#زنی به حضور حضرت داوود آمد و گفت: ای پیامبر پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
داوود فرمود: خداوند عادلی است که ظلم نمیکند؛ سپس فرمود: مگر چه شده که این سؤال را میکنی؟
زن گفت: من بیوه هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگی میکنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچهای گذاشته بودم و به طرف بازار میبردم تا بفروشم و با پول آن غذا تهیه سازم. ناگهان پرندهای آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و محزون ماندم و چیزی ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم.
در این لحظه در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه ورود به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید.
حضرت داوود از آنها پرسید: علت این که شما دستهجمعی این مبلغ را به اینجا آوردهاید چیست؟
عرض کردند: ما سوار کشتی بودیم، طوفانی برخاست، کشتی آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد .ناگهان پارچه سرخ بستهای از دهان پرنده ای در کشتی افتاد ،آن را گشودیم، در آن شال بافته دیدیم، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتی را بستیم و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم. ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار است به حضورت آوردهایم تا هر که را بخواهی، به او صدقه بدهی.
حضرت داوود به زن فرمود: پروردگارت در دریا برای تو هدیه میفرستد، ولی تو او را ظالم میخوانی؟این پول را در تأمین معاشت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.
کانال " نرگس مستان"
🎻https://eitaa.com/mosigiesonati