eitaa logo
°[ تربیت دینی ]°
1.3هزار دنبال‌کننده
923 عکس
160 ویدیو
205 فایل
دل آدمی بزرگتر از این دنیاست! و این رازِ تنهایی اوست... 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
" " ۱۰ شهريور ۱٣٩٩ امروز عصر كه به خانه آمدم حانيه زهرا مثل هميشه نبود. آرام آرام روي زانوهايش راه مي رفت و سمت درب مي آمد. هميشه وقتي درب خانه را باز مي كنم اينگونه به استقبالم مي آيد. سرش را بالا مي آورد و به چهره ام نگاه مي كند. لبخند مي زند و منتظر است تا بغلش كنم و او سرش را روي شانه ام بگذارد و اينگونه چند دقيقه اي پيش پدر ناز بيايد. پدر نيز با هر خستگي و مشغله ذهني كه باشد با انرژي به او سلام مي دهد و تنها دخترش را با شوق به آغوش مي كشد. اما امروز با روزهاي ديگر متفاوت است. او مثل هر روز داد نمي زند و با صداي بلند نمي خندد. درست لحظه اي كه از زمين بلندش مي كنم مي بينم زير چشم راستش قرمز شده است. از مادرش سوال مي كنم چه اتفاقي افتاده؟ صورتش را كجا زده كه قرمز شده؟ مادر مي گويد دندان چهارمي كه در حال در آمدن است هم امروز سر زده و ادامه مي دهد كه ظاهرا بچه ها بيست دندان شيري در مي آورند كه مي افتد. قرمزي و گودي زير چشم هايش نيز به همين علت است. سرش را بالا مي آورم و با دقت بيشتري زير چشم هايش را نگاه مي كنم كه هر دو گود افتاده و قرمز شده اند. بي اختيار مهر پدر و فرزندي باعث مي شود خوشحالي را در كنار ناراحتي با هم تجربه كنم. خوشحالي از در آوردن دندان و ناراحتي از اذيت شدن او. دست نوازشي روي صورتش مي كشم و كمي با او حرف مي زنم و قربان صدقه اش مي روم. به مادرش مي گويم كه من و حانيه زهرا مي رويم تا كمي در محيط باز اطراف خانه قدم بزنيم. روزهايي كه با هم بيرون از خانه نرويم قدم زدن در خيابان و كوچه هاي اطراف، تنها تفريح بيروني او مي شود. ادامه دارد... @balandegi
" " اطراف خانه مان چند تپه سرسبز است كه چشم انداز زيبايي ايجاد كرده است. خيابان كم رفت و آمد كنار خانه نيز محل خوبي براي پياده روي بسياري از خانواده هاي شهرك است كه هم به قصد ورزش و هم به جهت تفريح غروب ها به سمت تپه ها قدم مي زنند و بر مي گردند. بچه هاي كوچك محله مان هم بي تفاوت نسبت به ويروس كرونا در كوچه مي دوند و دوچرخه سواري مي كنند و با داد و فريادشان صداي زندگي به كوچه مي بخشند. حانيه زهرا امروز خيلي آرام و كم حرف شده است. روزهاي ديگر حرف هاي نامفهومي مي زد اما امروز گويي حال حرف زدن هم ندارد. فقط مي خواهد سرش را در آغوش گرم پدر و مادرش بگذارد و بي رمق اين طرف و آن طرف را نگاه كند. بازي هاي هر روزه را با او انجام مي دهم اما عكس العمل خاصي انجام نمي دهد. دوست ندارد از بغلم پايين بيايد و روي زمين به تنهايي بازي كند. گاهي كه لثه اش به خارش مي افتد دوست دارد كاري برايش بكنم. بدش نمي آيد كه با زبانم كمي از خارش لثه اش را كم كنم اما ترجيح مي دهم با ميوه اي لثه اش را آرام كنم. دنبال ميوه اي مي گردم كه كمي سفت باشد. يك شليل متوسط كه كمي سفت است را برميدارم و به او مي دهم. خيلي از وقت ها كه به او ميوه مي دهيم در حد يك يا دو گاز مي زند و آن را رها مي كند و سراغ ميوه بعدي مي رود. انگار ميخواهد در همه ميوه ها نشاني به يادگار بگذارد اما اين بار نصف بيشتر آن شليل را مي خورد. از اينكه نيمي از ميوه اش را خورده خوشم مي آيد و باز قربان صدقه اش مي روم. او نيز آرام مي گيرد. چند لحظه بعد... چراغ هاي خانه را خاموش مي كنم و چراغ آشپزخانه را روشن مي كنم تا روشني هال خانه مانع خواب رفتن حانيه زهرا نشود. تلويزيون نيز يا بايد صدايش خيلي كم باشد يا اينكه خاموش شود. خاموش شدنش را ترجيح مي دهم تا بتوانم اين اتفاق را ثبت كنم. حانيه زهرا به همراه مادرش به سمت اتاق مي روند تا بخوابند. او امروز يك سال و ده روز دارد. @balandegi