#همسرانه
🌸گرچه خیلی از زن ها گمان می کنند با فداکاری تمام و کمال می توانند یک مرد را عاشق خود کنند اما واقعیت این
است که مردها ترجیح می دهند، همسرشان عقاید و نظرات خودش را داشته باشد...!
🔖مردها بیشتر به زنان با اعتماد به نفس توجه می کنند و
دوست دارند به جای خمیری که به آن شکل می دهند، یک زن قدرتمند و منطقی را انتخاب کنند که دوشادوش شان
برای ساختن یک زندگی خوب انرژی می گذارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
⚁دور ازدواج با این مدل پسران را خط بکشید!!
1️⃣پسری که پیش از شما با دخترهای بسیار زیادی در ارتباط بوده است
2️⃣پسری که در مورد آینده رابطهتان هیچ صحبتی نمیکند
3️⃣پسری که در اغلب اوقات بدون شما بیرون میرود
4️⃣پسری که بیش از حد به کارش علاقه دارد
5️⃣پسری که با زنهای دیگر بیش از حد گرم میگیرد
6️⃣پسری که هنوز در مورد رابطهی قبلیاش صحبت میکند
7️⃣پسری که دوستانش خیلی جوانتر از خودش هستند
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸عصرجمعه تون عالی
💕خدایا
🌸امروزبه فرشتگانت بسپار
💕سبدی پُرازآرامش
🌸برکت،خوشبختی
💕دلخوشی و
🌸حس خوب زندگی را
💕برای دوستانم به ارمغان بیاورند
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺i
🔴سوال 348
سلام
من غیبت زیاد کردم و تهمت زدم والان خیلی پشیمونم و میخواهم توبه کنم و طوری نیست که بخواهم از ان ها حلالیت بطلبم اگر من توبه کنم که دیگر غیبت نکنم همیشه یطوری هست که اگر من نخواهم غیبت کنم و بشنوم دیگران غیبت میکنند و وقتی بزرگتر باشند نمیشود تذکر داد و احساس ناراحتی را بروز داد که چرا غیبت میکنید بعضی ها میگویند محل را ترک کنید وقتی در ماشین هستیم و کسی اعصابش خورد و است و غیبت میکند را چکار کنیم!
میشه لطفا کمکم کنید.
🔵پاسخ ما 👇
سرکار خانم #پارسا مشاور خانواده
سلام
توبه کنید و از خدا بخاطر غیبت و تهمت های گذشته بخواهید ک شما رو ببخشه و واقعا دیگه کنار بذارید
اگه میدونید نمیشه که بهشون بگید شمارو ببخشن و کار خرابتر میشه پیش اون کسایی ک مخاطب شما بودن برید و در فرصت های مختلف از خوبی افرادی ک غیبتشون کردیدبگید و خدشه ای که به شخصیت دیگران وارد کردید رو ترمیم کنید مثلا بگید من اشتباه کردم فلان فکرو درباره فلانی کردم اصلا اینطور نبود خیلی ادم خوبیه و...
اگه جایی میتونید جلوی غیبت کردن رو بگیرید بگید و از غیبت شونده دفاع کنید اگه نمیتونید دفاع کنید حرفو عوض کنید و ی بحث دیگه رو پیش بکشید اگه بازم نمیتونید با ی بهانه ای اونجا رو ترک کنید مثلا برید چای بیارید یا...
توی ماشین ک نمیتونید مکانو ترک کنید وطرف اعصابش خورده اون بد و بیراه هایی که به مردم میگه بخاطر حالت عصبی هست ک داره نیاز نیست شما چیزی بگید بذارید اروم شه هروقت اروم شد با خوشرویی بهش میگید ک دوست ندارید وقتی پیش شماست از دیگران بگه و میگید که اینو برای همیشه یادش باشه.
#مشاوره_انلاین 💍
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
هرگز نگو..
خسته ام..
زیرا اثبات میکنی ضعیفی..
بگو..نیاز به استراحت دارم
هرگز نگو..
