eitaa logo
المصيبة الراتبة | مقتل شناسی
5.9هزار دنبال‌کننده
469 عکس
310 ویدیو
45 فایل
🚩 اَلسَّلَامُ عَلَيكَ يَا صَاحِبَ المُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ 🚩 📎 پایگاه علمی - پژوهشی #مقتل و #مقتل_شناسی 📎 اِحیاء تراث شیعی و نسخ خطی 📌 ارتباط با ادمین: 🆔 @mosibatoratebah_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 | امام حسین صلوات‌الله علیه 🥀 چون تیر عشق جا به کمان بلا کند اول نشست، بر دلِ اهل ولا کند در حیرتند خیره‌سران از چه عشق دوست احباب را به بند بلا مبتلا کند بیگانه را تحمل بار نیاز نیست معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند تن پرور از کجا و تمنّای وصل دوست دردی ندارد او که طبیبش دوا کند آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق با دوست کی معامله کربلا کند یک باره پشت پا به سرِ ما سوا زند تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند آری کسی که کشته او این بود سزاست خود را اگر به کشته خود خون بها کند باللّه اگر نبود خدا خون بهای او عالم نبود در خورِ نعلین پای او ▫️حجةالاسلام نیّر تبریزی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | بازگشت به خیام 🥀 ذوالجناح آن رفرف معراج عشق بر سر از نور نبوت تاج عشق چون همای از تیر شهپر کرده باز پر فشان آمد سوی شاه حجاز شه پیاده اسب نالان کرد شاه مات بر نور رخش چشم سیاه زد دو زانو در بر شه بر زمین ارغوانی کرده برک یاسمین سوی خیمه شد روان از حربگاه تن پر از پیکان و زین خالی ز شاه شیهۀ آن توسن عنقا شکوه کالظلیمه الظلیمه زین گروه که سلیل بضعۀ پاک رسول بی گنه کشتند این قوم جهول کوفیان بستند ره بروی ز پیش کشت چل تن زان گروه کفر کیش شد روان مویه کنان سوی خیام برگ و زین برگشته بکسسته لجام بانوان از پرده بیرون تاختند شور محشر در عراق انداختند انجمن گشتند گردا گرد او مویه سرز کردند و برکندند مو کای فرس چون شد که بی شاه آمدی با سپاه ناله و آه آمدی ای شکسته کشتی بحر ندا چون شد آن بودی که بودت ناخدا ذوالجناحا فاش بر گو حال چیست ارغوانی کاکلت از خون کیست پرچم گلگون و زین واژگون میدهد باد از شهی غلطان بخون ای همایون توسن برگشته زین راست برگو چونشد آنشاه گزین رفرفا کو احمد معراج عشق که ببالیدی بفرقش تاج عشق دلدلا کو حیدر بدر و احد آنکه نالیدی ز تیغش قوم لد بس ملولی ای بشیر پی سیر گو چه آمد ماه کنعان را بر شهربانو دختر شه یزدجرد پیش خواند او را چنان کش شه سپرد عقد مروارید با مژگان بسفت دست بر گردن نمودش طوق گفت ذوالجناحا چون برافکندی بخاک پیکری که بد نبی را جان پاک عندلیبا گلبن باغ بهشت چون سپردی در کف زاغان زشت هدهدا چون در کف دیوی لعین دادی انگشت سلیمان با نگین آسمانا چون فکندی بر زمین آن درخشان آفتاب از طاق زین ذوالجناح از شرم سر در پیش کرد عرض پوزش از خضای خویش کرد پای واپس بر دو دست آورد پیش شد سوارش بانوی فرخنده کیش اهل بیت شاه را بدرود کرد شد شتابان سوی هامون ره نورد کوفیان بر صید آهوی حرم حمله آوردند چون سیل عرم زد پره بر گرد وی فوج سپاه قرص مه شد در پس ابری سیاه آشیان گم کرده آهوی ختن مات و حیران اندران دام رفتن که پدید آمد سواری با نقاب چون بزیر پاره ابری آفتاب در ربود از چنگ آن گرگان چیر آن بدام افتاده آهو را چو شیر ماند زفت آن بانوی عصمت پژوه در شگفتی زان سوار باشکوه هر چه راندی باره آنفرخنده کیش آنسوار از وی بدی صد کام پیش که امیدش چیره گشتی گاه بیم تن یکی بر رفتن اما دل دو نیم سرّ یزدان دید چون تشویش او تسلیت را راند پاره پیش او گفت کایرخشنده مهر تابدار وحشت از اغیار باید نی زیار این همه نام خدا بر خود مدم روح قدسم مریما از من هرم نک منم مصر ملاحت را عزیز ای زلیخا هین مجوی از من گریز من سلیمانم مرا عصمت سریر مهلاً ای بلقیس روی از من مگیر هین منم یعقوب و تو راحیل من فهم کن سرّ من از تمثیل من اندرین وادیکه روی آورده ام نیست بیخود یوسفی گم کرده ام ذره را نبود گریز از آفتاب شهربانو یار من رو بر متاب هر کجا بوئی عیان بینی رخم که نظیر آفتاب فرخم رو فروخوان ثم وجه الله را تا به نیکوئی شناسی شاه را هر کجا در ماندۀ او یار اوست بحر و بر آئینه دیدار اوست نه ببالا می‌گریز از من نه زیر که بود سوی من از هر سو مصیر آنشنیدستی که پور برخیا عرش بلقیسی بیاورد از سبا نزد او گر بود علمی از کتاب نک منم خود آنکتاب مستطاب زین حدیث آن بانوی سرّ حیا در گمان افتاد و گفتا کی کیا بوی جان آید مرا زین پاسخت آوخ ار بی پرده میدیدم رخت نیست در کاشانۀ دل جای غیر پرده بردار ایشه مکتوم سیر پرده بردار ای فکار پاک حبیب می بشور آئینۀ دل زنک ریب شاه یزدان برقع از رخ دور کرد آن قضا را جلوه گاه طور کرد دید آن بانو چو شه را بی حجیب در تحیر ماند از ان سرّ عجیب کای خدا این شه گر آنشاه وفی است هان بمیدانگه بخون آغشته کیست شاه گفتا مهلاً ای ماه منیر کار پاکان را قیاس از خود مگیر کشتۀ راه محبت مرده نیست مردنش جز رستنی زین پرده نیست نیست وجه الله باقی را هلاک گر شکست آئینه صورت را چه باک نی شگفت از وجه خلاق صور با هزاران صورت آید جلوه گر پس بامر خازن اسرار غیب شد بغیب آن بانوی پاکیزه حبیب ▫️حجةالاسلام نیر تبریزی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 عالم پر از ندای حسین و نوای اوست دل در فغان به زمزمۀ نینوای اوست گلشن شود ز خون شهیدان اگر جهان ذوق و صفایش از چمن کربلای اوست روزی جهان بگیرد اگر بانگ یا الاه شک نیست کز تموّج بانگ رسای اوست آب بقا که زندگی جاودان دهد در پیش عارفان اثر خاکپای اوست تنها نه از جهان که ز جان نیز بگذرد صاحبدلی که شیفته و مبتلای اوست گو دردمند عشق نگردد پی دوا کاین درد را علاج ز دارالشّفای اوست از شوق باغ خلد نلرزد، اگر دلی اندر هوای بارگه کربلای اوست مفتون هر تعلق و مجذوب هر هوس کفر است گفتن اینکه دلم آشنای اوست نشناخت بی حسین خدا را کسی به حق در جمله ماسوا نه خدا جز خدای اوست دین جُست لیک هیچ نشانی ز دین ندید سرگشته ‌ای که چشم به سوی سوای اوست ▫️ 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | ورود آل‌الله به بلا 🥀 چون قطار کوفه سوی شام شد طرفه شوری ز ازدحام عام شد شد ز شهر شام برگردون نفیر چون ز احبار یهود اندر قطیر دور گردون بسکه دشمن کام شد ماتم اسلام عید عام شد شد چو در شام اختران برج دین آسمان گفتی فرو شد بر زمین آل سفیان در قصور زر نگار در نظاره سویشان از هر کنار بسته ره حزب شیاطین از هجوم بر سنان سرها درخشان چونر جوم هر طرف نظارگان از مرد و زن با دف و نی انجمن در انجمن شامیان بر دست و پا رنگین خضاب چهره خون آلود آل بوتراب خواجۀ سجاد آن فخر کبار همچو مصحف درکف کفار خوار آل زهرا سر برهنه بر شتر کرد آنسر چونقطار عقد در زین حدیث انگشت بر دندان مگیر کان حیدر سر برهنه شد اسیر رویشان که آفتاب فش بود خود حجاب دیدۀ خفاش بود جای حیرانی است این دور نگون شرم بادت ای سپهر واژگون شهر شام و عترت پاک رسول در اسار زادۀ هند جهول گیرمت باک از جفا و کین نبود در جفاکاری چنین آئین نبود شامیان بردند در بزم یزید دست بسته عترت شاه شهید خواجۀ سجاد در ذل قیود چون مسیحا در کلیسای یهود شاه دین را سر بطشت زرنگار بانوان از دیده مروارید بار ره نشینان متکی بر تخت عیش همچو در بتخانه اصنام قریش پورسفیان سر خوش از جام غرور قدسیان گریان از آن بزم سرور بانوان کلّه شرم و حیا پرده پوشان حریم کبریا از هوان دهر در ذلّ قیاد بسته صف در محفل آن بدنهاد خواجۀ سجاد و سبط مستطاب کرد با آندل سیه روی عتاب گفت ویحک ایسیه بخت جهول هین گمانت چیست در حق رسول گر به بیند با چنین حال عجیب بالله این مستورگان بی حجیب گر بدانستی چه کردی از جفا با سلیل دودمان مصطفی میگرفتی راه دشت و کوه پیش میگریستی روز و شب بر حال خویش بیختی غم خاک عالم بر سرت بود بالین تودۀ خاکسترت باش تا در موقف یوم النشور آیدت پیش آنچه کردی از غرور گردوروزی سفله گان خوشه چین بر سریر گامرانی شد مکین بر نکاهد کبریا و جاه ما وان سلیمانی و تاج و گاه ما ما سلیل دوده پیغمبریم با نبوت زاده یک مادریم شیر یزدان باب ذوالاکرام ما با امارت زاده مارامام ما تا شده مادر زبابت بار گیر بود بابم بر مسلمانان امیر مصطفی را آن امیر محتشم بود و در بدر واحد صاحب علم باب تو در جیش کفار قریش حامل رایات و پیش آهنگ جیش پور هند از پاسخش بر تافت رو که نبودش حجتی در خورد او وه چه گویم من زبانم بسته باد خامه خونبار من اشکسته باد که چه رفت از ضربت چوب جفا زان سپس بر بوسه گاه مصطفی پس بخود بالید و گفت آنسفله قدر کاش بودی در حضور اشباح بدر تا بدیدندی که چون کردم قضا ثار خویش از خاندان مرتضی زان سپس دادند در ویرانه جا پرده پوشان حریم مصطفی شد خرابه گنج درهای یتیم همچو اندر کهف اصحاب رقیم نه بجز خاک سیه فرشی بزیر نه بسرشان سایبانی از هجیر سروریکه سر بپاسودیش عرش شد سرش از خشت بالین خاک فرش اشک خونین شربت بیماریش شمع بالین آه شب بیداریش ▫️ حجت‌الاسلام 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | و صلوات‌الله علیه 🥀 خنجر شمر به خون شه خوبان تشنه حنجر شه بدم خنجر بُرّان تشنه من چو خضرم، و فُراتست اگر آب حیات خضر، کی مانده به سرچشمۀ حیوان تشنه؟ آه از آن لحظه که اصغر به سر دوش پدر داد حنجر به دَمِ غنچهِ پیکان، تشنه! کودکانم که همه شهد و شکر می‌خوردند حال، طوطی صفت، اندر شکرستان، تشنه گفت شاه شهدا با پسر سعد لعین: آب در کوزه روا داری و مهمان تشنه؟ مهر زهرا بود این آب و همه اولادش کشته گشتند و فتادند به میدان تشنه دیو و دَد جمله از این آب همه سیرابند کس ندیده است لب آب، سلیمان تشنه گبر و ترسا و نَصارٰی همه زین آب خورند به لب نهر، جگر گوشۀ عمران تشنه اکبرم کشته شد از تیغ شما در میدان رفت در خلد برین شاه جوانان تشنه دست‌ها از تن عباس فکندند به خاک کس ندیده است که سقا سپرد جان تشنه ناصر ار آب خوری یاد کن از شاه شهید زانکه شد کشته شهنشاهِ شهیدان، تشنه ▫️ ناصرالدین شاه قاجار 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 آنکه جانان طلبد بهر چه خواهد جان را؟ ترک جان گوی اگر می‌طلبی جانان را قرب جانان هوس هر دل وجانی‌ست ولی دل کسی داد به جانان که نخواهد جان را کیست آن بنده زیبنده به جز نفس که به لطفی اثر از قهر برَد سبحان را؟ بحر موّاج کرم اوست که با تشنه لبی نخورد آب و دهد آب، لب عطشان را خالق عزوجل کرد ز ایجاد ختم بر امّت خاتم، کرم و احسان را دید پیش از گِل ما، بار گنه بر دل ما کآفرید از پی این درد، خدا، درمان را مظهر اسم "عفُوّ" ست چو این منبع جود مغفرت جوی و بدین اسم بجو غفران را رحمت واسعه نامش برِ خاصان خداست که رحیمیّت از این اسم بود رحمان را یادِ ابروش به چشم دل من شمشیری‌است که بدین تیغ، موحد بکشد شیطان را ▫️ فؤاد کرمانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | زبانحال حضرت رباب سلام‌الله علیها با صلوات‌الله علیه 🥀 چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟ جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟ ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب؟ که هست همسر تو، یا حسین! بر در تو منم که از ره یاری به خود روا دارم هر آن ‌چه آمده از دست چرخ بر سر تو ز تشنه‌کامی اگر جان دهم، ننوشم آب که وقت دادن جان خشک بود، حنجر تو دگر به سایه نخواهم نشست، مدّت عمر کز آفتاب، کسی بر نداشت پیکر تو نظر دگر به سوی آفتاب و ماهم نیست چو بر سِنانِ سَنان بنْگرم کنون سر تو خیال جامه‌ی نو نایدم به دل، حاشا! که بُرد پیرهن کهنه، خصم از برِ تو زنم به سینه، دَرَم جامه تا نفس دارم که نرم شد ز سم اسب، جسم انور تو نگیرمی به جز از طفل اشک در دامان که تیر حرمله بشْکافت، حلق اصغر تو رقم زنی تو خود این نظم، «جودیا»! از غم هنوز زنده‌ای؟ ای خاک تیره بر سر تو! ▫️ جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | زبانحال حضرت زینب سلام‌الله علیها 🥀 پس از تو، جان برادر! چه رنج‌ها که کشیدم چه شهر‌ها که نگشتم، چه کوچه‌ها که ندیدم به سخت‌جانی خود آن‌ قَدَر نبود گمانم که بی‌تو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم برون نمود در آن دم چو خصم، پیرهنت را به تن ز پنجه‌ی غم، جامه هر زمان بدریدم چو ماه چارده دیدم، سر تو را به سر نی هلال‌وار ز بار مصیبت تو، خمیدم زدم به چوبه‌ی محمل سر، آن زمان که سر نی به نوک نیزه‌ی خولی، سر چو ماه تو دیدم ز تازیانه و طعن سنان و طعنه‌ی دشمن دگر ز زندگی خویش گشت قطع، امیدم شدم چو وارد بزم یزید، بازوی بسته هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم هنوز بر کف پایم، نشان آبله پیداست به راه شام ز بس از جفا پیاده دویدم ولی به این همه غم، شاد از آنم، ای شه خوبان! که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم ازین حکایت جان‌سوز، «جودیا»! صف محشر به نزد شاه شهیدان، شریک، هم‌چو شهیدم ▫️جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | زبانحال حضرت زینب سلام‌الله علیها 🥀 رفتم من و هوای تو از سر نمی‌رود داغ غمت ز سینه‌ی خواهر نمی‌رود برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت تنها به سوی روضه‌ی مادر نمی‌رود گر بی‌تو زینب تو کند جایْ در وطن از خجلتش به نزد پیمبر نمی‌رود خواهم بَرَم عیال تو را در