من دوست دارم با تو بودن زیر باران را
پرسهزدن در کوچههای خیس تهران را
هرشب که تنها میشود آغوش سردم باز
من دوست دارم بوسههای داغ پنهان را
خیره به چشمت میشوم هر بار میخندی
من میپرستم آن نگاه گرم خندان را
چون آیههای وحی میماند نگاه تو
اعجازِ چشمت می کند تفسیر، قرآن را
وقتی که مهمان خیالت میشود یادم
ای کاش گاهی هم بپرسی حال مهمان را
عهدی که بستی با دلم آیا به یادت هست؟!
شاید فراموشت شده آن عهد و پیمان را
رفتی و تنهایی شده همصحبتم اینجا
میگیرم آخر یک شب از عشق تو تاوان را
باید رها گردم از این زندان دلتنگی
طاقت ندارم من حصار تنگ زندان را
عاشق شدن اصلا به مثل ما نمیآید
هرگز نخواهم عشق های سست بنیان را
دیگر نمیخواند کسی شعر بهارم را ....
بعد از تو میخوانم فقط شعر زمستان را !
#آنجلا_راد