نمی توانم
زیرا توانت را انکار میکنی
بگو....سعی ام را میکنم
هرگز نگو
خدایا پس کی؟؟؟
زیرا برای خداوند، تعیین تکلیف میکنی
بگو..خدایا بر صبوریم بیفزا
هرگز نگو
حوصله ندارم..
زیرا...برای سعادتت ایجاد محدودیت میکنی
بگو..باشد برای وقتی دیگر..
هرگز نگو
شانس ندارم..
زیرا به محبوبیتت در عالم،
بی حرمتی میکنی
بگو..حق من محفوظ است!
📎@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
مهم ترین چیز در روابط انسانها گفتگو است، اما مردم دیگر با هم حرف نمیزنند، به هم گوش نمیکنند؛
آنها سینما میروند، تلویزیون تماشا میکنند، به رادیو گوش میدهند، کتاب میخوانند،
پست های روی اینترنت را به روز میکنند،
اما تقریبا هرگزبا هم صحبت نمیکنند!
اگر بنا داریم دنیا را تغییر بدهیم، چاره ای جز این نیست که از نو برگردیم به دورانی که جنگجوها دور یک آتش جمع میشدند و برای هم قصه تعریف میکردند...
#پائولو_کوئیلو
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔰آقای محترم!
💠 هنگام مواجهه با شکایت همسرتان:
1⃣ #قضاوت نکنید!
2⃣ سعی کنید #شنونده باشید!
3⃣ #همدلی کنید و به او بفهمانید که شما هم از اینکه او ناراحت است، ناراحتید!
💠وقتی همسرتان نگران است یک #نوازش ساده برای آرامش او یا یک #گفتگوی صمیمی و خوردن یک فنجان چای کنار یکدیگر و کارهایی از این قبیل باعث میشود پایه های زندگی مشترک شما #محکمتر شود.
🍃❤️ @onlinmoshavereh
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
قست94
با برخورد تن فرهود او هم تعادلش بهم خورد و زمین افتاد.مثل برق گرفته ها به تن غرق در خون فرهود و چشمان بسته اش خیره ماند.اما کمی بعد از شوک در آمد سر فرهود را بغل کرد و بالا آورد.آرام به گونه اش زد
-فرهود
چشمانش بسته بود و سخت نفس میکشید.دست روی گردنش گذاشت. نبض کندی را زیر انگشتش احساس کرد.دوباره به گونه اش زد
-فرهود
نگاه به اطراف انداخت .به مهتاب که همان جا که پایش پیچید و افتاد و باعث شد تیر به سینه فرهود بخورد نشسته بود و تن غرق در خون فرهود را نگاه می کرد. مثل دیوانه ها کمی می خندید و بعد ساکت به گوشه ای زل می زد.دوباره به فرهود نگاه کرد و بلند تر نامش را صدا زد
-فرهود!تورو خدا چشماتو باز کن
هیچ حرکتی از فرهود ندید .اشکش ریخت و فریاد زد
-فرهود
تکانش داد اما چشمان بسته فرهود باز نشد.فریاد زد
-کمک!یکی کمک کنه!زنگ بزنین آمبولانس! داره می میره.
دوباره با بغض و فریاد تکانش داد
-فرهود
ماموران مرد را دستگیر کرده بودند.او هم زخمی بود و در گوشه ای نشسته بود و از درد فریاد می زد.مامور پلیس دیگری نزدیک شد و ضربان را کنترل کرد
-الان آمبولانس می رسه
فقط اشک ریخت و بدن غرق در خون دوستش را بغل زد.سرش را به سر فرهود چسباند
-فرهود دووم بیار داداش.. بخدا بری خیلی نامردی
آرام آرام اشکش ریخت و او را در بغلش نگه داشته بود.بیست دقیقه ای تا آمدن آمبولانس طول کشید.بیست دقیقه جانکاه.بیست دقیقه ای که ماندن و رفتن یک نفر را خیلی راحت رقم می زد.دقایقی که برای جراحت در سینه فرهود بسیار طولانی بود.آتش به جان نیما افتاد وقتی فقط چشمانش را باز کرد و با نهایت توانش لبخند زد
-نیما
نیما با شنیدن صدای فرهود با شوقی وصف ناپذیر گونه اش را بوسید
-الان آمبولانس می رسه به خودت فشار نیار...دووم بیار فرهود
باز هم لبخند زد
-باید برم....رویا طاقت نداشت منو با کس دیگه ای ببینه..داره منو می بره پیش خودش
گریه امانش نمی داد
-خوب میشی دووم بیار.....نامرد می خوام ساقدوشت بشم
فریاد زد
-پس کو این آمبولانس لا مصب
موهای فرهود را از پیشانی اش کنار زد.دوباره چشمانش را باز کرد
-فاخته منتظر ته برو
-تنهات نمی زارم ...
