eitaa logo
دورهمےمُشڪنانی‌ها
599 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
4.5هزار ویدیو
75 فایل
سلام . به دورهمےمُشڪنانی‌ها خوش آمدید 📌جهت ارتباط https://eitaa.com/moshkenan_d_admin دوستانتان را به این جمع صمیمی دعوت کنید🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دورهمےمُشڪنانی‌ها
🍂🍁🍂🍁🍂 🍁🍂🍁🍂 🍂🍁🍂 🍁🍂 🍂 #رمان_کوتاه #دشمن_بزرگ #پارت1 همه چیز از دوازده روز بعد از زایمان شروع شد...
🍂🍁🍂🍁🍂 🍁🍂🍁🍂 🍂🍁🍂 🍁🍂 🍂 سریع من را به جای دیگری بردند... خیلی سریع! انجا یک نفر گرفتار عذاب بود. مردی مهم که درگیر عذاب بود. از آنچه اتفاق می‌افتاد وحشت کرده بودم! جوانی که همراهم بود گفت: مراقب باش عاقبت شما مانند این فرد نشود. او می‌توانست مانند شما در بهشت ساکن باشد اما فریب شیطان را خورد و عاقبتش این شده! گفتم: او کیست؟ گفت: زاهدی از بنی اسرائیل به نام برصیصا که هرگز فکر نمیکرد جایش در جهنم باشد، اما شیطان گمراهش کرد. به یاد خاطرات کودکی افتادم... آن زمان اتفاقاتی برایم افتاد که توانستم واقعیت ماجرا را ببینم. یکبار کوچک بودم و تجربه ای کردم بسیار تعجب برانگیز...به مادرم گفتم: مادر من چیزهای عجیبی میبینم! کسی را می‌بینم که داخل اتاق ما می شود. مثلا همین دیشب که فامیلها به خانه ما آمده بودند فلانی برای نماز صبح بلند نشد و وقتی پدرم برای نماز صبح صدایش کرد بدون اهمیت به خواب خود ادامه داد! بلافاصله همان شخص وارد اتاق شد و دو پای خود را به دو طرف صورت او قرار داد و به صورتش نجاست کرد؛ به گونه‌ای بود که تمام صورتش را سیاه کرده بود! اما غیراز این تجربه که برای مادرم بازگو کرده بودم ، بارهای دیگری هم شیطان را در کودکی با چهره های متفاوت دیدم که مرا به کارهای بد وسوسه می کرد. زمانی که به بلوغ رسیدم همیشه نمازم را میخواندم. یک سحر بدون دلیل از خواب بلند نشدم. وقتی آفتاب طلوع کرد یکباره دیدم چیزی سیاه از سقف به پایین و کنار من افتاد! نگاه که کردم آن سیاهی یک زن جوان بود که آرایش غلیظ داشت. گفت: سلام بر تو ای دختر انسان! با ترسی که داشتم گفتم: تو کی هستی؟ گفت: خودت صدایم کردی! گفتم: من کسیو صدا نکردم؛ تو کی هستی؟! گفت: من با تو هستم تو خودت به من نزدیک شدی، هرموقع خدا را رها کنی من با تو هستم! « آیه ۳۶ سوره زخرف؛ شیطان وقتی به سراغ انسان آمده و با او همنشین میشود که از یاد خدا دوری کند.» یادم هست که همان روز در خیابان هم او را دیدم که مرا برای انجام برخی کارها وسوسه می کرد. آنقدر احساس ترس کردم که دیگر اجازه ندادم نمازم قضا شود. بعداز یادآوری سریع این خاطرات خودرا دیدم که دوباره کنار بدنم در بیمارستان برگشتم... ادامه دارد🧐 ✏️@moshkenan_d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا صبری دهد دل‌های از جا رفته‌ی ما را ... ‌ 🔹به یاد خوشی‌های از دست رفته آن روزها، سفره‌های صبح عید، شب یلدا، دورهمی‌های بی بهانه ... @moshkenan_d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدی‌جان همه منتظریم - دلنوشته صوتی.mp3
2.44M
🔊 📝 مهدی‌جان همه منتظریم 🔅 وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن... ▫️ ویژه شب واحد مهدویت مصاف، مهدیاران T.me/joinchat/P8nsdDOK1w-X56wP
قدیمی‌ترین عکس از جشن یلدای ایران @moshkenan_d
Mah o Mahi 2 - Hojat Ashrafzadeh.mp3
4.65M
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی . . . 😍💞
یه کلمه هست تو این زبان انگلیسی به نام "selenophile" یعنی شخصی که عاشق ماه هست و دوست داره به تماشای ماه بشینه حالا بستگی داره ماه هر آدم همون ماهی باشه که هر شب تو اسمونه یا یک آدم دیگه...:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(سلام الله علیها) منبع: ریاحین الشریعة، ج 1، ص142. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، ج 11، قسم 1، ص 502
دورهمےمُشڪنانی‌ها
#داستان_انار_و_حضرت_زهرا (سلام الله علیها) منبع: ریاحین الشریعة، ج 1، ص142. عوالم العلوم و المعارف
