《 در آرزوی طُلوع خورشید 》
از اَلست آرزوی دیدارش در سَراپرده حَرم دارم
عاشِقم اقتضای عِشق ببین،میل رُخساردِلبرم دارم
سال ها سوختَم به این آتش تا که خاکستَرم بجا مانده
مِثل پَروانه گِرداوگَشتم،درسُلوکم تَب عَدم دارم
اِنتظارش به جانَم آتش زَدچه کُنم غیرصَبر چاره نبود
وَصل وهِجران بَهانه ای شُده وقصددیدارِ آن صَنم دارم
آیه هایش یِکان یِکان خواندم تا رسیدم به عین شین وَ قاف
نوسَوادم به این کِلاس وبه شوق،تَجربه،نون والقَلم دارم
شَب مِعراج مَن زَمانی که ظهورَش فرارَسد روزی
لَب به سُبحان ربّی الاَعلی پُر ز تِکرار از این کَرَم دارَم
ازکِنار مَقام ابِراهیم اواَذان می دَهدبه کلّ جَهان
روسوی قُدس می کُندآنگه ذکرتَسبیح بی رَقم دارَم
حضرت عِشق،مَهدی موعودباظُهورش جَهان کُند روشن
پاسبان حَریم قُدسی اوعاشِقانی که ازعَجم دارَم
قصّه صاحِب الزّمان بایدذکرلالای مادران شَود و
آرزوی طُلوع خورشیدش،هَر نَفس هَردَم هَر قَدم دارَم
#ظهور_نزدیک_است
#صاحب_الزمان
#شاعر_جانباز_محمد_دیلم_کتولی
#پایگاه_خبری_تحلیلی_مشتلق_کتول