-دارم میرم...تو هم برو پیش زنت
دوباره چشمانش را بست.صدای فریادش در کلانتری پیچید
-فرهود..نه....فرهود...نباید بری
او هنوز همانجور بی هوش در بغل نیما بود.بالاخره امبولانس لعنتی رسید.فرهود را از بغل نیما جدا کردند و روی برانکار می گذاشتند که تلفنش زنگ خورد
-الو
با شنیدن صدای پدرش بغضش ترکید
-نیما بابا!تو کجایی پسر جان...گفتی داری می یای
با صدایی لرزان پدرش را صدا زد
-بابا
-چی شده نیما بابا
همینطور که روی زمین نشسته بود دست خونی اش را لای موهایش کرد.نالید
-بابا فرهود!بابا
-چی شده بابا فرهود چی؟؟؟
با گریه فریاد زد
-بابا....کشتنش بابا....تیر خورد
-چی داری می گی..الو
تلفنش را قطع کرد و با صدای بلند گریه کرد.هنوز در شوک بود.اصلا باورش نمی شد ....همانجا نشسته بود روی زمین ...احمقانه منتظر بود تا فرهود بیاید و با هم به بیمارستان بروند.دستانش را خون دوستش رنگی کرده بود.نگاهش به سوئیچ ماشینش افتاد.که از جیبش بیرون افتاده بود.تلخ خندید...یاد شوخی هایش افتاد که دائم می گفت سهم منو بده از این پراید خلاص بشم.اشکش را با دست خونی اش پاک کرد......بلند شد.چشمانش سیاهی رفت.نگاهش به مهتاب انداخت که هنوز همانجا نشسته بود.با تمام نفرت نگاهش کرد
یه روزی بد می میری مهتاب....با فلاکت می میری. اینم نفرین من برای تو...هرچند می گن نباید کسی رو نفرین کنی
از کنارش رد شد.ضجه مهتاب دوباره بلند شد.باید حالا حالاها ضجه می زد.عدالت نبود فرهود بمیرد و مهتاب باز هم در کنار مردهای دیگر لوندی کند.به خیابان رفت.دزدگیر ماشین را زد تا ببیند پراید فرهود کجا پارک شده است. دویست متری پائینتر بود.به طرف پراید سفید دوستش رفت.در را باز کرد و پشت فرمان نشست.اشکش را پاک کرد و استارت زد.روشن نشد.دوباره اشکش ریخت.یادش آمد باطری ماشینش خراب بود و باید عوضش می کرد.با هزار بدبختی و استارت زدن ماشین روشن شد به آدرسی که از آمبولانس گرفته بود حرکت کرد.
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
آقا تو را قسم به بیقراریها
قسم به چشم انتظاریها
قسم به دلهای شکسته
قسم به چشمهای خسته
@onlinmoshavereh
تو را قسم به حرمت
فرق و پهلوی شکسته
قسم به هرکس که
منتظرت نشسته، بیا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌼 بیایید همه با هم از خدابخواهیم :
🔹نه مثل "حُر بن ریاحی" میان واقعه!
🔹 و نه مثل "توابین" بعد از واقعه!
🔹 بلکه مثل "عباس (علیه السلام)" در تمام واقعه!
🔹 و مثل "مسلم" پیشتاز واقعه!
