eitaa logo
حکومت جهانی مستضعفان
211 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
9.7هزار ویدیو
13 فایل
وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ 〰🔘〰🔘〰🔘〰🔘 🖤السلام علیک یا ابا عبدلله🖤 🏴 1⃣ قسمت اول ▪️حضرت زینب سلام الله علیها▪️ من زینب دختر علی ابن ابیطالب (علیه السلام) هنگام ازدواج با پسر جناب جعفر طیار شرطی گذاشتم که هرگز از برادرم حسین جدا نخواهم شد و حسين امروز در زاد روزش در سوم شعبان سال ۶۰ هجری قمری عزم مهاجرت به مکه دارد. به یاد دارم ابن عباس برای انصراف ایشان از مهاجرت به خدمتشان مشرف شدند ولی هنگام بیرون آمدن از نزد ایشان «واحسیناه» میگفت. ما به مکه مهاجرت و تا ذیحجه آن سال در مکه اقامت کرده و در این ایام سیل نامه های اهل کوفه به محضر اباعبدالله (علیه السلام) سرازیر بود. در روز هفتم ذیحجه عمر سعد ملعون با لشکر انبوهی وارد مکه شد که از طرف یزید از نور چشمانم بيعت گرفته و یا با او بجنگد لکن در همان روز اباعبدالله (علیه السلام) برای آنکه حرمت حرم امن الهی شکسته نشود از مکه به همراه یارانش خارج شد. یادم است که در ساعت آخر شب از مکه حرکت کردیم که محمد حنفیه مهار ناقه برادر را گرفت و گفت: یا ابا عبدالله از چه روی در رفتن شتاب نمودی؟ آنحضرت فرمودند: ساعتي قبل جدم رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) نزدم آمد و فرمود «یا حسین به سوی عراق رو زیرا خدا مایل است تو را کشته ببیند» محمد حنفیه گفت اکنون که برای کشته شدن می روی این زن و بچه ها را برای چه با خود می بری؟ حسین (علیه السلام) فرمود: جدم به من فرمودند: خداوند میخواهد این زنان را اسیر ببیند. به هر روی ما به سمت عراق حرکت کردیم. ◀️ ادامه دارد...... ─┅═༅𖣔🏴🍃🖤𖣔༅═┅─
〰🔘〰🔘〰🔘〰 💠السلام علیک یا ابا عبدلله💠 🏴 2⃣ قسمت دوم ▪️حضرت زینب سلام الله علیها▪️ من زینب دختر علی ابن ابیطالب (علیه السلام): ما به همراه قافله سالارمان در راه کوفه هستیم. یادم است یکی از روزها لشکری از فرشتگان که جدمان را یاری نموده بودند به محضر برادر مشرف و سلام نمودند و گفتند: ای حجت خدا ذات مقدس حق تعالی در بسیاری جنگها بوسیله ی ما جدت را یاری نمود و حال ما را برای یاری شما فرستاده است؛ اما حسین (عليه السلام) فرمود ‍وعده ی ما با شما در سرزمینی بنام کربلاست آنجا نزد من آیید. روزی دیگر گروهی از جنیان نزد آن حضرت آمدند و عرض کردند ما شیعیان تو هستیم اگر دستور دهی تمام دشمنانت را نابود میکنیم و شما در وطن خود بمانید، اما برادرم فرمودند: به خدا قسم قدرت ما برای کشتن آنها بیشتر از شماست اما شما در روز عاشورا نزد ما بیایید. در منزلگاه ثعلبیه برادرم در خواب بود که پس از لحظه ای بیدار شدند و فرمودند هاتفی آواز داد که"این قافله با شتاب میرود و مرگ با شتاب آنها را بسوی بهشت میبرد". برادرزاده ام علی گفت: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ - آری بخدا قسم ما بر حق هستیم. - در اینصورت هرگز از مرگ باکی نخواهیم داشت. - پسر جانم خدا تو را جزای خیر دهد. و ما همچنان بسوی میعادگاه روانه ایم. ◀️ ادامه دارد...... ─┅═༅𖣔🏴🍃🖤𖣔༅═┅─
‍ ‍〰🔘〰🔘〰🔘〰 💠السلام علیک یا ابا عبدلله💠 🔟 قسمت دهم ▪️امام حسین علیه السلام▪️ من فاطمه؛ دختر آخرين فرستاده خدا، محمد (صلي الله عليه و آله) هستم. هنگامي كه دومين فرزندم را باردار بودم، مي شنيدم كه فرزندم با من صحبت مي كند و مي گويد: "من مظلوم هستم! من عطشان هستم! ".اين وقايع مرا نگران مي كرد و لذا به پدرم موضوع را عرض كردم و ايشان به من خبري دادند: "دخترم اين فرزند تو را ميان دو نهرآب با لبهاي تشنه شهيد خواهند كرد" - "پدر جانم آيا از ما كسي همراه او خواهد بود؟" -"خير، نه من و نه تو و نه پدرش در كنارش نخواهيم بود". -" واي بر من! پس چه كسي او را ياري خواهد كرد و چه كسي برايش عزاداري خواهد كرد؟" -"اي پاره تنم! نيكوكارترين مردمان او را ياري خواهند كرد و پس از شهادتش مردان و زناني از امت من هر سال براي او نوحه خواهند كرد آنچنانكه برعزيز ترين نزديكان خودعزاداري مي كنند". اين گذشت ودر موقعيتهاي مختلف پس از پدرم، همسرم ابالحسن (عليه السلام) نيزدر مواقع مختلف خبر از شهادت ميوه دلم مي دادند. اما اكنون؛ روز عاشورا؛ ميوه دلم و پاره تنم و نور چشمانم حسين (عليه السلام) تنها شده است. او به طرفين خود نگاهي كرد و اينچنين گفت:"اي حبيب، اي برير، اي مسلم...شما را چه شده است كه شما را ميخوانم ولي مرا پاسخ نميدهيد؟" "آيا كسي هست مرا ياري كند؟ آيا كسي هست كه از حرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دفاع كند؟" پس از آن حسينم براي وداع بسوي خيمه گاه آمد: "اي سكينه، اي فاطمه، اي زينب، سلام من بر شما باد، از شما ميخواهم بعد از من صدا را به شيون بلند نكنيد و طوري نوحه نكنيد كه دشمن شاد شود" هركدام از فرزندانم دور او را گرفته و در حال وداع هستند. حسينم سپس عزم ميدان كرد ولي مركبش از جا حركت نميكرد. آري اين دخترش بود كه پاي مركب را گرفته بود و مي گفت "پدر جانم نمي گذارم بروي!" -"اي سكينه قلب پدر را آتش نزن! خدا در عزاي من بشما جزاي خير دهد و صبر و حلم شما را زياد گرداند." پس از وداع حسينم با حرمش، او به سپاه دشمن حمله كرد، از هر طرف يورش مي برد سپاه دشمن مانند ملخهايي پراكنده مي شده و فرار ميكردند. او عده زيادي را بدرك واصل كرد و هر لحظه چهره اش برافروخته تر مي شد. نور چشمانم و پاره تنم پس از مبارزه اي سنگين، لحظه اي ايستاد تا استراحتي كند. در اين لحظه يك ملعون سنگي به پيشاني ايشان زد كه خون از پيشاني او جاري شد. فرزندم حسين (عليه السلام) دامان جامه خود را بالا گرفت كه خون را پاك كند كه ناگهان حرملة ابن كاهل با تيري زهرآلود قلب نازنين او را نشانه رفت. پاره تنم و ميوه دلم، در حالي روي زمين افتاده است كه ٣٤ زخم شمشير، ٣٣ زخم تير و ٣٣ زخم نيزه بر بدن نازنينش وارد شده است. من فاطمه؛ دختر آخرين فرستاده خدا، محمد (صلي الله عليه و آله)؛ سوگند ياد كرده ام در روز قيامت پيراهن خونين او را به محشر خواهم آورد و از پروردگار محبوبم تقاضاي انتقام فرزندم حسين (عليه السلام) را خواهم خواست..... ▪️السلام عليك يا اباعبدالله▪️ ─┅═༅𖣔🏴🍃🖤𖣔༅═┅