وطن ولی لیلا ز روی مرقد اکبر نمی‌رود از روی تربت تو که «دار الشّفای» اوست سوی حجاز، عابد اطهر نمی‌رود سوز گلوی خشک تو اندر لب فرات ما را ز یاد تا لب کوثر نمی‌رود پهلوی چاک‌خورده‌ات از نیزه‌ی سنان ما را ز یاد تا صف محشر نمی‌رود تا گوشه‌ی لحد شودم جا، ز خاطرم کنج تنور خولی کافر نمی‌رود زآن لعل لب، تلاوت قرآن به نوک نی از خاطرم به حقّ پیمبر! نمی‌رود بزم یزید و طشت زر و چوب خیز‌ران از یاد ما، به حضرت داور! نمی‌رود «جودی» ز یاد آن لب خشکیده‌ات، شها! گر در جنان رود، لب کوثر نمی‌رود ▫️جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | و 🥀 جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان دادند در خرابه‌ی بی‌سقف، جایشان آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای مجروح از پیاده‌رَوی بود، پایشان شخصی کنیز خواست از آن فرقه‌ای که بود جبریل، خادم درِ دولت‌سرایشان آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان در آفتاب، سوخت رخ مه‌لقایشان آنان که شُست قابله‌شان ز آب سلسبیل از تشنگی پرید رخ و رنگ‌هایشان جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند از نینوا به عرش برین شد، نوایشان کردند نرم، سینه‌ی جمعی که روز و شب زهرا به روی سینه همی‌داد، جایشان جمعی که بود پنجه‌ی ایشان، گره‌گشای بستند دست‌ها ز جفا از قفایشان آن فرقه‌ای که واسطه‌ی رزق عالمند دادند نان به رسم تصدّق، برایشان «جودی»، به روزگار زند خیمه‌ی شهی از آن دمی که گشت گدای گدایشان ▫️جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | و 🥀 باز، اسم کوفه آمد در میان و نامِ شام آه آه از صبحِ کوفه! وای وای از شامِ شام! روز اندر پیش چشمم، تیره‌تر آید ز شب بشنَود گوشم اگر از خلق دوران، نامِ شام ابتلای کربلا و ماجرای کوفه را محو کرد از لوح هستی، محنت و آلامِ شام بی‌حیایی بین که با یک‌دیگر از قتل حسین می‌نمایندی مبارک باد، خاص و عامِ شام آن یکی نان از تصدّق داد، آن خرما؛ ببین اهل‌بیت مصطفی را این بُوَد اکرامِ شام آه از آن ساعت! که زینب بر سر بازار دید می‌زنندش سنگ بر سر، از در و از بامِ شام چون نسوزم ز آتش این غم؟ که از کین ریختند آتش اندر فرق عابد، خلق خون‌آشامِ شام «جودیا»! شام است ز‌آن رو تیره تا صبح ابد کآمد اندر دهر از صبح ‌آن ‌چنان تا شامِ شام ▫️جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | | 🥀 ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام ما را اسیر بین، تو ای سیّد انام! دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر زین درد بی‌شمار، برت بشمرم کدام؟ در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام اولاد خود ز کینه‌ی اعدا، دو دسته بین جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنه‌لب یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام رأس حسین و دُرد شراب، این ‌چه حالت است؟ نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما نه پای استقامت و نه دست انتقام طعن سنان و جور یزید و جفای شمر ما را انیس و مونس و یار است، «و‌السّلام» آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد سوی مدینه، آل علی را روانه کرد ▫️ جودی خراسانی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️