🌼در رکاب کسی باشیم که به انتظارش ایستادهایم..
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ
الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِه...
ِ
🌼اللهم عجل لولیک الفرج
به حق مولایمان امیرالمومنین علی علیه السلام..
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🌹سیاستهای_همسرداری
🍃 برای اینکه یک رابطه استوار بماند؛ باید مانند یک گیاه بطور منظم مراقبت شود.
👈 نیازی به توجه تمام وقت نیست اما باید مرتب به آن رسیدگی کرد. در غیر این صورت بعد از مدتی پژمرده خواهد شد اما میتوان به آن جان دوباره بخشید.
👈 اما اگر برای مدت طولانی مورد غفلت واقع شود، هر قدر هم آن را آبیاری کنید و به آن توجه نشان دهید باز هم به حالت عادی برنخواهد گشت.
👈 سعی کنید همیشه برای کسانی که دوستشان دارید وقت بگذارید؛ پیش از آنکه دیر شود
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌹
کارهای ممنوعی که در رابطهی عاشقانه نباید0 انجام داد!
👈 دروغ گفتن
👈 نگران بودن
👈 ادا در آوردن
👈 جـدی نگرفتن
👈 عـجله داشـتن
👈 وابـسته بـودن
👈 مـقایسه کـردن
👈 کوتاه آمدن مدام
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال347
سلام
ببخشید من میخواستم ازتون کمک بگیرم
من یکی رو برای ازدواج پیدا کرده بودم که همه معیار هایی که من میخواستم رو داشت و منم بهش علاقه مند بودم اونم همین طور به من علاقه داشت بعد اینکه من مشکلم اینکه نمیتونم تصمیم بگیرم همه چی اون برای من اوکی و دوسش هم دارم ولی نمیدونم چرا وقتی میخوام جواب مثبت بدم نمیتونم دست خودمم نیست بعدش وقتی قضیه هم تموم شد و نه گفتم به اونا باز خیلی بهم ریختم و همش به فکرش بودم چه اره بگم و چه نه بگم فکرم خیلی درگیر میشه و حالم بد میشه و روح و روانم بهم میریزه
البته اومد خواستگاریم من پیداش نکرده بودم
مشکلم این که تصمیم گرفتن برام سخته
نمیتونم محکم پای یه چیزی که میخوام وایسم
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
باسلام
خانم گل شما احتمالا یاهنوز هدفت رو از زندگی وازدواج مشخص نکردی ویا هینکه اعتماد به نفستون پایین هستش پس باید دوکار انجام بدی هم آینکه روی اعتماد به نفس خودت کار کنی وخودت رو قبول داشته باشی وهم اینکه دور نمایی از زندگی وازدواج برای خودت تعریف کنی وبرای رسیدن بهش تلاش کنی وزندگیت رو برمبنای دورنماّی خودت بسازی
باارزوی توفیق رgوز افزون
@ onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🌸🍀😊
آغاز هفته ای پر نور
به برکت
صلوات بر محمد (ص)
و خاندان مطهرش...
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى
مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍْ 🌸
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌀کودکی که کتک خورده و تحقیر میشود، دچار دوگانگی میشود که کسی که به من عشق داده چگونه باعث رنج و وحشت من میشود
🔻این دوگانگی ریشه بسیاری ازبیماریهای روانی ازجمله اسکیزوفرنی است
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌹
#روانشناسی
این که همسر شما بشنود که او فردی بی همتاست و هیچ زن دیگری نمیتوانسته شما را به این اندازه خوشبخت کند، یک حس فوق العاده به او میدهد.....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#بدگویی_دیگران_از_همسر
💠 اگر دیگران در غیاب همسرتان از او بدگویی میکنند به آنها میدان ندهید که با فراغ بال از همسرتان #بدگویی کنند.
💠 شنیدن بدگویی از همسر علاوه بر آنکه #غیبت و حرام است، موجب میشود به تدریج رفتار شما نیز نسبت به همسرتان #تغییر کند و نسبت به زندگی خود #دلسرد و بیانگیزه شوید.
🍃❤️ @onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال348
من یه دختر 16ساله ام
وبهم توجه ندارن
خونوادم واقققعا بهم محبت کلامی نمیکنن
من بایه پسر متاسفانه به دلیل همین محبت ارتباط دارم
من احساس میکنم ازدواج مشکلم روحل میکنه..ولی ازیه طرف هم خودم و هم خونوادم معتقدیم که هنوز سنم کمه
و ابجیم میگ تو که سختی میکشی اگر زود ازدواج کنی ازچاله توچاه میفتی
من واقعا نمدونم چیکارکنم
اینم میدونم ارتباطم بانامحرم اشتباهه
خانواده 6نفریم که یه خواهر و یه برادرم ازدواج کردن
ما به قصد ازدواج باهم نیستیم فقققط واسه ابراز احساسات
ولی رابطه جنسی نداریم
ینی من نمیزارم همچین کاری انجام بده
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاورخانواده
باسلام
دختر گلم شما الان توی اوج مراحل بلوغ هستی وهمین امر باعث شده که از لحاظ روحی وروانی حساس تر بشی وفکر کنی که اطرافیانت دوستت ندارن وبهت توجه نمیکنند وبه همین دلیل داری خودت رو توجیه میکنی که من باید رابطه نا صحیح داشته باشم تا احساسم رو تامین کنم با توجه به اینکه خودت کاملا واقفی که این رابطه گناه هست ورابطه با نامحرم از گناهان کبیره هست ومستوجب عذاب وقهر الهی هستش پس در این زمینه هشدار
دیگه اینکه ادم وقتی بیخود احساساتش رو خرج یکی دیگه میکنه واقعا برای زندگی خودش ودوران تاهل چیز دیگه ای نداره که خرج کنه وبحث مقایسته وتنوع طلبی پیش میاد وحتی فرد رو دچار اختلالات جنسی میکنه گذشته اینها اصلا نمیتونی بگی که با این رابطه اتفاقی برات نمیافته وتو مانعش میشی قدر تر از تو هم توی اینجور روابط لنگ زده وگوهر عصمتش رو از دست داده پس دختر گلم بهت توصیه میکنم به خاطر حفظ عصمت خودت والوده نشدنت به گناه وبرای اینکه زندگی واینده خوبی داشته باشی لطفا از این رابطه دست بکش وفکر اینده وخوشبختی خودت باش ومطمئن باش که همه خانواده ها فرزندانشون و از جان خودشون هم بیشتر دوست دارند واز هیچ کاری دریغ ندارند تا عاقبت بخیری فرزندشون رو ببینند
مراقب خودت باش
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
قسمت95
در باز شد و فرصت جواب دادن از فرهود را گرفت. سربازی که تو رفته بود اسم نیما را صدا زد
-پورداوودی
سریع بلند شد.به صدای فرهود برگشت
-نیما اگر شاهدی چیزی خواست.صدام کن باشه
تایید کرد.از فرهود در مورد ادعای مهتاب از او پرسیده بود.اوهم در مورد گیر دادنهای مهتاب توضیح داده بود.تمام پیامکهای مهتاب را نگه داشته بود و یکی از مکالماتشان را ضبط کرده بود تا در چنین روزی به عنوان مدرک رو کند. داخل رفت.همان مرد نشسته بود و مثل مادر مرده ها گریه می کرد. نیما هم نشست و منتظر به دهان سروان چشم دوخت
-ما از شما خیلی معذرت می خوایم آقای پورداوودی. این آقا روشن شدن مساله براش خیلی مهم بود .این خانم عقد موقت این آقا بودن
ناگهان از جا بلند شد. افتضاح بود!!!! این یعنی اوج رذالت این زن.وقتی فکرش را می کرد با زنی در رابطه بوده که کلا حرام و حلالی حالیش نبود مو به اندامش سیخ شد
-چی دارین می گین؟ ؟؟
صدای گریه مرد بلند شد
-همه زندگیمو به پاش ریختم.بخاطر خودخواهی و زیاده خواهیش زندان افتادم.زنکه می گفت منتظرم می مونه.بعد که بیام بیرون عقد دایم میشیم.بعد یه سال که بدهی هام و دادم اومدم بیرون.دیدم شکمش بالا اومده. من بخاطر این زن از خانواده طرد شدم اما گفتم ارزشش رو داره. داشتن مهتاب ارزشش رو داره.بدبختم کرد.کثافت آشغال. بهم گفت فقط با تو بوده.برام جواب آزمایش مهم بود.باید میدیدم چقدر به من خیانت کرده
ناباور پوزخندی زد
-فقط یه بار به خود من خیانت کرده.کجای کاری.تو از منم پخمه تری
سروان از جایش بلند شد
-در مورد مرگ بچه هم ...نوزاد کلا مادرزاد نارس بوده و قبلا در شکم این خانم مرده بوده.ما دیگه کاری با شما نداریم.ببخشید که امروز از کار مهم خودتون واسه این مساله موندین
برآشفت و فریاد زد
-فقط یه ببخشید..آره !!تموم شد و رفت
رو کرد به مرد
-حالا فهمیدی بابای اون بچه من نبودم چی کار می خوای بکنی عوضی. ...هیچ غلطی نمی تونی بکنی. بدبخت تا الان مگه چی کار کردی .فقط من موندم که امروز زنم جراحی مهمی داشت بخاطر اثبات شبهات شما.اگر مشکلی پیش بیاد از هیچ کدومتون نمی گذرم
ناگهان مرد خشمگین بلند شد و از در بیرون رفت سروان بار دیگر از او عذرخواهی کرد.نیما اینبار سراسیمه بیرون رفت.فرهود جلو رفت.
-بریم تو راه برات می گم.فقط سریع بریم بیمارستان فرهود
سریع از در کلانتری بیرون رفتند.تلفن نیما زنگ زد پدرش بود.داشتند فاخته را به اتاق عمل می بردند و او به فاخته نرسیده بود.داشت تند و تند برای فرهود ماجرا را تعریف می کرد که ناگهان صدای جیغ زنی از خیابان آمد.
به طرف صدا برگشتند.زنی را دیدند که از ماشینی پیاده شده بود و به این سمت خیابان دوید.فرهود زودتر زن را تشخیص داد
-هی نیما....اون مهتاب نیست...اون مرده داره دنبالش می دوئه
نیما کمی چشمانش را تنگ و دقیقتر نگاه کرد.مهتاب بود.با ظاهری آشفته که هیچوقت اورا اینجور ندیده بود هراسان و فریاد زنان به این سمت خیابان می آمد.می خواست از دست مرد که دیوانه شده بود به پلیس پناه ببرد.بلند جیغ می زد و کمک کمک می کرد. ناگهان یاد فاخته افتاد.الان در اتاق عمل بود و او اینجا ایستاده بود و به جیغ و داد مهتاب نگاه می کرد.بیخیال نگاه کردن به بلائی که مهتاب خودش با رفتارهای نادرستش بر سر خود آورده بود به بازوی فرهود زد
-بیخیال بابا!!!هر خری..فرهود من عجله دارم
فرهود هم نگاه گرفت و داشتند از در کلانتری بیرون می آمدند که صدای شلیک گلوله ای و جیغ چند عابر باز هم آنها را بر سر جایشان میخکوب کرد.صدای لرزان فرهود آمد
-این یارو دیوونه شده.الان می خوره به یکی دیگه
اندام مهتاب ظاهر شد.دوان دوان به سمت آنها می آمد. فریاد زد
-نیما کمک!!!
صدای شلیک گلوله و جیغ عابران اینبار ماموران پلیس را هم بیرون ریخت.مرد ایستاده بود و شلیک می کرد.فرهود کمی نیما را عقب زد
-نیما بیا بریم او نور این زنکه احمق چرا داره می یاد طرف ما.
ماموران بیرون آمده و ایست دادند.بدون توجه به ماموران فریاد زد
-وایستا بد کاره احمق
شلیک کرد و یکی از ماموران هم وقتی دید توجه به ایست آنها نکرد شلیک کرد.گلوله ای به پای مرد خورد
و روی زمین افتاد .صدای جیغ و فریاد از یک خیابان سوت و کور در نزدیکیهای ظهر ،آشفته بازاری از همهمه و فریاد ساخته بود.همه از پنجره ساختمانها هم بیرون آمده و نگاه می کردند.نیما و فرهود مستاصل از وضعیت بوجود آمده قدرت هر گونه عکس العملی را از دست داده بودند.مهتاب دیگر در دو قدمی آنها بود که با بلند شدن صدای شلیک بعدی تن فرهود با ضرب به نیما خورد و پخش زمین شد.
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال349
سلام خوبین من ۲۳سالمه و پسر ۴ ماهه دارم شوهرم بداخلاق هستن وضع مالی بدی داره ما تو خونه پدرشوهرم زندگی میکنیم که اونان دائما منو اذیت میکنم رفت وامدم زیر نطر حتی تو خونه حرف بزنم گوش میدن دائما میان مارو میندازن بیرون که از خونه ما برین بیرون میخوایم اجاره بدیم تصمیم واقعی برای طلاق دارم اما چون شوهرم کلا پول نداره مهریه تعطیل هست البته خونه که نشستیم با قولنامه کردن به اسم من ولی از من کاغذ دستی گرفتن که خونه رو الکی دادیم به تو
یکی میخواستم بدونم من چطوری میتونم طلاقمو بگیرم
یکی هم آیا راهی هست که از طریق اون قولنامه بتونم خونه رو بگیرم برا خودم یا نه
و اینکه بعد طلاق بچه رو ازم میتونه بگیره؟یا اینکه میگن بچه تا ۷سالگی ماله مادره واقعیت داره
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاورخانواده
باسلام
خانم گل همه زندگی ها کما بیش هم خوشی داره وهم ناخوش مرد باید که از .کشاکش دهر نهراسد اوایل زندگی همه کس یه تلاطم هایی داره بالاخره دونفر از دوخانواده متفاوت اخلاقیات وفرهنگ متفاوت از لحاظ اقتصادی در مضیغه خوب زن ومرد باید با هم کنار بیان پشت به پشت هم تلاش کنند تا زندگیشون به سامان بشه قبول کن که با اوضاع بد اقتصادی وگرونی وگاهی وقتها زیاده خواهی همسر وتنش هایی که به وجود میاد دیگه اخلاق وحوصله نمیمونه خوبه که یه کم صبور باشی وهم دل وبه همسرت امید بدی دست به دست هم تلاش کنید وفارغ از حرف دیگران زندگی رو بسازی واجازه ندی که فرزندت بشه فرزند طلاق فکر کن اگه ادم سازگاری نداشته باشه وبا مسائل مدارا نکنه هر ۶ماه که باید یه همسر عوض کنه
طبق قانون بچه تا ۷ سالگی مال مادر ولی بعد چی باید ول بشه اصلا از لحاظ اقتصادی چطور میخوای خرجش رو بدی ؟خب همون کار رو الان پیش ببر در کنار همسرت !
بعدش قول نامه ای که از خونه داری رو میتونی ببری ثبتش کنی ورسمی به نام کنی اگه راه وچاه قانون رو بدونی وشاهدی بر اددعای خودت داشته باشی مثلا افراد دیگه ای که شاهد این معامله بوده اند ویا احیاناً زیر این برگه رو امضاء کردن بیان وگواهی بدن میتونی این خونه رو به نام کنی
در کل مراقب زندگی واینده ات باش وبه جای طلاق بسازید با هم تا خداهم براتون بسازه همه چیز باتوکل بر خدا درست میشه
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#لذت_بودن
⬆️ تمام انرژی روزانه خود را صرف کار و فعالیت اقتصادی نکنید.
🔄 شما باید برای لذت بردن خودتان و همسرتان نیز وقت بگذارید،آینده نگری خوب است ولی نه به هر قیمتی!
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