قرارگاه فرهنگی نسیم ظهور
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۷۰ 🎬 خیلی دستپاچه شدم برگشتم طرف علی وارام گفتم
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم«ط_حسینی
#قسمت۷۱ 🎬
تا اینکه یک روز متوجه شدم ,هارون باباش که از دنیا رفته بود, بعثی بوده وخودشم گرایشات بعثی داره ویهودی بوده وپیش شوهر خاله یهودیش هم بزرگ شده وکلا دنیای ما دوتا مثل شباهت ظاهریمون نیست واززمین تا اسمون فرق داره,شیطونه قلقلکم میداد که یه کم اذیتش کنم,رفتم تونخش وحرکاتش را زیرنظر گرفتم ,اونم حالا دیگه منو شناخته بود اما باهم رفیق نبودیم.
هرروز توجمع دوستان حرکاتش را تقلید میکردم وبعضی عاداتش را شاخ وبرگ میدادم وبزرگنمایی میکردم ودوستام هم از خنده روده بر میشدند.
اخرای سال تحصیلی بود که یه چیز جدید از هارون کشف کرده بودم وطبق معمول حرکاتش رادر میاوردم که متوجه شدم یک نامردی هارون را اورده سرصحنه وجات خالی که ببینی,زدم وخوردم,خوردم وزدم خخخخحح
خلاصه بچه ها مارا از هم جدا کردند ودیگه تصمیم گرفتم دور هارون راخط بکشم,اخه به هدفم رسیده بودم ,این دعوا باعث شده بود که هیچ کس من وهارون را اشتباه نگیرد.
یک هفته ای از دعوای من وهارون گذشته بود،یک روز صبح ورودی دانشگاه دونفر باکت وشلوار جلوم راگرفتند واسمم را صداکردند,برگشتم طرفشان وگفتم:بله ,امرتون؟!
یکیشون اشاره به ماشین سیاهرنگی باشیشه های دودی کرد وگفت:میشه چند لحظه مزاحمتون بشیم؟
با نگاه به ماشین ,ترس برم داشت وگفتم:درخدمتم ,همینجا امربفرمایید.
یکی شون محکم دستم را چسپید وبردم طرف ماشین وخیلی محترمانه وبه زور سوار ماشینم کردند و....
ماشین به سمتی نامعلوم شروع به حرکت کرد,دوتا مرد ناشناس اصلا حرفی نمیزدند واین من رامیترساند باخودم هزارتافکر کردم,نکنه میخوان بدزدنم وکلی پول بابت من از ابوعلی بگیرند؟؟نه نه پدرم که همچی پولهایی ندارد ....شاید ازاین تکفیریها باشن که تازگیا علم شدن...نه بهشون نمیاد...شاید...
نیمه های مسیر بودیم که یکی از مردهای ناشناس چشم بندی به چشمانم زد,خیلی ترسیده بودم وبه خودم جرات دادم وپرسیدم:من را کجا میبرید؟این کارا برای چیه؟چکارم دارید؟تنها جوابی که دادند گفتند:نگران نباش به زودی میفهمی...
ماشین ایستاد,پیاده شدیم ودوطرف من راگرفتند ووارد ساختمانی شدیم,بالاخره داخل یک اتاق ,چشم بند را از چشمام باز کردند,اتاقی بود سه درچهار که دوتا صندلی ویک میز ویک فایل سه طبقه داخلش بود والسلام.
یه ربع از موندنم تواتاق گذشته بود که یک اقاهه با ریش وسیبل نه از نوع داعشیش...از اون خوشگلا ...اومد روبروم نشست ,دست دادیم وسلام علیکی کردیم وگفت:امیدورام رفتار برادرا باهات ملایم بوده وبه شما برنخورده باشه,راستش ,اصول کار ما همینه ,شرمنده اگر بهتون بدگذشته.
