آرام اشک میریخت....بارها خواست بلند شود و در آغوشش بگیرد اما باز هم پشیمان شد.کنار یک گل فروشی ایستاد و شاخه گل رز قرمزی انتخاب کرد.گل هم مانند فاخته او جوان و فریبنده بود.با این تشبیه لبخندی روی لبانش نقش بست.دوباره در ماشین نشست و به سمت خانه راه افتاد.پشت در رسید و زنگ زد.چند بار پشت سر هم اما خبری از باز شدن در نبود.کلید انداخت و وارد خانه شد.آنقدر سوت و کور بود انگار دیوارها هم هشدار می دادند"هیس.،کسی خونه نیست"برق راهرو را زد -فاخته کفشهایش را در آورد و وارد هال شد برق هال را هم زد.به طرف آشپزخانه خالی از زندگی نگاه کرد.نه قل قل سماوری، نه اجاق گاز روشنی،نه میز چیده شده ای -فاخته خانوم به سمت اتاق خواب راه افتاد .در را باز کرد ...برق را زد .....آنقدر مرتب بود که معلوم بود حتی پشه ای روی تخت ننشسته....... -فاخته.....فاخته .... به سمت اتاق دیگر رفت.در را باز و کلید برق را زد -فاخته آنجا هم همانطور مرتب بود.پاهایش کمی سست شد. به سمت دستشویی رفت و سریع در را باز کرد.... آنجا هم نبود.دوباره به هال برگشت.تا حالا باید بر می گشت .نگران شماره اش را گرفت......امروز وقت نکرده بود به او زنگ بزند.صدای موبایل از اتاق خواب بلند شد.داشت زنگ می خورد و صاحبش نبود تا جوابش دهد.دلشوره اش گرفت....این دختر آخر سر او را می کشت.. .همین الان و نبودنش....این خانه عجیب سوت و کور.... .وهم نبودنش را روشن می کرد.تمام چراغهای خانه روشن بود اما خانه بی حضور فاخته قبرستانی متروک با مرده ای به نام نیما بود.همانطور مستأصل ایستاده بود و نمی دانست باید چه کار کند. شماره خانه مادر را گرفت -الو -سلام نیما مادر ..خوبی، فاخته خوبه.....فدات شم بیاین اینجا دلم براتون تنگ شده وا رفت.آنجا هم نبود.سرسری کمی حرف زد و خداحافظی کرد.یعنی کجا رفته بود.چشمش به پاکتی که روی میز بود افتاد.برگه هایی که روی میز پرت شده بودند.برداشت و یکی از برگه ها را خواند.روح از بدنش رفت.برگه های سو نو به اسم مهتاب بود.دستانش می لرزید .....همین دروغ محض را کم داشت....فاخته اش رفته بود.....حتی منتظر توضیح نمانده بود.....آه فاخته.....این چه کاری بود کردی.....سرش را بین دستانش گرفت .... ..اورا ترک کرده بود.....نفس و جان زندگی اش او را ترک کرده بود ادامه دارد... @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
تنور دلت که گرم باشد♨️ نان مهربانی اش را می خوری❣ هرچه دلت گرمتر ❣ مهربانی ات بیشتر ❣ و روزگارت آبادتر است❣ تنور دلتون گرم ♨️❣ عصر داغ و تابستونیتون 💗 سرشاراز مهرورزی❤️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
آنقدر به همسرتان اطمینان بدهید که درد و دل کردن او با شما باشد. به او نزدیک باشید، غمخوارش باشید و در ناراحتی ها او را یاری دهید. چه کسی نزدیکتر از شماست به او... @moshaverolai n 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#بوسه برای سلامتی شما مفید است مطالعات نشان داده اند که زوج هایی که یکدیگر را می بوسند بیشتر عمر می کنند حتی یک بوسه خداحافظی پیش از آن که همسرتان سر کار برود تاثیر بسزایی دارد @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
12نکته که باید هر روز به خودتان یادآوری کنید: ◽️گذشته را نمی توان تغییر داد. ◽️نظرات دیگران، واقعیت شما را مشخص نمی کنند. ◽️سفر هر کسی در این زندگی، متفاوت است. ◽️همه چیز با گذر زمان بهتر می شود. ◽️قضاوت ها، اعترافات شخصیت خود شما هستند! ◽️زیادی فکر کردن، باعث ناراحتی می شود. ◽️شادی در درون شما یافت می شود. ◽️افکار مثبت، خالق چیزهای مثبت هستند. ◽️لبخند، مسری است. ◽️مهربانی، مجانی است. ◽️فقط موقعی بازنده هستید که تسلیم و منصرف شوید. ▫️ از هر دست بدهيد، با همان دست پس می گیرید. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @moshaveronlain 🔹🔸🔹🔸🔹🔸
سوال288 ممنون از وقتی که گذاشتین و جواب دادین. اول بگم که قصدم واقعاً جدل نیست و می دونم همین که بی چشم داشت وقت میزارین برای رضای خدا هستش. ولی باید بگم فکر می کردم که به حل مشکل دعوتم کنید ؛یعنی اصلاً هدفم از مطرح کردن مشکلم تو یه فضای مذهبی همین بود وگرنه با این حجم اختلاف سلیقه مطمئنم یه مشاور غیر مذهبی راه حلش جدایی بود ولی واقعاً از شدت خوشبینی تون شوکه شدم. فرمودین که به راه اومدن من به لطف خدا و به وسیله ایشون بوده که خودم هم بهش معترف هستم و اندک تعلق خاطری که برام باقی مونده از همین جهت هستش. ولی واقعاً این حجم از اختلاف سلیقه و نگاه از نظرتون مشکل نیست؟ فرمودین که با رفتار و گفتار خوش سعی کنم ایشون رو به عوض شدن ترغیب کنم ؛عرضم این بود که ایشون منو جوگیر و اعمال و افکارم رو افراطی میدونه. میشه لطفاً یه نسخه عملی بهم بدین. مثلاً وقتی دارن غیبت می کنن و اگه بگم اینکار بده و لااقل در مقابل من انجام ندین منجر به درگیری میشه چیکار کنم؟بشینمو شریک غیبتشون بشم؟ یا وقتی لباسی که من دوست ندارم رو تو خیابون یا جلوی مهمون می پوشن و اگه تذکر بدم تا کارم به عذرخواهی نرسه پروسه قهر و گریه و نیش و کنایه(جوگیر بودن و افراطی بودن) ادامه داره چیکار کنم؟ یا تو عروسی در راه فامیل اگه نخوام وارد مجلس مختلط بشم چی کار کنم؟ که اگه نرم واویلایی برپاست.حالا تهیه لباس مناسب برای ایشون که در کنارش متهم به شکاک بودن و اُمل بودن نشم که دیگه هیچی. فرمودین که ۸ سال برای اُخت گرفتن زمان مناسبی بوده. درسته ؛ولی اُخت به چی؟ به تناقض؟ باز فرمودین که در جواب سوالهاشون لازم نیست دروغ بگم و واقعیت بگم که واقعاً بهشون علاقه دارم بدون ایشون نمی تونم زندگی کنم. ولی اگر بخوام در جواب سوالشون واقعیت بگم هیچ کدوم ار حرفهای که شما گفتین نیست ؛واقعاً الان دیگه بهشون علاقه ندارم و زندگی بدون ایشون بران سخت نیست. نوشتین از کجا می دونم که بعد از ایشون زندگی خوبی خواهم داشت ؛عرضم اینه که نمی دونم ولی خوب الان هم زندکی خوبی ندارم.لااقل اگه با بینش الانم بخوام برگردم و یه بار دیگه همسر انتخاب کنم ایشون انتخاب صد هزارمم هم نیست.من الان می دونم که چه همسری می خوام ... (ببخشید ولی من زن زندگی میخوام نه زن خوشگل ؛زن شیعه حضرت صدیقه(س) می خوام نه ۱۷ رکعت نماز به اضافه سی روز روزه و دیگه هر چی که شد) مشکل ایشون با خانواده ام رو فعلاً میزارم کنار ؛حتی مادرم با بعضی اخلاقهای بدی که داره و قبلاً عرض کردم در یه مواردی به همسرم برای ناراحتی حق می دم ؛بهم گفتن اگه فکر میکنی مشکلتون فقط اختلاف من و خانومت هستش یه مدت اینجا نیا و همین که هفته ای یه بار بهم تلفن کنی من راضی هستم ... فرمودین زمان لازمه و خوش اخلاقی ؛جهت اتمام حجت بر خودم و ادای دین ایشون چشم ؛یکسال صادقانه و مخلصانه نوکری در خونه جدشون رو می کنم ولی عرضم این بود که ایشون میخواد بچه دار بشه و من با وضعیت روحی خودم واقعاً از این موضوع دلهره دارم ؛اگه تو این مدت ایشون حامله بشن و من و ایشوت همینی که هستیم بمونیم اونوقت دیگه چاره ای برام می مونه؟ بازم از وقتی که گذاشتین تشکر می کنم.