#قرار_روزانه
"همراه هم"
🌸🍃 صفحه ۵ قرآن کریم همراه با معنی
👈🏻 هدیه به امام حسن عسکری(ع)، از طرف مصطفای شهید
عکس قرآن از سایت مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی ایران
@mostafaahmadiroshan
30.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روز_ملی_فناوری_هسته_ای
🎥 مصاحبه با همکار شهید احمدی روشن
جناب مهندس حسین آبنیکی
@mostafaahmadiroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☢️ به مناسبت ۲۰ فروردین روز انرژی هسته ای،
کنایه تلخ و معنا دار رهبر انقلاب را ببینید!
چند سال پیش، نخبگان آمدند در همین حسینیه نمایشگاه زدند، آن وقتی که هنوز انرژی هستهای حق مسلم ما بود...
خطاب به برخی مسئولان :
یا اشباه الرجال و لا رجال!
( شبیه به مرد ولی مرد نیستند)
#گام های_ روشن
#صنعت_خاموش
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@mostafaahmadiroshan
🌱ظهور اتفاق میافتد؛ مهم این است کجای ظهور باشیم.
شهید احمدی روشن
🌱و حال که تاریخ به دست ما رقم میخورد،
تو کجای سپاه مهدیِ حسین ایستاده ای؟
در حال یاری کردن او هستی و در انجام اعمالت به خشنودی و یاری او فکر میکنی؟
@mostafaahmadiroshan
💎 #عیار_این_گوهر
🗃شرکت از نطنز جابه جا شد، آمد تهران. مصطفی همه ی نیروهایش را با خودش آورد تهران. بعد دوباره انتقال داده شد به سایت نطنز. وقتی در این مورد از او سوال کردم که حالا چطور شده، چرا برای مدت طولانی در سایت نطنز می مانی؟ گفت:« بعد از انتقالی من به سایت نطنز، همه ی نیروهایم اومدن کاشان و نطنز، خونه گرفتن. الان که من می تونم تو تهران باشم، خدا رو خوش نمیاد اینا دوباره آلاخون والاخون بشن، از کاشان برگردن تهران. به همین خاطر من ترجیح می دم خودم هفته ای سه - چهار روز برم نطنز، اواخر هفته برگردم تهران.»
✨تحمل این همه رفت و آمد را قبول کرد که نیروهایش به دردسر نیفتند.
🔻به نقل از مادر شهید
منبع کتاب من مادر مصطفی
@mostafaahmadiroshan
🍀چهار عامل که باعث شد مصطفی، مصطفی شود آن هم از زبان پدرش
🔹 «اول؛ احترام وافر به پدر و مادر.
🔹دوم؛ سرباز خوب برای ایران. شبانه روز کار میکرد. روزی سه، چهار ساعت بیشتر نمیخوابید. جوان رشیدی بود ولی به خاطر کثرت کار جسم لاغری داشت.
🔹سوم؛ مرید خوبی برای رهبر بود. آن بصیرت و ولایتمداری را به خوبی اجرا میکرد. آقا گفتند شهادت این جوان مانند تیری در قلب ما نشست. آقا در نماز جمعه گفتند شهادت این جوان دل ما را سوزاند. شهادت این جوان حداقل سه ماه انقلاب را بیمه کرد.
و
🔹چهارم؛ بندهٔ خوبی برای خدا بود. هر کاری که میکرد برای خدا بود. اگر آن پرده امنیتی بیفتد میبینید که چه عنصر عجیبی را از دست دادهاید. با ۳۲ سال سن کاری میکرد که دانشمندان هستهای از دستشان برنمی آمد. خدا حقش را ادا کرد».
@mostafaahmadiroshan
#مدیر_انقلابی
🔸مصطفی از لحاظ فنی خیلی بچه باسواد و مسلطی بود. چون خودش جزو آن تیمی بود که اولین بار غنی سازی را انجام دادند.
کاری که میکرد این بود که از "الف" تا "ی" در کار دخالت میکرد! دقیقا دخالت میکرد و اصرار دارم روی این لغت.
بعنوان مدیر می آمد توی کار و میپرسید:
این بخش از کار را چه کردی؟ فلان قسمت از قطعه ای که سفارش دادی چجوری آوردی؟ با چه کسی قرارداد بستی؟ چجوری قرارداد بستی؟ و...
🔹دخالتی که میکرد واقعا فایده داشت. مصطفی رایگان مشاوره فنی میداد! بیشتر هم در بحث فنی دخالت میکرد. در کار بازرگانی چندان دخالت نمیکرد. چون در بازرگانی من مسلط تر بودم. این کار برای او هم فایده داشت و با مباحث بازرگانی آشنا میشد. با من که آشنا شد تازه آمده بود به بخش بازرگانی. این دخالتش باعث اشراف و تسلطش به مباحث بازرگانی میشد.