من که لحن ملایم ودوستانه این اقا آرومم کرده بود لبخندی زدم وگفتم:حالا بااین بندوبساط چکارم داشتین؟اصلا شما کی هستین؟
اقاهه:حالا اشنا میشیم,اول شما سوالات من را جواب بده بعدش...هفته پیش داخل دانشگاه شما بایک جوان یهودی درگیر شده بودین؟
پیش خودم گفتم وای من, این هارون دمش به اون بالاها وصله,برای یک دعوای کوچلو من رابه کجا کشونده,با احتیاط گفتم:آره,برای چی میپرسین,قتل که نکردم ,یه زد وخورد دانشجویی بود دیگه😊
اقاهه:برای ما مهمه....چرا؟؟دلیلش چی بود؟؟
من:دلیل شخصی بود اخه همه ما را باهم اشتباه میگرفتند ومن این رادوست نداشتم ,من از بعثیا بیزارم حالا فک کن ملت فکرکنن من گرایشات بعثی دارم و...
برای همین یه کم ادا وحرکاتش را دراوردم اونم سرصحنه رسید وماهم ازخدا خواسته زدیم وخوردیم تا این بحث شباهت همین جا تمام بشه و...
اقاهه لبخندی زد وگفت:....
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۷۲ 🎬
اقاهه لبخندی زد وگفت:اما هرکار کنی بازم به هم شباهت دارین...یک سوال ازت میپرسم اگه جوابت مثبت بود که همه چی را برات میگم,اگر منفی بود دست علی ع یارت...
وقتی این حرف را زد فهمیدم اونم شیعه هست وخیالم راحت شد وگفتم:بفرمایید.
اقاهه:اگر ما ازت بخواهیم چند وقت نقش هارون رابازی کنی چی؟بهت برنمیخوره؟؟فقط بدون پای امنیت ملی در کاره...
یا حسین ع این چی داشت میگفت؟؟
من باگیجی سرم راتکان دادم وگفتم:منظورتان رامتوجه نمیشم,مگه هارون کیه وچکارست ومن چکارباید بکنم.
اقاهه:پس یعنی قبول کردی؟؟
من:ببین اقا که اسمتون رانمیدونم ,من جانم را برای مملکتم میدم واصلا ازخطرکردن نمیترسم ودرضمن عاشق نقش بازی کردنم ,اما باید باهام صاف وصادق باشید.
اقاهه دستش رابه طرف دراز کرد وگفت:من ابو صالح هستم خوشبختم بایک شیعه ی شجاع ونخبه اشناو همکار میشم,ما یعنی نهادما ماه هاست شما را زیر نظر گرفتیم وبارها وبارها سرراهت قرارگرفتیم وامتحانت کردیم واین راگفتم که بدونی این اشنایی اتفاقی نیست و...
خلاصه سلما جان،این شد سراغاز مأموریت پنهانی من ,حالا کی وچی من راحمایت میکنه بماند...اما ازهمه طرف حمایت میشم ,خیالت راحت.
حالا بگذار از,هارون برات بگم که چرا اینقدرمهم شده که دنبال بدل براش میگردند.
هارون یهودی,پسر سلیمان یهودی هست که پدرش از طرفداران پروپاقرص حزب بعث بوده در سن کودکی,پدر ومادرش را درحادثه ای از دست میدهد ومسوولیت بزرگ کردنش میافته گردن شمعون یهودی ,شوهرخاله اش که با تنها دختر خردسالش زندگی میکند.
شمعون یهودی هم در اعتقادات مثل باجناغش بوده وبچه ها را باهمین اعتقادات بزرگ میکنه واینا هم قدمیکشن ودانشجومیشن
تااینکه شمعون متوجه میشه..
شمعون یهودی متوجه میشه گرفتار یک مرض لاعلاج شده وبه زودی به درک واصل میشه ,پس میخواد کاری کنه که خیالش از بابت هارون پسرخواهرزنش ودخترش هانیه راحت بشود.