حضرت زهرا (س) هیچ وقت از همسرش چیزی را درخواست نمی کرد. روزی بانو در بستر بیماری افتادند. امام علی بر بالین ایشان آمدند و فرمودند:«زهرا جان! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟» حضرت زهرا(س) مانند همیشه فرمودند:«من از شما چیزی نمی خواهم، ای پسر عمو! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود.» امام علی (ع) فرمودند: « ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم.» پس از پافشاری امام علی(ع) ، بانو(س) فرمودند:« اکنون که من را سوگند دادی می گویم. اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است.» امام برای به دست آوردن انار خانه را ترک کردند. در راه از مردم می پرسیدند:«در این فصل از سال کسی میوه انار دارد؟» مردم با تعجب به امام (ع) نگاه می کردند، زیرا فصل انار گذشته بود اما یکی از مسلمانان گفت:«یا علی! فصل انار گذشته، ولی چند روز قبل شمعون یهودی چند انار از طائف آورده بود.» امام(ع) به در خانه شمعون رفت. شمعون وقت ی که چشمش به علی علیه السلام افتاد با تعجب به امام (ع) نگاه کرد و پرسید :« چه شده است علی؟» امام ماجرای خانه را تعریف کرد و درخواست خرید انار کرد. شمعون گفت: «چیزی از انارها باقی نمانده است همه را فروخته ام.» همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را می شنید، به شوهرش گفت: «من یک انار برای خودم برداشته بودم و در زیر برگ ها پنهان کردم.» آنگاه رفت و انار را آورد و به امام(ع)داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت: قیمتش، نیم درهم امام فرمود: «همسرت این انار را برای خود ذخیره کرده بود تا روزی از آن نفع بیشتری ببرد. نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت.» امام در حال برگشت به خانه بود که با صدای ناله ی فقیری رو به رو شد. ایشان به دنبال صدا رفتند تا ببیند چه اتفاقی برای آن بنده خدا افتاده است. امام(ع) دیدند مرد فقیر و غریب و نابینایی در خرابه ای بدون سرپرست و غذا روی زمین خوابیده است. امام فرمودند:« تو کیستی؟ از کدام قبیله ای؟ چند روز است که در اینجا افتاده ای؟» گفت:« ای جوان صالح! من از اهالی مدائن (ایران) می باشم، در آنجا قرض زیادی داشتم. ناگزیر سوار بر کشتی شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤمنان می رسانم شاید آن حضرت کمکی به من کند و قرض هایم را ادا نماید - جوان نمی دانست که سرش بر دامن علی علیه السلام است -» امام (ع) نگاهی به انار کردند و فرمودند:« من یک انار دارم که برای مریض در خانه ام می برم، بیا تا نصف این انار را به تو بدهم» امام (ع) انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان می گذاشت تا تمام شد. جوان گفت: «اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را نیز به من بخورانی، چه بسا حال من خوب شود!» امام علی (ع) نیم دیگر انار را نیز کم کم به او خوراند تا تمام شد. سپس امام راه خانه را در پیش گرفت اما از خجالت بر پیشانی اش عرق نشسته بود و نمی دانست چطور دست خالی به خانه رود، از شکاف در به درون خانه نگاهی کرد تا ببیند فاطمه (س) خواب است یا بیدار. مشاهده کرد همسرش به دیوار تکیه داده و طبقی از انار پیش روی اوست و میل می فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست. پرسید:« فاطمه جان! این انار را چه کسی برای شما آورده است؟» فاطمه (س) گفت: «ای پسر عمو! وقتی که از پیش من رفتی، چندان طولی نکشید که نشانه سلامتی را در خود یافتم. ناگاه صدای در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردی را دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت: این طبق انار را امیرمؤمنان علی علیه السلام برای فاطمه فرستاده است.» ایده ای جالب برای شب یلدا . . . ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅ 👉🏻🇮🇷@moshkenan_d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دورهمےمُشڪنانی‌ها
🔵#ای_کمیل ✔️هر افسرده دلی اظهار درد دل می‌کند، پس کسی که اظهار درد دل با تو نمود، آن را مستور کن،
🔵 ♦️به وسیلۀ ولایت و دوستی، خود را نجات ده که شیطان در مال و اولاد تو شرکت نکند. 💯ای کمیل، به تحقیق که گناهان تو بیشتر از کارهای نیک تو است و غفلت تو از یاد خدا بیشتر از ذکر و یاد خداست و نعمت‌های خدا بیش از عمل و کارهای تو است. 📌ای کمیل، بیرون از نعمتهای خدا نیستی، در حالی که عافیت را به تو عنایت کرده (یعنی سرآمد تمام نعمت‌ها عافیت است) بنابراین هیچگاه از حمد و تمجید و تسبیح و تقدیس و شکرگزاری و یاد او فارغ مباش. ♥️@moshkenan_d
۱ دی ۱۴۰۱ 22 دسامبر 2022 ۲۷ جمادی الاول ۱۴۴۴ . . . ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅ 👉🏻🇮🇷 @moshkenan_d
دیشب تو نذاشتی بخوابم الان من نمیذارم 😁😂 ‍‌‌‎‌‎‌‌‎‍‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‌‎‌⁦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😂@moshkenan_d
⭕️ دیدار علی کریمی با رئیس جمهور آلمان چقدر حقیر شده که تا کمر خم شده جلوی کشوری که سلاحهای شیمیایی میداد به صدام تا مردم ایران رو قتل عام کنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستَت دارم...! 🖤 . . . ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅ 👉🏻🇮🇷@moshkenan_d