🔸روحیه ی من کلی نگر بود و مصطفی جزئی نگر، لازم بود او در کار من دخالت کند. دق او در کار باعث میشد تا آن چیزهایی که من دقت نکرده بودم لحاظ شود و پروژه به نتیجه برسد.
من همیشه میگفتم توکل برخدا و قرار داد را میبستم. مصطفی میگفت: توکل جای خودش ولی کار باید درست انجام شود.
🔹مثلا میگفت: فلان پیمانکار آمده پیش من و فکر میکند من هم مثل بقیه مدیر ها درباره فلان موضوع بی اطلاعم! واقعا هم مدیر های دیگر یا اطلاع نداشتند یا لااقل کم اطلاع بودند. یعنی در کار بازرگانی دانش ندارند یا اگر هم دانش داشته باشند آن دانش در نشده است.
🔸مصطفی طرفدار حق دو طرفه بود. مدیر های دولتی عموما یک طرفه فکر میکنند. یعنی فقط بیت المال را سفت میچسبند با اینکه بیت المال است! اولویت اول و آخر است! آنها طرف دیگر ماجرا را نادیده میگیرند یعنی به خود حق میدهند حق الناس، حق پیمانکار را تضییع کنند. مصطفی هردو طرف را سفت میچسبید و تمام تلاشش را میکرد که حق تو که داری برایش کار میکنی را تا ریال آخر بدهد.
@mostafaahmadiroshan
#مصطفای_شهید| قسمت دوم
امام علی (ع): بر شما باد به تلاش و سختکوشی و مهیا شدن و آماده گشتن.
@mostafaahmadiroshan
💙 دو ارزش در جوان شما به خوبی تبلور پیدا کرد که هرکدام به تنهایی مایهی افتخار است.
یکی جنبهی علم و تحقیق و تسلط بر کار مهمی که زیر دستش بود... این یک بُعدش است که مایهی افتخار است هم برای خانواده و اطرافیان، هم برای ما.
بُعد دوم اهمیتش بیشتر است که همان بُعد معنوی و الهی است. بُعد دوم همان چیزی است که او را آماده میکند برای شهید شدن...
💙 از فرمایشات رهبر انقلاب در منزل شهید
@mostafaahmadiroshan
🌱 #روایت_یک_دیدار...
🔻قسمت اول
🔹سرم را تکیه داده بودم به شیشهی ماشینی که از لابهلای اتومبیلهای توی خیابان به سرعت میرفت تا به موقع برسیم خانهی مصطفی؛ به موقع یعنی زودتر از رهبر انقلاب.
🔹مصطفی سر جمع ۷ ماه و ۷ روز بزرگتر از من بود و پسرش هم تقریباً همسن دخترم. فکر کردم به اینکه اگر اتفاقی – مثلاً تصادف- برایم پیش بیاید حال خانوادهام چطور خواهد شد؛ پدر، مادر، همسر، دخترم، برادرها و بقیه. از روی محبت، هیچ دلم نخواست که تصورشان بکنم؛ ولی چند دقیقهی بعد قرار بود برسم به خانهی جوانی همریش و همسنوسال خودم که اتفاقی برایش افتاده و حال خانوادهاش را تصویر کنم. خانوادهای که دیگر او را نخواهند دید.
ادامه دارد...
✍🏻 مهدی قزلی
@mostafaahmadiroshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷آهای!
کوه غیرت...
صدامونو داری...
هوامون خرابه💔
هوامونو داری...
بیا!
دونه دونه گره ها رو وا کن
خودت که
نشون دلامونو داری...
☘با شهیدمون حرف بزنید...
چی میخواید ازش...
@mostafaahmadiroshan
🌱❤️ داشتیم باهم قدم میزدیم گفت: "خیلی از خدا خواستم عاقبت به خیر شم، ولی..." کلاهش رو برداشت و گفت: "این تن بمیره من ازش خواستم #شهید شم. من شهید میشم من تو عرفه گرفتم که شهید میشم."
🌱به نقل ازهمکار شهید
🌱در مستند لبه روشنایی ۱
@mostafaahmadiroshan
#تاظهور | قسمت اول
تابستان بود؛ سال سوم دبیرستان.
سه شنبه صبح ها میرفتیم مسجد مهدیه ی همدان؛ زیارت عاشورا.
فکر میکردیم هرکس ببشتر اشک بریزد خوشبخت تر است.😭
اگر یک روز کم گریه میکردیم، تا فردا از غصه دق میکردیم...
مصطفی بعضی وقتها میگفت: تو نمیذاری من گریه ام بگیره! بیا از هم جدا بشینیم.
میرفت یک گوشه مینشست و به قول مداح ها برای خودش نمکی گریه میکرد...😢
📚 کتاب یادگاران ۲۲
💠 چه خوبه بخاطر امام زمان (عج) بخاطر تعجیل در ظهور رابطه معنوی مون رو با خدا تقویت کنیم...
یک قرار عاشقانه ی روزانه بذاریم یک دعا رو هدیه به آقا جانمون بخونیم...
بخاطر اون دعا سعی کنیم کمتر گناه کنیم...
تا امام زمان باهامون رفیق بشه....
⁉️کی میخواد امام زمان باهاش رفیق شه؟
⁉️کی میخواد با مصطفای شهید قرار بذاره که هر روز یه دعا بخونه به نیت پاک موندن نفسش بخاطر صاحب الزمان؟ خصوصا اینکه نزدیک ماه رمضان هم هست...
کدوم دعا رو میخونید؟🤲
شهیدمون رو هر روز صدا کنید و بگید حواست باشه من دارم میخونم... تو هم هوامو داشته باش
@mostafaahmadiroshan
🍃🌸 #نقش_یک_خانم | قسمت دوم
🌸 خانم ها، سختی هایی که شما از ناحیه ی شغل همسرتان متحمل می شوید، یک ذره اش هدر نمیرود؛ پای خدا حساب کنید، و پاداش آن را از خدا بخواهید، و خدا پاداش خواهد داد.
🌸 من همیشه گفته ام، در این قضایا، اجر خانم ها حداقل نیمی از مجموع اجر است. از من میپرسند چرا میگویید "حداقل" عادلانه، پنجاه درصد، پنجاه درصد، زن و شوهر اجر خدا را تقسیم کنند. چرا اجر زن ها بیشتر باشد؟
🌸 من میگویم به خاطر اینکه وقتی مرد کاری انجام میدهد جلوی چشم قرار دارد و همه آن را میبینند؛ لذا مقداری ستایش و جانب داری و تحسین از مردم دریافت میکند، این میشود یک مقدار از اجرش.
🌸 اما خانمی که در خانه است، کسی نمیداند او چه کشیده و چه دارد میکشد، ستایش و کف زدن و هورا کشیدن و صلوات فرستادن، دیگر برای او نیست؛ پس همین اندازه، اجر او بیشتر میشود.
🍃|مقام معظم رهبری
۲ مهر ۱۳۸۳
کتاب خانواده، ص ۱۱۴|🍃
@mostafaahmadiroshan
#بعد_از_شهادت
🔹مصطفی مرد بزرگی بود. این را من بدون اغراق می گویم. نه حالا به صرف این که مادرش هستم. من به جز مادر بودن دوستش هم بودم. مشاور همدیگر بودیم. مصطفی واقعا مرد بزرگی بود. این مرد بزرگ، مادری نمی خواست که پشت سرش شیون کند، مو پریشان کند و مردم را دور خودش جمع کند. من روز تشییع جنازه، کنار هیچ کس راه نمی رفتم. برای خودم تنها می رفتم و آن حرف هایی که زدم، دقیقا حس می کنم حرف خود مصطفی بود. خواست خود مصطفی بود که من بگویم و الا من در خودم به شخصه چنین قدرتی را نمی دیدم. یعنی اگر در خواب می دیدم که یک مو از سر مصطفی کم شده، دیوانه می شدم. اگر فقط یک روز با او تماس تلفنی نداشتم، آن روز شب نمی شد. آن روز خواهرهایش می گفتند: «بچه ها، سر به سرش نذارین. دور و برش نپلکین. امروز عزیز دردونه ش بهش زنگ نزده.» من اهل جانماز آب کشیدن نیستم. یک مسلمان عادی هستم. ولی وقتی حرف می زنم و واقعا به یک چیزی اعتقاد دارم، تا آخرش می ایستم.
🔺به نقل از مادر شهید
منبع: کتاب من مادر مصطفی
@mostafaahmadiroshan
#مدیر_انقلابی
🔹کالایی را برای نمونه آورده بودم. کسی که باید کالا را بهش تحویل میدادم و مصطفی هم دوستش داشت و خط قرمزش بود پول ما را نداد! و هی می انداخت عقب تا اینکه از مسئولیت جابجا شد و پول کالا ماند. ۳ سال از عقب افتادن پولم گذشته بود و آن زمان ۶ ماه مانده بود به شهادت مصطفی...
🔸مصطفی افتاده بود دنبال کار من. هرچقدر گفتم ول کن گوش نکرد. مبلغ خیلی جزئی بود.
این قضیه اصلا به مصطفی ربطی نداشت ولی تا آخر پیگیری کرد و از معدود دفعاتی بود که با آن شخص دعوا هم کرد.
به او گفت: تو حق فلانی را ندادی که حالا من باید بیفتم دنبال کار!
سر قضیه حرف ها شنید، گوشش به این حرفها عادت کرده بود و اعتنایی نمیکرد.
🔹ما باهم خیلی صمیمی بودیم. همه گفتند ببین افتاده دنبال کار رفیقش...
پشت سرش حرف زدند به من گفت: که در یکی از معاونت ها به او گفته اند برای این قضیه دارند برای شما پرونده درست میکنند. بهتر است دنبال این قضیه را نگیرید. مصطفی میگفت: به آنها گفته ام این حق است و من حق را پیگیری میکنم و نتیجه را هم میسپارم به خدا.
🔸خیلی زیرکانه کار را پیگیری کرد. با سیستم بولدوزری جلو رفتن در این جور کارها مخالف بود. اگر موفقیتی داشت بخاطر زیرکی و توکلش بود. زیرک برای مصطفی واقعا واژه مناسبی بود. در نهایت پول را گرفت و به من پس داد. حق الناس خیلی برایش مهم بود
ادامه دارد...
@mostafaahmadiroshan
🌱 #روایت_یک_دیدار
🔻 قسمت دوم
🔹ماشین در ترافیک سنگین از بیت رهبری در انتهای فلسطین آمده بود تا اول پاسداران و در خیابان گل نبی و ترافیکش – همانجا که ماشین مصطفی را منفجر کردند- سر از شیشهی ماشین برداشتم. فکر کردم اگر به لطف رانندگی! رانندهمان همین الان نمیریم بالاخره گریزی هم از تقدیر همیشگی و همگانی حضرت حق نداریم. یک لحظه فکر اینکه آدمی مثل مصطفی چقدر میتواند خوشبخت و خوشعاقبت باشد، از جا پراندم. این ماجرا زاویهی دید صحیح میخواهد. از این زاویه همهاش شور است و حماسه.
🔹وقتی ماشینمان -به لطف خدا البته- رسید به نزدیک خانهی مصطفی دیگر حالگرفتگی مسیر را نداشتم. فکر کردم نباید دلسوز خانوادهاش باشم بل باید غبطهخور خودش بشوم. حاشیه زیاد رفتم، خانواده خانه نبودند!
ادامه دارد...
✍🏻 مهدی قزلی
📌 چه چیزی آقا مصطفی را با تمام پیچیدگی کار و خستگی، سرِ کار نگه میداشت؟
🌱 آیا ما توجه داریم که #انگشت_اشاره_رهبری در زندگیمان به چه سمتی است؟
🌱 آقا از ما چه چیز هایی میخواهند؟ چقدر میدانیم و چقدر مطیع هستیم؟
@mostafaahmadiroshan
«بسم الله الرحمن الرحیم»
🔴📣 توجه
🔴 بسیار مهم
لطفا وارد لینک زیر شده و در نظرسنجی کانال شهید احمدی روشن شرکت کنید، نظرسنجی گزینه ای است فلذا زمان چندانی نمیخواد، لطفا فقط چند لحظه زمان بگذارید.
🔴 اجر بزرگوارانی که به ما کمک میکنند با خود شهید ان شاءالله.
🔅 از همراهی شما بسیار متشکریم.
http://eitaabot.ir/poll/vys21/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا!
من که جز تو و اولیائت از کسی مدد نخواسته ام
میدانم که خوب بینا و شنوایی
پس نجوای درونی و آمال مرا به سوی خود سوق ده، که تو رحمانی.
بار خدایا!
دعای پدر و مادر مرا در حق من اجابت نما. میدانم که لایق آن دعاها نیستم و لیاقت استجابت دعا را از ناحیه تو ندارم.
می دانم که تا کنون ذرهای به سوی تو گام بر نداشتهام.
پس ای آفتاب عالم تاب بر من بتاب و یخ وجود مرا به گرمی رحمتت بگشا
آمین!
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک بین یدیه مولانا صاحب الزمان
بنده روسیاه تو
📝#دستنوشته شهید
تاریخ : ۱۳۸۱/۱/۲۸
✨ @mostafaahmadiroshan
🔹 حلول ماه رمضان الکریم، ماه میهمانی خدا، مبارک باد.
🔹 انشاءالله برنامه هایی برای این ماه در کانال ها اجرا خواهد شد، با ما همراه باشید و کانال را به دیگران معرفی کنید.
@mostafaahmadiroshan
"بسم الله الرحمن الرحیم"
🌷 امام رضا (علیه السلام):
كسى كه در ماه رمضان آیه اى از كتاب خداوند بخواند همانند كسى است كه در ماههاى دیگر قرآن را ختم كرده است.
(بحارالانوار، ج 96، ص 340 - 341)
🌷 در ماه رمضان، بهار قرآن، بر آن شدیم که ختم قرآن هایی را به صورت دست جمعی برگزار کنیم، انشاءالله که در محشر با قرآن ناطق، امیرالمومنین علی (ع)، محشور گردیم.
🌷 ختم قرآن اول
از طرف مصطفای شهید
هدیه به ساحت مقدس حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه)
🌷 فرصت: تا پایان ماه مبارک رمضان
جهت دریافت جزء عبارت "یاعلی" را به آیدی زیر ارسال فرمایید.
@moterabi_shohada
🍃🔹مصطفی از هیچکس حساب نمیبرد،
برای هیچکس تره هم خورد نمیکرد، غیر از خدا.
همه چیز برایش با #ملاک_خدا بود.
🔹به نقل از همکار شهید
🔹مستند لبه روشنایی ۲
🔹ملاکمان برای انجام اعمالمان چیست؟
@mostafaahmadiroshan
#تربیتی
🔹دبیرستان ابن سینای همدان درس می خواند. ابن سینا حرف اول را در استان می زد.
دوستان دبیرستانی اش اغلب دوستان جلسات قرآنی هم بودند. تعدادی از مصطفی بزرگتر، تعدادی همسن. سه نفرشان رفاقت ویژه با مصطفی داشتند.
یک شب که دیر آمد، به پدرش گفتم. رفت سرکشی کرد، آمد گفت:« نگران نباش. با بچه های خیلی خوب مسجده.»
🔹آن موقع مصطفی کلاس اول دبیرستان بود. با دوستانش هیئت می رفتند، مراسم شب احیا می رفتند و و حتما در مسجدِ به خصوصی نماز می خواندند.
سال کنکور، بیشترین تلاشمان در ماه مبارک رمضان بود. دیگر منزل نمی رفتیم.اول صبح تا نزدیک افطار با هم بودیم. ماه رمضان خیلی به ما فشار آمد. بعد هم خدا کمک کرد مصطفی تهران قبول شد و من همدان.
@mostafaahmadiroshan
🌱 #روایت_یک_دیدار
🔻 قسمت سوم
🔹دانشگاه شریف مراسمی در چیذر و سر مزار مصطفی گرفته بود و همهی خانوادهاش آنجا بودند. رهبر انقلاب اول رفتهاند خانه شهید رضایینژاد و بعدش میآیند اینجا. یک تیم هم رفته چیذر و دارد توی گوش خانوادهی آنها میخواند که یک مسئولی در راه منزل شماست!
یک چیزی در مایههای رئیس بنیاد شهید یا سرداری از سپاه. و معلوم است خانواده مقاومت میکنند که:
خوب بگویید آنها هم بیایند اینجا سرمزار.
🔹تیمی که رفته بود چیذر بالاخره موفق میشود و معلوم نیست با چه ترفندی راضیشان میکند به آمدن. بالاخره آنها آمدند و ما هم رفتیم بالا. خانهی شهید یک آپارتمان حدود ۸۰ متری و دو اتاقه بود و ساده.
دو تا کامپیوتر روی میزی بزرگ در سالن خانه و دو عکس از رهبر به دیوارها و خانه پر از خانمهای چادری جوان و مسن و دو مرد میانسال –باجناق و برادرزن- و دو مرد مو سپید کرده؛ مادر و همسر و خواهرها و خانواده همسر شهید و البته علیرضا پسر مصطفی که هاج و واج مانده بود از حضور ما در خانهشان.
🔹اینقدر میفهمید که خبر مهمی هست که همه جمع هستند و اینقدر بزرگ بود که بداند در چنین موقعیتی پدرش هم باید باشد برای پذیرایی و مهمانداری!
وکلافه از همین موضوع میپرسید: پس بابا کی میاد؟
ادامه دارد...
✍🏻 مهدی قزلی
@mostafaahmadiroshan
✨| طرحِ جدید |✨
🌱 #درسِ_روشن
✏️ همه ما میتونیم این درس رو ازش بگیریم...
@mostafaahmadiroshan