اولین کاری که کرد یه تقاضای مهاجرت به اسراییل برای هارون وهانیه فرستادوبعدشم اونا را به عقدهم درمیاره ,حدود یک ماه قبل هم به درک واصل میشه
ازاونطرف ،صهیونیست ها هم یک سری,شرط وشروط براش میزارن,یکی ازشرطهاش تحصیل درهمین رشته ی دانشگاهی بود ویکی دیگه از چیزهایی که خواسته بودند یک سری نقشه ازجزییات شهرهای کلیدی عراق بود واخرین وظیفه ای که بهش محول کرده بودند,کمک به داعش برای فتح موصل بود واون همه را با موفقیت انجام میدهدهنگامی که اخرین وظایفش را درقبال داعش میخواسته انجام دهد وبعدازان میخواد چمدانهاش راببنده وراهی بشه به تله ی رزمندگان که ازخیلی وقت پیش زیر نظرش داشتند,گرفتارمیشوند هم خودش وهم همسرش دستگیر میشوند.
اون اپارتمان هم از طرف اسراییل بهشون دادند واسراییلیا کل اپارتمان را میکروفن گذاشته بودند,مثل اینکه برای هارون برنامه ها دارند ومیخواهنداز وفاداربودنش مطمین بشوند,اتاق خواب هم نیروهای ابوصالح پاکسازی کردند که ماراحت باشیم, دستگیری هارون وخانمش با برنامه ای دقیق بوده همونطور که اماده سازی ما بابرنامه بوده و صهیونیست ها از دستگیری هارون وهانیه اگاه نشدند,من وتو به عنوان بدل به جای اونها وارد عمل میشیم.
باید بدونی هانیه وهارون تقریبا سه چهارسالی از من وتو بزرگترن اما قدوقواره ها مون مثل هم است .
فقط یه چیزی راباید بدونی اینکه،هانیه دانشجو سال دوم پزشکی بوده,توباید یک سری کتابها هست بخونی,تا اطلاعاتی دراین مورد داشته باشی,احتمالا اسراییل که برسیم ازت میخوان که درست را ادامه بدهی.
یک سری اداب ورسوم یهودی هست که باید یاد بگیری.
ازاینهمه اطلاعات سرم سوت کشید....خدای من دشمنان اسلام تا کجاها پیش رفتند وما هنوز در خوابیم....
#دامه دارد...
#داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
2⃣1⃣زنگ تفریح😁🤣😁
وقتی نتانیاهو میگه تواین موشک باران ایران هیج موشکی بما اصابت نکرده
╔═════════🍃🕊══╗
•●❥ @moshkenan_nasim
╚══🍃🕊═════════╝
🇮🇷<قرارگاه فرهنگی نسیم ظهور>
دلتنگیهایت را به خدا بگو
خدا مرهمی میشود بر تمام
زخمهای قلبت❤️🩹
#قرار_شبانه
🕊🤍دعای فرج
🕊♥️إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .
يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .
يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ
♥️🕊🤍🕊♥️🕊
💞هر شب دلت رو با خـــدا
صاف ڪن و ببخش همه کسایی رو
که دلتو شکستن ...
اینجوری هم خــــدا
حواســش بهـت هسـت
هم بهترین آرامـش شب
نصیبـت میشـه
شبـــــتون بخیر😊
🌹@moshkenan_nasim🕊
#قرار_صبحگاهی
🕊🥀#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
✨بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
۞اَللّهُمَّ۞
۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞
۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞
۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞
۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞
۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞
۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞
۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞
۞طَویلا۞
💚👉@moshkenan_nasim🕊
🌱 #نسیم_حدیث
🌸 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم:
حیا دارای ده قسم است؛
۹ قسم آن در زنان، و یک قسم آن
در مردان است.
📖| کنز الاعمال
╔═════════🍃🕊══╗
•●❥ @moshkenan_nasim
╚══🍃🕊═════════╝
🇮🇷<قرارگاه فرهنگی نسیم ظهور>
.
🔶💧آب نیسان💧
(۲۵ فروردین تا ۲۳ اردیبهشت)
♦️و يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ (الانفال ۱۱)
حق تعالى برای شما از آسمان آبى (آب) میفرستد براى آنكه شما را بوسیله ی آن پاک گرداند، و وسوسه شيطان را از شما بزداید و دلهاى شما را محكم گرداند و قدم هاى شما را به آن ثابت گرداند .
✅ آب نیسان به آب بارانی اطلاق میشود که در فصل بهار مطابق با ماه نیسان رومی سریانی فرود می آید.
بارش باران در این زمان در گاهشماری کشاورزی و دامپروری بسیار حائز اهمیت است، چرا که باعث نشاط و سرسبزی ویژه در طبیعت و قوت پذیری گیاهان و در نتیجه دام میگردد.
همچنین از لحاظ طبی نیز دارای قدرت درمانی میباشد.
اما جدا از همه ی اینها در این خصوص توصیه های جالبی ارائه شده که بدان اشاره خواهیم کرد.
♦️پیامبر (ص) فرمود: آیا به شما داروئی نیاموزم که جبرئیل به من آموخته که نیاز به داروی اطبا نباشد؟ ... از آب باران در ماه نیسان برگیر و بر آن این آیات و سوره ها را هفتاد بار بخوان :
🔸 فاتحه الکتاب
🔸 آیة الکرسی
🔸 سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
🔸 سوره قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
🔸 سوره قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
🔸 سوره قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ
و هفت روز پیاپی صبحگاهان و شام از آن آب بنوش، پیغمبر (صلی اللَّه علیه و آله) فرمود: به حق آنکه مرا براستی به پیغمبری فرستاده که جبرئیل (ع) به من گفت : در این صورت کسی که این آب را نوشیده و هر دردی در تنش باشد رفع شود، و عافیت یابد، و درد از تن و استخوان و همه اندامش برود و از لوح آن بلاها محو شوند...
👈و در روایت دیگر از پیغمبر (صلی اللَّه علیه و آله) آیات بیشتری برای خواندن برآب باران رسیده چون هفتاد بار سوره انا انزلناه و هفتاد اللَّه اکبر و لا اله الا اللَّه و هفتاد صلوات بر پیغمبر و آلش بفرستد.
منبع : مهج الدعوات: ۴۴۴ -۴۴۷ ، بحار ۶۳ : ۴۷۶ ح۱ .
#آب_نیسان
╔═════════🍃🕊══╗
•●❥ @moshkenan_nasim
╚══🍃🕊═════════╝
🇮🇷<قرارگاه فرهنگی نسیم ظهور>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ آقای استاد الحیدری از رهبران بزرگ عراقی غوغا کرد،
🔹 صد بار هم نگاه کنید کمه، این حقیقتی است که نباید از آن فرار کنیم
#تنبیه_متجاوز
#وعده_صادق
#همپای_طوفان
╔═════════🍃🕊══╗
•●❥ @moshkenan_nasim
╚══🍃🕊═════════╝
🇮🇷<قرارگاه فرهنگی نسیم ظهور>
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 اگر کسی جمهوریاسلامی را متهم به آغاز جنگ؛ تشدید درگیری و افزایش تنش در منطقه کرد؛ این چند نکته را برایش یادآوری کنید:
🍃🌹🍃
1⃣ موشک باران سرزمینهای اشغالی نه آغاز جنگ توسط جمهوریاسلامی ایران که پاسخی به تجاوز اسرائیل
به خاک کشورمان بود.
2⃣ هر حکومتی غیر از جمهوری اسلامی هم بود باید همین کار را میکرد پاسخ ایران به اقداماسرائیل دفاع از تمامیت
ارضی و امنیت ملی بود.
3⃣ در تاریخ معاصر ایران؛ جمهوری اسلامی تنها حکومتی
بوده که از تمامیت ارضی کشور دفاع کرده و پاسخ متخاصم را داده است.
4⃣ شهریور ۱۳۲۰ تجربه خوبی است برای اینکه بدانیم بیعملی در برابر بیگانگان؛ چه هزینههای هنگفتی را
در پی دارد...
5⃣ جمهوریاسلامی نه جنگطلب است و نه آغازگر جنگ ؛ اما مثل پهلویها و حکومتهای قبلی بیغیرت و بیبته هم نیست که تجاوز به خاک کشور و اقدام علیه امنیتملیکشور را بیپاسخ بگذارد و برای متجاوز نوشابه باز کند.
6⃣ کسی نمیتواند مدعی وطنپرستی باشد وهمزمان زبان به انتقاد ازدفاع مشروع جمهوری اسلامی؛ از منافع و حیثیت ایران باز کند.
#وعده_صادق | #انتقام_سخت | #طوفان_الاحرار
╔═════════🍃🕊══╗
•●❥ @moshkenan_nasim
╚══🍃🕊═════════╝
🇮🇷<قرارگاه فرهنگی نسیم ظهور>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی باغ وحش تعطیله ولی فسقلی این حرفا حالیش نیست 😄
🌹@moshkenan_nasim🕊
قرارگاه فرهنگی نسیم ظهور
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #نویسنده_خانم_ط_حسینی #قسمت۷۲ 🎬 اقاهه لبخندی زد وگفت:اما هرکار کنی بازم
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۷۳ 🎬
همینطور که علی از کارش وهارون و...میگفت ,بیسیمی که همراهش بود به صدا درامد,علی صحبت کرد وبعد امد طرف من وگفت:پاشو عزیزم ,باید بریم اپارتمان هارون ،من تورا میرسانم ومیرم دنبال کاراین داعشیهای خبیث،یک شام خوشمزه درست کن تا بعد از,نیمه شب باهم بخوریم 😁
بازهم خدا راشکر کردم که دارمش....
علی من را رساند به اپارتمان وزمانی که داشتیم میامدیم به طرف اپارتمان ,هرجا داعشی میدید یک بوق براش میزد واونها هم اظهار ارادت میکردند ,علی اینجوری میخواست بهم نشون بدهد که چطوری توعمق داعش نفوذ کرده.....خوشحال بودم از اینکه میتونم خدمتی به اسلام کنم ودرحقیقت منم مثل علی یک رزمنده ام وسرفراز ازاین حس وحال..
دوروز از رفتن طارق میگذره فقط متوجه شدیم از کمین داعشیا جون سالم به در بردن واز موصل بیرون رفتند ,بازم جای شکرش باقیست.
سراز سجده برداشتم وداشتم جانمازم را تا میکردم که صدای علی از داخل هال اومد.
هانیه....کجایی خانم...
رفتم داخل هال ,بی صدا اشاره کرد به گوشی دستش,همون که هیچ کس جزابوصالح وطارق شمارش را نداشتند.
فهمیدم چی میگه گوشی را از دستش قاپیدم وبدو رفتم طرف اتاق خواب،در رابستم ودکمه اتصال رافشاردادم,
الو....
ازاونطرف خط صدای طارق
که توگوشی پیچید انگار تمام دنیا را بهم داده بودند.
من:الو طارق ,کجایین؟؟چرا اینقد دیر زنگ زدی؟سالمی?عمادکجاست؟رفتین پیش خاله؟
طارق:سلام عروس خانم,بابا صبر کن یه نفس بگیر تیربار سوالاتت را روی من نشانه رفتی؟؟خخخ
من:ببخشید اخه خیلی منتظرتماست بودم.
طارق:تقصیر شوهرته...گوشیش خاموش بود..
من :اخه علی نبود پیش داعش خوش میگذروند ,تازه اومده خونه😁
طارق:حدس میزدم,اره عزیزم ما رسیدیم الانم پیش خاله درجوار حرم امام حسین ع جاخوش کردیم.
تودلم بهش غبطه خوردم.وگفتم:خوش به حالتون سلام من هم به اقا برسونید واز قول من بگیدد😭😭
بغضم شکست ودیگه نتونستم چیزی بگم ,طارق که انگار اونم داشت گریه میکرد ,خواست حال وهوام راعوض کند گفت:صبر کن...به گوش باش میخوام غافلگیرت کنم,یه نفرهست میخواد باهات حرف بزنه ,یکباره ....خدای من درست میشنیدم صدای عماد بود که گفت: س س سلما.....
از خوشحالی نمیدونستم چکارکنم که طارق گوشی را گرفت وگفت:بلبلمون فعلا فقط همین یک کلمه را میتونه بگه....هرچی خاله وبچه های خاله باهاش حرف زدن نتونست چیزی بگه,فقط وقتی پرسیدن پیش کی بودی گفت سلما.......
اشک از چهار گوشه ی چشمام میریخت ,میخواستم با خاله هم حرف بزنم که تلفن قطع شد,علی هم که اومده بود داخل اتاق گفت:نگران نشو این شماره تایم دار هست بیشتر ازیک تایم مشخص نمیشه صحبت کرد,برای امنیتش اینجوریه...حالا خداراشکر که سالم رسیدند.
همونطور که چادرنماز سرم بود دوباره به سجده شکر افتادم...
نمیدونم اینده ی مجهولم چی میشه وبه کجا میرسه اما یک حس درونیم میگه تحمل کن به جاهای خوب خوبش هم میرسیم ...
#ادامه_دارد ..
#داستان
💦🌧💦🌧💦🌧
با ما همراه باشید🌹🌹🌹
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت۷۴ 🎬
یک ماهی از ازدواج من وعلی ومستقر شدنمان در اپارتمان هارون میگذره...یک ماهی سرشار ازعشق....مملو ازمحبت....یک ماهی که من یا تنها بودم ودرعالم کتابهای پزشکی وکتاب تورات غرق بودم یا کنارعلی مشق عشق میکردم.
الان تا حدودی دستم امده که هانیه چطوربوده,درسهایی که خوانده,مباحث اساسیش را یادگرفتم وتوبحث اعتقادی هم با افکار واعتقادات یهودیان ,خصوصا یهودیهای صهیون یه پا کارشناس شدم وبه قول علی الان میتونم یک کنیسه پراز خاخام را درس بدهم🤣
نزدیک دوماه هست که موصل کاملا به دست داعش اسیره,البته اولش مردم موصل گول خوردند وفکرمیکردند باامدن داعش موصل بهشت برین میشه براشون اما الان اگر چهره ی تک تک طرفداران وسینه چاکان داعش را ببینی از چهره شان ندامت وپریشانی را میخوانی،روستاهای اطراف موصل گاهی دست داعشن وگاهی دست حشد الشعبی عراق اما اون چیزی که الان بیشتراز همیشه روحیه ی داعشیها را داغون کرده ,وجود مبارز شجاع وجسوری که باسپاه شهادت طلبش درمقابل داعش قدکشیده وبه گفته ی علی هرجا که پا میگذاریم ,داعشیها حرف این مرد خدا را میزنند.
مردی که شجاعتش را درمکتب مولاعلی ع فراگرفته وشهادت طلبی اش را از امام حسین ع اموخته و نگاهبانی حریم الله را از عباس بن علی ع درس گرفته،مردی که بردن نامش لرزه براندام داعشیان که سهل است لرزه براندام شیطان بزرگ وفرزند حرام زاده اش یعنی امریکا واسراییل میاندازد...مردی به صلابت کوه که دراینجا بانام ژنرال قاسم سلیمانی شناخته میشود.
دیروز که حرف این مرد بزرگ شد وتعریف هایی که شنیدم,سخت دلباخته ی دیدن ودرک محضرش شدم,علی عکسی از حاج قاسم رااز اینترنت گرفت و بهم نشان داد,به خدا قسم برق مهربانی چشمانش مرا یاد مهربانی اهل بیت ع انداخت...
علی به من قول داده ,اگر اوضاع بروفق مراد باشد ,بعدازاتمام مأموریتمان مرا به ایران ببرد تا از نزدیک محضرحاج قاسم را درک کنم.
درهمین افکاربودم که در ورودی بازشد وصدای,علی را میشنیدم که انگار حامل خبرمهمی است:هانیه.....
من:سلام اقاهارون گل چی شده ؟سر اوردی؟؟
علی:سلام هانیه جان،جای بابات خالی که ببینه زحمتهاش به ثمر نشستند .
من باخوشحالی ساختگی گفتم:جددددی ؟؟بگو جان هانیه،یعنی راهی شدیم؟وبعد انگار که یادم اومد بابام فوت کرده حالت بغض توصدام دادم گفتم:کاش پدرم بود واین روز رامیدید کاش بود وباما میمومد..
علی:اره عزیزم،امروز تماس گرفتند که یک سری ازمایشات انجام دهیم وبراشون بفرستیم ویک هفته دیگه هم راهی سفر هستیم
وچشمکی بهم زد واشاره کردکه قلم وکاغذ روی اوپن را بیارم.
اخه این چندوقته عادت کرده بودیم ,حرفهایی راکه نمیشه گفت را روی کاغذ برای هم مینوشتیم .
درحینی که کاغذ وقلم را دستش میدادم ,مدام از شنیدن این خبر اظهار خوشحالی میکردم وطوری نشان میدادم که انگار اسراییل کعبه ی ارزوهای من بوده والان من مثل عاشقی که بوی وصال معشوق شنیده سراز پا نمیشناسه.
علی برام نوشت،فیصل را راهی کردم...
اخه تواین مدت خیلی پیگیر کارفیصل بودم,بچه بود دلم نمیامد تومیان جنگ بدون مادر واقوام بمونه,به علی پیشنهاددادم که یه جوری,فیصل را بیاره وراهیش کنیم تا بره پیش عماد وباهم بزرگ بشن اما علی مخالف بود میگفت درسته اقوام فیصل همه سعودی ووهابی هستند اما ما مثل داعشیا نیستیم که بچه های مردم را به دزدیم برای تعلیم کارهای خودمان...فیصل اگر بخواد هدایت بشه وراه بهشت که همون شیعه ی امیرالمومنین ع است را پیداکند,توهمون بزرگی هم میتونه تحقیق کنه وبه حقیقت برسه.علی معتقدبود که فیصل باید بره پیش اقوامش....
ذهنم تواین مدت درگیر فیصل هم بود الان خداراشکر کردم وبرای علی نوشتم,به کجا راهیش کردی؟
#ادامه_دارد ...
#داستان
💦🌧💦🌧💦🌧
گفتگوی زنده تصویری:
موضوع : عملیات وعده صادق
🌏سخنران این جلسه : استاد گرامی جناب آقای سید روح الله رفعتی پور
مسئول معاونت سیاسی سپاه حضرت صاحب الزمان (عج) استان اصفهان
زمان: سه شنبه ۲۸ فروردین ساعت ۲۰:۳۰
🎥پخش لایو جلسه در کانال اهل البصر روبیکا:
https://rubika.ir/ahlolbasar
#روشنگری | #ثامن | #وعده_صادق
#قرار_شبانه
🕊🤍دعای فرج
🕊♥️إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .
يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .
يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ
♥️🕊🤍🕊♥️🕊
#قرار_صبحگاهی
🕊🥀#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج
✨بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
۞اَللّهُمَّ۞
۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞
۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞
۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞
۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞
۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞
۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞
۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞
۞طَویلا۞
💚👉@moshkenan_nasim🕊
🌱 #نسیم_نهج_البلاغه
🌸 امیرالمؤمنین عليه السلام:
ای مردم !
در راه راست،
به دلیل شمار اندک رهروان آن،
احساس تنهایی و ترس نکنید!
📖 از خطبه ۲۰۱ نهجالبلاغه
╔═════════🍃🕊══╗
•●❥ @moshkenan_nasim
╚══🍃🕊═════════╝
🇮🇷<قرارگاه فرهنگی نسیم ظهور>
▫️ گنبد و گلدسته و صحن و سرا...
و چهار گنبد که همچون خورشید میدرخشند و دستهدسته زائر که اذن دخول میخوانند و وارد میشوند برای عرض ارادت...
اشتباه نکن! خیال نیست.
با چشمِ دل که ببینی، آنروز خیلی هم دور نیست.
مهدی میآید و تمام آرزوهایمان برای بقیع برآورده میشود.
🏴 هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه مظلوم بقیع تسلیت باد.