15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینید
📌 گزارش خبری تلویزیون، درباره کتاب «المصرع الشین»
📥 https://telewebion.com/live/tv4
🆔 @mosibatoratebah
هدایت شده از فروشگاه انتشارات آرام دل
📗📗📗فروش ویژه تا آخر محرم با ۲۵ درصد تخفیف
قابل توجه طلاب و ستایشگران و شاعران اهل بیت
✅میتونید با خرید حداقل ۳۰۰ هزار تومان از کتاب های انتشارات آرام دل ۲۵ در صد تخفیف بگیرید و با پست رایگان کتابهاتون رو دریافت کنید.
۱.لهوف ۳۰۰ هزار تومان
۲.مصرع الشین ۳۵۰هزار تومان
۳.شعشعة الحسینی ۳۰۰هزار تومان
۴.مقتل هشام کلبی ۱۲۰ هزار تومان
۵.نخبة المصائب ۱۲۰ هزار تومان
۶.چهل منزل با حسین ۲۵۰ هزار تومان
۷.مقتل مقرم(حضرت علی اکبر) ۳۰۰هزار تومان
۸.مقتل مقرم (الحسین) ۴۵۰ هزار تومان
۹.مقتل مقرم السجاد ۶۰۰هزار تومان
۱۰.مقتل مقرم (العباس) ۳۰۰ هزار تومان
۱۱.مقتل دربندی ۳۰۰ هزار تومان
۱۲.نفس المهموم ۶۰۰ هزار تومان
۱۳.مقتل علامه مجلسی ۶۰۰ هزار تومان
۱۴.نورالعین ۵۵۰ هزار تومان
۱۵.حسینیه ماثور ۳۶۰ هزار تومان
۱۶.مصیبة الراتبة ۲۵۰ هزار تومان
۱۷.مقتل شوشتری ۱۸۰ هزار تومان
۱۸.گریزهای مداحی ۲۵۰ هزار تومان
۱۹.منتخب نورالعین ۱۲۰ هزار تومان
۲۰.جرعه ۱۲۰ هزارتومان
۲۱.مصباح الذاکر ۱۶۰ هزار تومان
۲۲.قسمت ۱۲۰ هزار تومان
۲۳.مواهب الحسینیه ۱۲۰ هزار تومان
۲۴.حروف مقطعه ۲۰۰ هزار تومان
۲۵.نوحه های عرشی دوجلدی ۹۰۰ هزار تومان
۲۶.ربابیه ۱۰۰ هزار تومان
https://eitaa.com/aramedel_ketab/26
🩸 حوادث #اسارت آلالله علیهمالسلام 🩸
🥀 ابنسعد لعين، اسيران آلرسول صلىالله عليه و آله را برداشت و به همراه خود به كوفه رسانيد و چون اهلبيت نزديك كوفه رسيدند، مردم براى تماشاى اسيران به اطراف شهر آمدند در اين هنگام زنى از زنان كوفه بر پشت بام آمد و فرياد زد: شما اسيران از كدام قبيله و خاندان هستيد؟!
🥀 گفتند: (نحن اسارى آل محمد) ما اسيران از آل محمد هستيم، در اين موقع آن زن از پشت بام پائين آمد و چندين قطعه لباس و چارقد و مقنعه به خدمت آنها آورد و تقديمشان نمود آنان آن لباس و پوشاكها را پذيرفتند و آنها را حجاب و پرده خويش نمودند.
📕 لهوف، مسلک سوم، سید بن طاووس رضوانالله تعالی علیه
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸خواب مرد یهودی و گریه امام سجاد صلواتالله علیه🩸
🥀 مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و دست إمام علیهالسلام را گرفت و شهادتین گفت و به امامت به امام سجاد علیهالسلام اقرار نمود. حضرت فرمودند: برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟
🥀 گفت: خوابی دیدم.
🥀 فرمودند: چه خوابی دیدی؟
🥀 یهودی گفت: خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نیزه و پشت سرشان شترهای لاغر که بر آنها زنان غارت زده و کودکان دست بسته سوار بودند.
🥀 میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون میریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند و وامحمّداه! واعلیاه... میگفتند.
🥀 در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند: واحسناه! واحسیناه...
🥀 مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد.
🥀 ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را میبرد، ایستاد.
🥀 یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پَست! تو از بردنش ناتوانی.
🥀 گفت: کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را از آن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او.
🥀 آن زنان وکودکان را بیفرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را میسوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابر آنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند.
🥀 ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزهای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت:
پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن…
🥀 من با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر میدیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلند شدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدند که در آن ها خانمی پر از هیبت و نور است و جامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن میکشد و سیلی بر رخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلیالله علیه وآله وسلّم و امیرالمؤمنین علیهالسلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد میزند: واولداه! واحبیب قلباه...
🥀 چون آن بانو به سرها و کودکها نزدیک شد، افتاد و بی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد و با چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر را گرفت و به سینه چسباند و بوسید وگفت:
🥀 پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند، ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد؟ چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسولخدا!
🥀 راوی گفت: در همین حین که این قضیه را برای امام سجاد علیه السلام نقل میکردم، قامَ عَلی طولهِ و نَطحَ جِدارَ البیت بِوَجههِ فکَسرَ أَنفُه و شَجَّ رأسُه و سالَ دَمُهُ عَلی صَدره و خَرَّ مغشیّاً علیه مِن شِدّةِ الحُزن والبکاء
🥀 امام سجاد علیهالسلام تمام قامت برخاست و سر به دیوار اتاق کوبید و بینی مبارکش شکست و خون از بینی و سرش به سینهاش سرازیر شد و از شدت اندوه افتاده و بیهوش شد.
📕 دارالسلام،محدث نوری، جلد ٢ صفحه ١٧٠
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
52.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینید
📌 معرفی کتاب شریف #نخبة_المصائب در شبکه آموزش
📥 https://telewebion.com/episode/0xe1be32a
🆔 @mosibatoratebah
(اعتبارِ اجمالیِ مقاتلِ متأخر).pdf
207.3K
📝 مقاله (اعتبار اجمالی مقاتل متاخر)
▫️شيخ محمد سند
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #امام_سجاد علیهالسلام و کاروان #اسرا 🩸
🥀 الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبیه مُحَمَّد بن علیّ [الباقر] علیهما السلام: سَأَلتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام عَن حَملِ یَزیدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَنی عَلى بَعیرٍ یَطلُعُ بِغَیرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفی عَلى بِغالٍ اکُفٍ 3، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَینٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: یا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبایا أهلِ البَیتِ...
🥀 الإقبال به نقل از کتاب المصابیح، به سندش از امام صادق علیه السلام، از پدرش امام باقر علیه السلام: از پدرم على بن الحسین (زین العابدین) علیهالسلام درباره بردن او به سوى یزید پرسیدم.
🥀 فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار کردند و سر حسین علیهالسلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند. کسانى که ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نیزه، ما را احاطه کرده بودند و آزار مىدادند. اگر اشکى از دیده یکى از ما فرو مىچکید، با نیزه به سرش مىکوبیدند، تا آن که وارد شام شدیم. جارچى جار زد: اى شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعوناند...
📕 الإقبال، جلد ۳ صفحه ۸۹
📕 بحار الأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۵۴
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینید
🩸 لأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً
🩸 و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما
▫️سیرهٔ عشاق، در توسل و روضه
▫️ حجتالاسلام حنیفی
🆔 @mosibatoratebah
🩸 وداع در گودال... 🩸
🥀 هنگامه #وداع از #گودال علیاءمخدره زينب کبری سلامالله علیها، بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهان بر حلقوم بريده برادر نهاد و بوسيد و فرمود:
🥀 یا اخى؛ لو خُيّرتُ بين الرّحيل و المقام عندك لاخترتُ المقام عندك و لو ان السباع تاكلُ مِن لحمى
🥀 اى برادر؛ همانا اگر مرا بين سكونت در كنار تو و رفتن به سوى مدينه، مخيّر نمایند، سكونت در کنار تو را بر مىگزینم، اگر چه درندگان صحرا مرا به قتل برسانند...
📕 معالی السبطین، جلد ٢، صفحه ۵۴
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah