eitaa logo
المصيبة الراتبة | مقتل شناسی
5.9هزار دنبال‌کننده
412 عکس
242 ویدیو
37 فایل
🚩 اَلسَّلَامُ عَلَيكَ يَا صَاحِبَ المُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ 🚩 📎 پایگاه علمی - پژوهشی #مقتل و #مقتل_شناسی 📎 اِحیاء تراث شیعی و نسخ خطی 📌 ارتباط با ادمین: 🆔 @mosibatoratebah_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 | حضرت صلوات‌الله علیه 🥀 دید شاه دین چو عبدالله را بگْذرانید از فلک پس آه را هم‌چو جان آن طفل را در بر کشید ز آه دل، آتش به خشک و تر کشید گفت: ای روشن ز رویت، جان من! غنچه‌ی باغ و گل بستان من! اندر این دشت بلا جز تیر نیست غیر تیر و نیزه و شمشیر نیست جان من! از چه ز جان سیر آمدی؟ پیشواز تیر و شمشیر آمدی بود بس امروز در این ماجرا داغ مرگ اکبر و اصغر، مرا ای جمالت محفل دل را چراغ! داغ تو داغی است بر بالای داغ در جواب آن امام دین‌پناه گفت: ای روشن ز تو عرش اله! آمدم تا در غمت، افغان کنم آنچه از دستم برآید، آن کنم آمدم تا سر دهم در پای تو جان سپارم بر سر سودای تو چون به خاک از کین فتاده پیکرت آمدم از خاک بردارم سرت زآن که بر جسم تو زین قوم شریر بس نشسته تیر بر بالای تیر جان شده از جسم و جسم از جان جداست کُشته را کشتن دوباره کی رواست؟ نیم‌جانی گر بری تو زین بلا داغ اکبر زنده نگْذارد تو را شاه‌زاده با هزار افسوس و آه گرم شیون بود در آغوش شاه ناگهان سنگین‌دلی از راه کین تیغی افکنْد از جفا بر شاه دین دید چون آن طفل این جور و ستم دست پیش آورْد و شد دستش قلم خامه‌ی «جودی» چو برزد این رقم تاب خودداری شد از لوح و قلم ▫️ جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه ای که خوانی سبقِ عشق! ز عشّاق مخوانش که ندارد غم جان‌بازی و دارد غم جانش از پی دنیی و عقبا نرود عاشق صادق به ‌جز از دوست، نه اندیشۀ این است و نه آنش تشنۀ وصل ندارد، هوس آب روان را گر لب تشنه کشندش، به لب آب روانش رسم عشّاق اگر می‌نگری، سوی شهی بین کآتش عشق چنان سوخت که نگْذاشت، نشانش شافع روز جزا، زادۀ زهرا که پیمبر لب نهادش به لب و سود زبان را به زبانش او به جان‌بازی جانان و جهانی به نظاره او به ایزد نگران و همه عالَم، نگرانش آه! کآخر به روی خاک ز کینه بفِکندند آن‌ که دائم به‌ سر دوش نبی بود، مکانش نرم شد زیر سم اسب، کباب از عطش آمد تن و جانی که پیمبر، بشمردی تن و جانش لب لعلی که از او چشمۀ خضر است، نشانی کرد آزرده یزید از چه ز چوبِ خزرانش؟ ای شه تشنه‌لبان! تا نرود از بدنش، جان «جودی» آن نیست که جز نام تو، آید به زبانش ▫️ جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 آن کشته‌‌ای که نیست جزایی، برای او الّا خدای او که بُوَد خون‌بهای او آن کشته‌ای که حیدر و زهرا و مصطفی دارند صبح و شام به جنّت، عزای او آن کشته‌ای که داغ غمش را به باغ خُلد چیزی نمی‌بَرَد ز دل الّا لقای او آن کشته‌ای که شمّه‌ای از شرح ماتمش خوانْد از برای موسی عمران، خدای او آن کشتۀ جفا که جز او هیچ کشته‌ای هرگز نشد جدا، سر او از قفای او از سر چو شد عمامه و از دوش او ردا گردید کبریای خدایی، ردای او کاش آن زمان! که در ره جانان شد او فدا جان جهانیان همه می‌شد، فدای او قربانی منای خلیل است، گر ذبیح هفتاد زآن فزون بُوَد اندر منای او دل تا ز جان بُرید و به جانان خویش بست دل‌های دوستان همه شد، آشنای او بهر لقا چو خویش فنا کرد در بقا شد تا ابد، لقای خدایی، لقای او معراج اوّلش، سر دوش پیمبر است معراج آخرش ز هر اندیشه، برتر است ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 بر زخم‌های پیکرت ار اشک، مرهم است پس گریه تا به حشر بر آن زخم‌‌ها، کم است زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین خون دل از دو دیده، روانم دمادم است زآن تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم است از پیچ و تاب تشنگی‌ات بر لب فرات چشم جهانیان همه چون دجله و یم است تنها همین فرات، نشد از خجالت آب از روی تو فرو به زمین رفته، زمزم است ای تشنه‌ای! که از اثر اشک ماتمت تا روز حشر، گلشن دین سبز و خرّم است از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است نام تو و شکسته‌دلی، هر دو با هم است بر فرق و حلق اکبر و اصغر چو بنْگرم هر یک مصیبتش به دل از هر یک اعظم است زین غم به چرخ چارُم و در هشت باغ خلد گریان و زار، مریم و عیسی بن مریم است هر دل که در غم تو بُوَد، خرّم است و شاد خرّم دلی مباد! که فارغ از این غم است شادی به ما، همین نه مُحرّم، حرام کرد هر مه به یاد روی تو بر ما، محرّم است گویند در بهشت برین، جای گریه نیست گر نیست گریه بر تو، مرا جای ماتم است هر جا که هست ذکر تو، آن‌ جا بهشت ماست جایی که نیست یاد تو، آن ‌جا جهنّم است عهدی که با تو بسته به عهد پیش صد شکر! کز وفای تو آن عهد، محکم است بر وعدۀ وفای تو، باشد امیدوار کآیی ز لطف بر سر او، گاه احتضار ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | 🥀 ای کرببلا! منزل جانان من استی یعنی تو مقام شه گل‌پیرهن استی خود گلشن طاهایی و باغ دل زهرا کاین‌سان چمن اندر چمن از یاسمن استی ز‌آن پیکر زیبا که به خاک تو، عجین است تا چشم کند کار، پُر از نسترن استی این نکهت سیب از تو، از آن سیب بهشتی است؟ یا بس که نهان در تو ز سیب ذقن استی گلزار چمن را نشنیدیم غم‌اندوز چون است که خود گلشن «بیت ‌الحَزَن» استی؟ ای کرببلا! این چه جلال است؟ که نامت با نام در همه جا، مُقترن استی بس طرّۀ مُشکین به تو، از اکبر و اصغر بس جعد مُعنبر به تو، از مرد و زن استی از زلف خم اندر خم و دل‌های شکسته کاندر تو نهان است، شکن در شکن استی از نافۀ پُر خونِ غزالانِ حجازی خود غیرت تاتار و ختا و ختن استی خونِ جگر و پارۀ دل، بس به تو آلود خاک و گِل تو، رشک عقیق یمن استی هفتاد و دو تن در تو، همه سیم‌تنانند بر هر یک از ایشان نگرم، بی‌کفن استی بهر جگر تشنه‌لبان تا به قیامت هر صبح، نسیم سحری، بادزن استی شور دگرت باز به سر هست، این باده که خوردی مگر از قعر دن استی گر شور بر سر تو نیست، پس از چیست؟ این شهد که امروز تو را در سخن استی ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | علیه‌السلام 🥀 عبّاس اگر که دست به شمشیر بر زند یکباره شعله بر همه‌ی خشک و تر زند از تیغ آبدارش گر، یک شراره‌ای گردد عیان به خرمن هستی شرر زند از قتل خود خبر نشود تا به روز حشر بر فرق هر که تیغ بلا، بی خبر زند از بسکه هست چابک و چالاک و تند و تیز شمشیر نا رسیده به مغفر به سر زند سازد دو نیم پیکر او بی‌زیاد و کم از خشم هر که را که به سر یا کمر زند پیوسته نیش بر، رگ جان مخالفان فصّاد، تیر تیزش چون نیشتر زند روز وغا قضا و قدر چاکران او هرجا، اراده کرد قضا و قدر زند خیّاط وار شخص قضا جامه‌ی ممات بهر عدو بود ز فنا آستر زند صبّاغ وار، دست قدر رخت زندگی در خمّ نیستی زاجل پیشتر زند گر، یک شرر، ز شعله‌ی تیغش رسد به خصم تا روز حشر نعره‌ی هذاالسقّر زند شاها، مرا به مدح تو لطف تو شد دلیل ورنه چگونه مور، ز دریا گذر زند مارا، زبان به وصف تو قاصر بود ولی گنجشگ قدر همّت خود بال و پر زند تا شد به مدحت تو سخن سرای نطقش هزار طعنه به قند و شکر زند ندیدم و نشنیدم به روزگار از سوز تشنگی شررش بر جگر زند ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 باز از نو خامه همچون نی نوا سر می‌کند یا حدیث نینوا را زیب دفتر می‌کند مطرب محفل هم آواز صفیر خامه است کز نواها فتنه بر پا شور بر سر می‌کند گه کشد سوی عراقم، گه برد سوی حجاز مطرب ما، هر زمان آهنگ دیگر می‌کند گه به آهنگ حسینی در مقام راستی می‌سُراید نغمه‌ای کاشوب محشر می‌کند محشر ار، یک محشر است این حشر را افغان نی دم به دم ساعت به ساعت هی مکرّر می‌کند نشئه‌ی عشق گویا به مزمر مضمر است کاین چنین مست و خرابم بانگ مزمر می‌کند بند بند نی بسوزد، بند بندم دم به دم چون حکایت از لبان خشگ می‌کند در میان سور و شادی صور ماتم می‌دمد پاره پاره از شمشیر و خنجر می‌کند نو زار او بر ناقه می‌سازد سوار داغدیده مادرش را تیره معجر می‌کند امّ لیلا این گمان از بخت خود هرگز نداشت کآسمان او را جدا از وصل می‌کند آب گوهر را مکید ز تاب تشنگی چاره‌ی این تشنگی دل را پُر آذر می‌کند گشت یاقوت لبش آبی ز تاب تشنگی فاش می‌گویم ولی این را که باور می‌کند در لب آب روان روح روان شاه دین تشنه لب می‌دهد با تشنگی سر می‌کند غمدیده کی بودش خبر از بخت خویش کز غم مرگ برادر تیره معجر می‌کند ای فلک ظلمی که کردی بر عزیزان خدا کافری کی این چنین ظلمی به کافر می‌کند زین مصیبت گر بگرید فاش چشم سیل اشکش سر بسر روی زمین تر می‌کند آه از آن ساعت که در روز جزا شکوه از این ماجرا در پیش داور می‌کند تا نوحه‌خوان از بهر کربلاست کی دگر تشویش و بیم از خوف محشر می‌کند ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 ای شهیدی که جدا سر ز قفا شد ز تنت! وی غریبی که به صحرای بلا، شد وطنت! ننمود از غم خود، ناله به دوران، ایّوب یاد می‌کرد دمی گر غم و رنج و مِحَنت کرد یعقوب فراموش ز یوسف، روزی که چو اکبر، گلی افتاد به‌ خاک از چمنت به‌ جز از آب، چه کردی طلب؟ ای شاه! که خصم کُشدت تشنه و گوشی ندهد بر سخنت به تو، ای تشنه! نداد آب، مگر خصم ندید؟ کز عطش، دود رَوَد جای نفس از دهنت بود تقصیر تو، شاها! چه؟ که بعد از کشتن نرم سازند ز ضرب سُم مرکب، بدنت بر تو، ای یوسف گم‌گشته! ز ضرب سُم اسب تن کجا مانْد؟ که گویند چه شد پیرهنت ای سلیمان زمان! کی بُوَد این ظلم روا؟ بهر انگشتری، انگشت بُرَد اهرمنت کفنی کاش در آن ‌دشت بُدی زینب را! تا که از راه محبّت بنمودی کفنت شد قبا، پیرهن صبر به تن، را تا ز تن کرد برون، خصم لعین، پیرهنت ▫️جودی خراسانی رحمةالله علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 🥀 کاش می‌بود مرا بر تن خونین، سر دیگر! تا به راه تو جدا می‌شدی از خنجر دیگر کاش از بهر سر نیزه و زیر سُم مرکب بود از بهر صد سر و صد پیکر دیگر! بهر قربان شدنِ کوی تو اندر ره امّت داشتم، کاش در این دشت بلا، اکبر دیگر! تا ز پیکان بلا چاک نمایند گلویش ای دریغا! که مرا نیست علی اصغر دیگر تا جدا، بار دگر می‌شدی از ضربت شمشیر کاش می‌بود در انگشت من، انگشتر دیگر! سنگ‌باران بنمودند سرم را به سر نی کاش چون کوفه و چون شام، بُدی کشور دیگر! تا سرم را بگذارد روی خاکستر مطبخ کاش می‌بود چو خولی به بَرَم، کافر دیگر! تا ز کوفه به ره شام بَرندش به اسیری هم‌‌چو زینب بُدی، ای کاش مرا، خواهر دیگر! شرح سازند مگر شمّه‌ای از دفتر که به هر گوشه ز نو گشته به پا، محشر دیگر؟ ▫️جودی خراسانی رحمةالله علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 داستان‌هایی که از شام خراب آورده‌ام عالمی از صبر خود، در اضطراب آورده‌ام رأس خونین تو بر نی بود با من هم‌سفر خود تو دانی زآن چه از شام خراب آورده‌ام ای کتاب الله ناطق! بین تو بر بیمار خویش آیه‌ای از سوره‌ی «اُمُّ ‌الکتاب» آورده‌ام تا ز قلب داغدارت، گَرد غم شویَم ز مهر از سرشک دیدگان، بهرت گلاب آورده‌ام سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی وین سر بشْکسته را، از خون خضاب آورده‌ام پیش چشم من، عزیزت، در خرابه جان سپُرد سخت‌جانی بین که با این غصّه، تاب آورده‌ام کودک شش‌ماهه‌ات گر خفته روی سینه‌ات از پی دیدار او، همره رباب آورده‌ام ای شه خونین کفن! ای نور چشم بوتراب! بهرت، ای عطشان جگر! از دیده آب آورده‌ام «خوشدلا»! بر‌بند لب از ماتم سلطان دین چون براتِ رحمتِ «یومُ‌ الحساب» آورده‌ام ▫️خوشدل تهرانی رحمةالله علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتم چون حسینِ خویش دیدم، شاد گشتم، پر گرفتم از ازل من با برادر هم‌سفر بودم در این ره بهر خود، یاری چو شاهنشاه بی‌لشگر گرفتم بُد ز عهد کودکی، عشق حسین اندر دل من در بزرگی نیز تَرک خانه و همسر گرفتم دوش بر دوش برادر، روز عاشورا به میدان گه سراغ قاسم و گه جوان‌ اکبر گرفتم من به دست خود کفن کردم، دو طفل خویشتن را گیسوانْشان را گلاب از اشکِ چشمِ تر گرفتم پس بگرداندم سه دور آن هر دو را، دور برادر بهر آن دلبر ز فرزندان خود، دل برگرفتم گر نبُد امّ‌البنین تا بهر عبّاسش بنالد من فغان از دل بر آن مظلوم بی‌مادر گرفتم در میان قتلگه دیدم حسین خویشتن را بوسه‌ها از حنجر بُبریده از خنجر گرفتم گه فراز نیزه دیدم، رأس شاه تشنه‌کامان گه به بر از خاک و خون، آن پیکر بی‌‌سر گرفتم گه پرستاری به جان از عابد بیمار کردم گه سرشک از دیده‌ی طفلان بی‌یاور گرفتم چهره‌ی خاکستریّ شاه را دیدم به کوفه من ز خون سر از آن آیینه، خاکستر گرفتم خیزران چون آشنا با لعل شه شد، جَستم از جا داغ دل را از یزید شوم بداختر گرفتم چاک دادم پیرهن را تا به دامن از غم دل وز بیان آتشین، آتش به خشک و تر گرفتم در خرابه، چون سه ساله دختر زارم، رقیّه دید سر را داد جان، من ماتمی دیگر گرفتم «خوشدل»! از صبر دل زینب، جهانی گشته حیران من بیان شرح آن را سطری از دفتر گرفتم ▫️خوشدل تهرانی رحمةالله علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 واحسرتا! که یافت به من روزگار، دست وز من گرفت، دشمن کافر شعار، دست بی ‌دست و فرقْ منشق و در دیده، تیر کین دیدی چگونه یافت به من روزگار، دست؟ ای پای! استوار بمان بر سر وفا در پیکرم کنون که ندارد قرار، دست چون در طریق اوست، چه با اعتبار، پای! چون شد نثار دوست، چه با افتخار، دست! ناچار سر نَهم به سر زین که کار، زار گردد، بُوَد ضرور پی کارزار، دست با صورت اوفتم به روی خاکِ رزم‌گاه زیرا بُوَد ستونِ تنِ هر سوار، دست دادم دو دست تا که بگیرم ز عاصیان در روز حشر، با مدد کردگار، دست او جای دست، مشک به دندان گرفت و داد در حفظ آب و آبرو این شاه‌کار، دست «خوشدل»! دو دست در ره یکتا‌خدا چو داد از چار‌سو بُوَد به سویش، صد هزار دست ▫️خوشدل تهرانی رحمةالله علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | حسینی 🥀 کسی نبوده که بار مصیبتی نکشیده گلی نرُسته که داغ دلی ز خار ندیده چه عیش بوده که آخر، قرین نگشته به ماتم؟ چه رنگ بوده که از چهره، عاقبت نپریده؟ چه عشرتی که سرانجام، حسرتی ندهد بار؟ چه خنده‌ای که سر‌آمد، به گریه‌ای نرسیده؟ سراغ خاطر ‌آسوده‌‌ای ز هر که گرفتم ندیده بود و همی می‌گرفت دیده، ندیده بیا که قافله‌ی بی‌کسان، صباح چنین روز به دشت ماریه، از شام و کوفه باز رسیده بیا که بانگ جرس می‌رسد ز کوی شهیدان ز کاروان ستم‌دیده‌ی فراق‌کشیده چه بانوان؟ همه چون دیده‌ی غزال، سیه‌پوش چه طفلکان؟ همه ‌چون آهوی گذار رمیده مجال هر گِله و شِکوه دست داد و فرو شد به گوش، جز سخن گوشوار و گوش دریده به جای زیور و خلخال بر سر و رخ و گردن ز تازیانه نشان بود و خار‌های خلیده گشوده شد گرهِ گریه از گلو و روان شد به کوی تشنه‌لبان، آب خوش ز چشمه‌ی دیده خنک شد آن همه لب‌ها و تر نگشت، لبانی که جای شیر ز مادر، زبانِ تیر مکیده تهی نشد دل پُر بار، بعد از این ‌همه گفتار چسان مکالمه؟ چون رشته‌ی وصال بریده ز طول گریه مگر پیر شد، سرشک «ضیایی»؟ وَ یا به رنگ عقیق، آن‌ چه داشت دیده، چکیده؟ ▫️ضیائی دزفولی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 از لاله دید، پُر‌چمنی، در برابرش آمد دمی که بر سر جسم برادرش لبریز برکه‌ای به تموّج ز خونِ گرم غلتان در آن، برادرِ با جان برابرش خاک سیه، شفق زده، هم‌چون افق ز خون وز موج آن گرفته چو مه، روی انورش چون شاخه‌ای که بشْکند از نخل بارور تیغ جفا دو دست فکنده ز پیکرش آن ساقی‌ای که داشت بسی چشم‌ها به راه خون کرده دورِ چرخِ ستم‌گر به ساغرش صد چشمه خون ز دیده به دامن نثار شد تا برسِتُرد ژاله‌ی خونین ز عبهرش انگیخت شور حشر ز درد درون چو دید بر روی خاک، قامت غوغای محشرش زنگار دود آه، رخ چرخ، تیره کرد شنگرف خون چو دید به یاقوت احمرش عنقای قافِ همّت و مردانگی و عشق در خاک و خون تپیده چو بشْکسته شهپرش گویی نشد مجال که سر گیردش ز خاک زین روی، رو نهاد به روی برادرش نالید کای نهال برومند باغ دین! بشْکست قامتم چو شکستی ز باد کین ▫️استاد عابد تبریزی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 ای یک جهان برادر! وی نور هر دو دیده! چون حال زار خواهر، چشم فلک ندیده بی‌‌محمل و عماری، بی‌‌آشنا و یاری سرگَرد هر دیاری، خاتون داغ‌دیده خورشید برج عصمت، شد در حجاب ظلمت پشت سپهر حشمت، از بار غم خمیده در‌دانه بانوی دهر، بی‌پرده شهره‌ی شهر دوران چه کرده از قهر، با نازپروریده؟ ای لاله‌ی دل ما! وی شمع محفل ما! بر نی مقابل ما، سر بر فلک کشیده بنْگر به حال اطفال، در دست خصم، پامال چون مرغ بی‌‌پر و بال کز آشیان پریده یک دسته دل‌شکسته، بندش به دست بسته یک حلقه ‌زار و خسته، خارش به ‌پا خلیده گردون شود نگون‌ سر؛ افلاک، تیره منظر لیلا اسیر و اکبر، در خاک و خون تپیده دست سکینه بر دل، پای رباب در گِل کافتاده در مقابل، اصغر گلو‌دریده بر‌بسته دست تقدیر، بیمار را به‌ زنجیر عنقای قاف و نخجیر، هرگز کسی شنیده؟ آهش زند زبانه، روزانه و شبانه از ساغر زمانه، زهر الم چشیده رفتم به کام دشمن، در بزم عام دشمن داد از کلام دشمن، خون از دلم چکیده کردند مجلس‌آرا، ناموس کبریا را صاحب‌دلان خدا را، دل از کفم رمیده گر مو‌به‌مو بمویم، آرام دل نجویم از آن چه شد نگویم، با آن سر بریده ز‌آن لعل عیسوی دم، حاشا اگر زنم دم کز جان و دل دمادم، ختم رسل مکیده ▫️آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 تا تو شدی کشته ما، بی‌‌سر و سامان شدیم یک‌سره سر‌گشته‌ی کوه و بیابان شدیم خیمه و خرگاه ما، رفت به باد فنا به لجّه‌ی غم اسیر، دچار طوفان شدیم از فلک عزّ و جاه، به روی خاک سیاه به چاه غم سرنگون، چو ماه کنعان شدیم ز کعبه‌ی کوی تو، به حسرت روی تو به حلقه‌ی فرقه‌ای، ز بت‌پرستان شدیم ای سر تو بر سنان! شمع ره کاروان به مهر روی تو ما، شهره‌ی دوران شدیم ز جور خون‌خوارگان، تو سربلندیّ و ما ز دست نظّارگان، سر به گریبان شدیم پرده‌گیان تو را، حجات عزّت درید تا که تماشاگه، پرده‌نشینان شدیم گاه به زندان غم، حلقه‌ی ماتم‌زده به کنج ویرانه ‌گاه، چو گنج شایان شدیم چو ساربان عزا، نواخت بانگ رحیل سر تو شد روی نی، گم‌شدگان را دلیل ▫️آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 جلوه‌ی روی تو بود، طور مناجات ما کعبه‌ی کوی تو بود، قبله‌ی حاجات ما شربت دیدار تو، آب حیات همه صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما خرمن عمر عزیز، رفت به باد ستیز ز آتش بیداد سوخت، حاصل اوقات ما از تو نگشتم جدا، در همه‌جا وز قضا تا به ‌قیامت فتاد، دید و ملاقات ما بی‌تو اگر می‌روم، چاره ندارم ولی این‌ همه دوری نبود، شرط مکافات ما وعده‌ی ما و تو در، بزم یزید پلید تا کنی از طشت زر، جلوه به میقات ما راه درازی به پیش، هم‌سفران کینه کیش همّتی از پیش، بیش، بهر مهمّات ما شمع‌صفت می‌روم، سوخته و اشک‌ریز ای سر نورانی‌ات، شاهد حالات ما! بی‌تو نشاید که ما، بار به منزل بریم یا که به ‌سختی مگر، بارِ غمِ دل بریم ▫️آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | در نعت اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم 🥀 روزگار از نکهت زلف نگارم عنبرین شد گیتی از عکس رخش رشک نگارستان چین شد توده ی غبرا، ملوّن از شقایق گشت و سنبل ساحت گلشن مزیّن ز ارغوان و یاسمین شد جویباران ز آب باران بهاری همچو کوثر آبها شیرین و صافی هر طرف چون انگبین شد هست از یُمن قدوم آن نگار عنبرین مو کاین چنین روی زمین چون روضه ی خُلدبرین شد در، بهای یکسر مویش نباشد هر دو گیتی قیمت خاک کف پایش بهشت و حور عین شد وصل لعل شکّرینش در زبان دارم که گویی نظم شیرین روان بخشم چو لعل شکّرین شد خامه ام مانا، کلیم الله را ماند که اینسان مطلعی نو چون ید بیضا برونش ز آستین شد از پی نعت رسولم تا بُراق طبع زین شد طایر عقلم دلیل راه چون روح الامین شد گر نباشد جذبه یی در کار و عشقی در سر از وی بر مقامش کی برد، پی گرچه ز ارباب یقین شد هست احمد با احد در هر صفت یکتا ولیکن این دوئیت در حقیقت کامل از یک اربعین شد قرنها پیش از وجود عالم و آدم نبی بود او نبوّت داشت کادم در میان ماء وطین شد اوست دست کردگار و دست دست اوست بالله گر شنیدی خاک آدم با، ید قدرت عجین شد گر چه آخر از همه پیغمبران آمد ولیکن علّت ایجاد خلق اوّلین و آخرین شد شرع او متقن بود مانند عهد لایزالی دین و آئینش بسی محکم تر، از عرش برین شد چون تمام رحمت حق در وجودش گشته مضمر لاجرم شخص شریفش رحمةٌ للعالمین شد عقل کل نفس مشیّت مبدء فیض نُخستین مظهر حق سیّد لولاک خیرالمرسلین شد ایزدش در بزم قُرب کبریایی برد، انسان تا گذشت از قاب قوسین بلکه با وی همنشین شد قصّه ی معراج را تقریر نتوانم ولیکن طالب و مطلوب را، دانم که در یکجا قرین شد بیم تکفیر ار نبودی اقتران این و آن را بی تأمّل گفتمی کاین عین آن، آن عین این شد از چه معشوق، ازل بی پرده گردید آشکارا گرنه عشقش پرده افکن زان جمال نازنین شد گر نبودی او نبودی حرف توحیدی به عالم در تجلّی شاهد توحید را عشقش معین شد لا و الاّیی نبودی گر نبودی ذات پاکش حرف استثنایش اندر حفظ حق حصنی حصین شد از پی نعت جلالش مطلعی از شرق طبعم همچو خورشید جمالش آشکارا و مبین شد ▫️وفایی شوشتری رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | علیه‌السلام 🥀 هرگز دلی ز غم چو دل مجتبی نسوخت ور سوخت ز اجنبی دگر از آشنا نسوخت هر گلشنی که سوخت ز باد سموم سوخت از باد نوبهار و نسیم صبا نسوخت چندان دلش ز سرزنش دوستان گداخت کز دشمنان ز هر بد و هر ناسزا نسوخت از هر خسی چو آن گل گلزار معرفت شاخ گلی ز گلشن آل‌عبا نسوخت جز آن یگانه گوهر توحید را کسی ز الماس سوده لعل لب دلربا نسوخت هرگز برادری به عزای برادری در روزگار، چون شه گلگون قبا نسوخت باور مکن دلی که چو قاسم به ناله شد زان ناله پر از شرر وا ابا نسوخت آن دم که سوخت حاصل دوران ز سوز زهر در حیرتم که خرمن گردون چرا نسوخت تا شد روان عالم امکان ز تن روان جنبده‌ای نماند کزین ماجرا نسوخت خاموش شد چراغ دل افروز مجتبی افروخت شعله غم جانسوز مجتبی ▫️ آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 شاهی که بود گوشه ‌نشینی شعار او محنت قرین او شد و غم بود یار او آن کو دمید صبح ازل از جبین او شد تیره‌تر زشام ابد روزگار او محکوم حکم دیو شد آن خسروی که بود روح الامین چو بنده فرمانگزار او موسی اگر به طور غمش می‌زدی قدم بیخود شدی ز آه دل شعله بار او یک باره‌گر مسیح بدید آنچه او بدید می‌شد دوباره چرخ چهارم چو دار او آن سرو سبزپوش چو گل سرخ روی شد آری ز بس که خون جگر شد نگار او روی حسن چو سبز شد از زهر غم فزود تا شد سرشک دیده و دل جویبار او طوبی نثار آن قد و قامت که بعد مرگ از چار سو خدنگ سه پر شد نثار او پرورده کنار پیمبر بد از نخست محروم شد در آخر کار از کنار او آن سروری که صاحب بیت‌الحرام بود بیت‌الحرام بهر چه بر وی حرام بود ▫️ آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🔅 | صلوات‌الله علیه 🔅 برید باد صبا خاطری پریشان داشت مگر حدیثی از آن زلف عنبر افشان داشت نسیم زلف نگار از نسیم باد بهار فتوح روح روان و لطافت جان داشت صبا ز سلسلۀ گیسوی مسلسل یار هزار سلسله بر دست و پای مستان داشت بیام یار عزیز ملیج روح افزا است دم مسیح توان گفت بهره ای زان داشت حدیث آن لب و دندان چه دُر فشانی کرد شکست رونق لؤلؤ، سبق ز مرجان داشت یمن کجا و بدخشان؟! مگر صبا سخنی از آن عقیق درخشان و لعل رخشان داشت بیادم از نفس خرم صبا آمد گلی که لعل لبی همچو غنچه خندان داشت بخضرت خطش از خضر جان و دل می برد چه طعنه ها که دهانش به آب حیوان داشت خطا است سنبله گفتن به سنبل تر او به اعتدال قد و قامتی به میزان داشت هزار نکتۀ باریکتر از مو اینجاست به صد کرشمه ز اسرار حسن جانان داشت مهی کلاه کیانی بسر چو کیکاوس که افسر عظمت بر فراز کیوان داشت بخسروی، همۀ بندگان او پرویز جهان بصحبت شیرین به زیر فرمان داشت ز نای حسن همی زد نوای یا بُشری جمال یوسفی اندر چه زنخدان داشت صبا دمید خور آسا ز مشرق ایران مگر که ذره ای از تربت خراسان داشت محل امن و امانی که وادی ایمن هر آنچه داشت از آن خطۀ بیابان داشت مقام قدس خلیل و منای عشق ذبیح که نقد جان بکف از بهر دوست قربان داشت مطاف عالم امکان ز ملک تا ملکوت که از ملوک و ملک پاسبان و دربان داشت بمستجار درش کعبه مستجیر و حرم اساس رکن یمانی ز رکن ایمان داشت بمروه صفۀ ایوان او صفا بخشید حطیم و زمزم از او آبرو و عنوان داشت مربع حرمش رشک هشت باغ بهشت که پایه برتر از این نُه رواق گردان داشت به قاف قبهٔ او پر نمی‌زند عنقا بر آستانهٔ او سر همای گردان داشت درش چو نقطه محیط مدار کون و مکان هر آفریده نصیبی بقدر امکان داشت شها سمند طبیعت ز آمدن لنگست بدان حظیره امید وصول نتوان داشت فضای قدس کجا رفرف خیال کجا براق عقل در آن عرصه گرچه جولان داشت در تو مهبط روح الامین و حصن حصین ز شرفۀ شرف عرش و فرش، ایوان داشت قصور خلد ز مقصورۀ تو یافت کمال ز خدمت در آن روضه، رتبه رضوان داشت توئی رضا که قضا و قدر سر تسلیم بزیر حکم تو ای پادشاه شاهان داشت تو محرم حرم خاص لی مع اللهی ترا عیان حقیقت جدا ز اعیان داشت تجلی احدیت چنان ترا بربود که از وجود تو نگذاشت آنچه وجدان داشت جمال شاهد گیتی بهستی تو جمیل که از شعاع تو شمعی فلک فروزان داشت کتاب محکم توحید از آن جبین مبین به چشم اهل بصیرت دلیل و برهان داشت حدیث حسن ترا خواند فالق الاصباح که از افق غسق اللیل را گریزان داشت تو باء بسمله ای در صحیفۀ کونین ز نقطۀ تو تجلی نکات قرآن داشت ز مصدر تو بود اشتقاق مشتقات ز مبدء تو اصالت اصول اکوان داشت مقام ذات تو جمع الجوامع کلمات صفات عز تو شأنی رفیع بنیان داشت حقایق ازلی از رخ تو جلوه نمود دقایق ابدی از لب تو تبیان داشت نسیم کوی تو یحیی العظام و هی رمیم شمیم بوی تو صد باغ روح و ریحان داشت مناطق فلکی چاکر تراست نطاق ز مهر و ماه بسی گوی زر بچوگان داشت فروغ روی ترا مشتری هزاران بود ولی که زهرۀ آن زهره روی تابان داشت بمفتقر بنگر کز عزیز مصر کرم به این بضاعت مزجاه چشم احسان داشت به این هدیه اگر دورم از ادب چه عجب همین معامله را مور با سلیمان داشت ▫️ آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 دختر فکر بکر من، غنچه‌ی لب چو واکند از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند طوطی طبع شوخ من گر که شکرشکن شود کام زمانه را پر از شکّر جان‌فزا کند بلبل نطق من ز یک نغمه‌ی عاشقانه‌ای گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند خامه‌ی مُشک‌سای من گر بنگارد این رقم صفحه‌ی روزگار را مملکت خَتا کند مطرب اگر بدین نَمَط ساز طرب کند گهی دایره‌ی وجود را جنت دل‌گشا کند شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد شاهد معنی من ار جلوه‌ی دلربا کند نظم برد بدین نسق از دم عیسوی سبق خاصه دمی‌ که از مسیحا نفسی ثنا کند وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟ فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟ ناطقه‌ی مرا مگر روح قُدُس کند مدد تا که ثنای حضرت سیدة‌النسا کند فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها کند صورت شاهد ازل، معنی حُسن لَم‌یَزل وهم چگونه وصف آیینه‌ی حق‌نما کند؟ مطلع نور ایزدی، مبدأ فیض سرمدی جلوه‌ی او حکایت از خاتم انبیا کند بسمله‌ی صحیفه‌ی فضل و کمال معرفت بلکه گهی تجلی از نقطه‌ی تحت «با» کند دایره‌ی شهود را نقطه‌ی ملتقی بود بلکه سزد که دعوی «لو کُشِف الغِطا» کند حامل سرّ مستسر، حافظ غیب مستتر دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند عین معارف و حِکَم، بحر مکارم و کرم گاه سخا محیط را قطره‌ی بی‌بها کند لیله‌ی قدر اولیا، نور نهار اصفیا صبح، جمال او طلوع از افق علا کند بضعه‌ی سید بشر، ام ائمه‌ی غُرَر کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟ وحی نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب قصه‌ای از مروتش سوره‌ی «هل اتی» کند دامن کبریای او دسترس خیال، نی پایه‌ی قدر او بسی پایه به زیر پا کند لوح قدر به دست او، کِلک قضا به شست او تا که مشیّت الهیه چه اقتضا کند در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان در نشئات «کن‌ فکان» حکم «بما تشا» کند عصمت او حجاب او ،عفت او نقاب او سرّ قِدَم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند نفخه‌ی قدس بوی او، جذبه‌ی انس خوی او منطق او خبر ز «لاینطق عن هوی» کند قبله‌ی خلق روی او، کعبه‌ی عشق کوی او چشم امید سوی او، تا به که اعتنا کند بهر کنیزی‌اش بود زهره کمینه مشتری چشمه‌ی خور شود اگر چشم سوی سها کند «مفتقرا» متاب رو از در او به هیچ سو زآنکه مس وجود را فِضّه‌ی او طلا کند ▫️ آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | سلام‌الله علیها 🥀 سینه‌ای کز معرفت گنجینه اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود سینه سینای عصمت مشتعل از نار بود آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود گردش گردون دون بین کز جفای سامری نقطه پرگار وحدت، مرکز مسمار بود ناله بانو زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آنکه جبریل امینش بندۀ دربار بود از قفای شاه، بانو؛ با نوایی جان گداز تا توانایی به تن، تا قوّت رفتار بود گرچه بازو، خسته شد وز کار دستش بسته شد لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود... ▫️ آیت‌الله غروی اصفهانی رضوان‌الله تعالی علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🌹 | صلوات‌الله علیه 🌹 آنانکه پاس حرمت نداشتند ایمان بذات خالق اکبر نداشتند گر با شدند مخالف عجب مدار تصدیق ز ابتدا به نداشتند گوش همه ز فضل در غدیرخم پر شد ولی چه سود که باور نداشتند افشاند شه ز لعل گهرها و مفلسان همت به ضبط آن دُر و گوهر نداشتند چندی به ار گرویدند از نفاق جز ملک و مال مقصد دیگر نداشتند هرگز نداشتند به محشر عقیده‌ای ور نه چگونه خوف ز محشر نداشتند کردند هر جفا که برآمد ز دستشان ز آنرو که اعتقاد به کیفر نداشتند گشتند چیره سخت به عنقای قاف قرب زاغان که کر و فر کبوتر نداشتند دین ثابت از بلی آن فراریان قدرت به فتح قلعهٔ خیبر نداشتند در رزم خندق آن همه لشگر بجز مردی حریف عمرو دلاور نداشتند بی‌شک مقرر است بدوزخ حمیمشان آنانکه حب نداشتند قومی دلیل راه شناسند ز ابلهی آن فرقه را که ره سوی داور نداشتند من خاک پای پاکدلانی که جان و سر دادند و دل ز مهر برنداشتند جوید یاری از آن شه که انبیاء جز او پناه و ملجاء و یاور نداشتند ▫️ 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️