دیروز مدرسه ی دخترم هانیه،جلسه ی اولیا و مربیان بود. بعد از جلسه خانم فراهانی مادر شیما اومد پیشم اما خیلی استرس داشت. می خواست یه چیزی رو بهم بگه ولی نمی تونست. منم نگران شدم، یعنی چه اتفاقی افتاده؟
ازم قول گرفت که ناراحت نشم و هانیه رو دعوا نکنم. وقتی بهش قول دادم و خاطرش رو راحت کردم، گفت که چند هفته است هانیه به زور پول تو جیبی شیما رو میگره و تهدیش هم کرده که چیزی به ما نگه.😰
حالم بد شد، یه لحظه دیگه هیچی نفهمیدم. هانیه؟ دختر من؟ چرا باید این کار رو بکنه؟ تو راه خونه به دوستم سعیده که مشاوره خونده بود، تماس گرفتم و مشکلم رو گفتم. وقتی دید حالم خیلی بده، سریع خودش رو رسوند و این بروشور رو بهم داد. 🤔
فقط 10 دقیقه وقت گذاشتم، اما معجزه بود. خیلی آروم شدم. فهمیدم چرا دخترم این کار رو کرده و باید چه طوری باهاش حرف بزنم. دختر گلم وقتی اشتباهش رو فهمید از دوستش معذرت خواست و دیگه این کار رو نکرد.🥰
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
برای تهیه ی محصول فقط کافیه روی قلب ضربه بزنید. ❤️
#دزدی_کودکانه #کودکان_دزد #هادی_عبدلی #مشاوره #کودک_نوجوان
#مأوا🌹(مرکز رواندرمانی و مشاوره اسلامی)
https://eitaa.com/moshaveremava