اگه نخواین هم دوباره پاسخ بدین درک می کنم و توقعی ندارم ؛به هر حال همین نوشتن باعث شد یکم سبک بشم.ممنون.یا علی. پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده باسلام برادر خوبم ما انجام وظیفه میکنیم درخدمت خلق خدا بودن خودش عبادته واما تواین فضا واقعا فرصتی برای جت ودر خدمت یکی بودن نیست هرروز شاید اقلش باید جواب ۳۰نفر رو بدیم که همه هم عجله دارن ومشکلشون از نظر خودشون حادترین هستش ما اگه گفتیم مدارابه خاطر حفظ زندگی خودتون وجلوگیری از اسیب روحی وروانی شما بوده اگه نه الان طلاق مد شده متاسفانه به واسطه خودخواهی ونداشتن صبر اما نگفتم شما تسلیم لامرک باش وهرچی ایشون گفت باشه شما باید در عین مدرا ولطف ابهت ومردانگی خودت رو داشته باشی تا این خانم حساب کار دستش بیاد ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ: ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧَﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ، ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ! ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍی!! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ می دﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!!خ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می کنند ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ...... پس لازمه که واقعا باهاش منطقی صحبت کنی کی گفته تو برای خوشایند خانم مادر را باید ترک گفت یا کی گفته باید شما پا روی اعتقادات خودت بزاری عروسی مختلط بری یا کی گفته خدای ناکرده شما بی غیرت باشی واجازه بدی همسرت بد لباس جلوی نامحرم بیاد یا کی گفت شما مشارکت در غیبت کن میدونی که مرد ها درعین حال نمیتونند به دو کار با هم
توجه داشته باشند پس در مجلس غیبت در عین نارضایتی کامل میتونی بایه سرگرمی دیگه توجهت رو از غیبت بگیری در کل ابهت مر دانه باید تاشه درکنار حسن خلق ومحبت وبایدطرف متوجه اشتباهت خودش بشه حتی اگه بی منطق قهر کنه مهم اینه که تو منطقی خواسته خودت رو تفهیم کردی رفتارهای خانم کاملا حودخواهانه وبه دوراز درک خانمی تحصیل کرده است عشق یعنی از خود گذشتگی نه خود خواهی در کل اجازه نده فرزندی این وسط به وجود بیاد وبعدش بشه فرزند طلاق اول به تفاهم برسیو بعد بچه دار بشین پس به جای تسلیم بودن محض در برابر خواسته های خانم که دعوا نشه بهتره محکم خواسته هات رو بیان کنی خب قهر کنه اصلا خوبه یه خلوتی داشته باشید دور از هم وخوب فکر کنید ببینید میشه ادامه دادیا نه در کل لطف کنید به همه حرفهای ما بدونه قضاوت وپیش داوری فکر کنید وسوء برداشت نکنید اطفا موفق باشی @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
زن زندگی‌ست و مرد امنیت است! و چه خوب می‌شود وقتی‌که یک مرد تمام مردانگی‌اش را خرج امنیت زندگی کند و چه زیبا می‌شود وقتی‌ یک زن که: زنانگی‌اش را خرج مردش کند! @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#گمان_اشتباه_برخی_زنان 💠 برخی زن‌ها گمان می‌کنند مرد به خاطر آنها نباید به هیچ چیز جز او #توجه کند. و مرد خود را در معرض آزمایش‌های سخت قرار می‌دهند و می‌گویند؛ اگر مرا دوست داری، باید هرچه را که می‌خواهم، انجام دهی. چنین مردی، یک مرد عاشق نیست؛ بلکه فردی #ضعیف، بی‌پناه و #منفعل است. عاشق واقعی هرگز بخاطر حسش از #منطق نمی‌گذرد، بلکه حسش را با #عقلانیت همراه می‌کند. 🍃❤️ @moshaveronlain 🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا