اینجا بودم امروز

امروز بعد از زندان رفتیم خونه ی یکی از دوستان فاطمه آلا دست پدرش بود با دوستان داشتیم صحبت می کردیم شنیدم همسرم صدا کردند خانم خانم من فکر کردم کاری دارند... اومدم بلند شم بعد دیدم داد زدند خانم بیا پرده ی نازکی بود دیدم آلا رو سر و ته کردند و از صدای همسرم متوجه شدم هر چی شده خیلی وحشتناکه از شدت ترس و استرس حتی نتونستم چادرم رو بردارم سر کنم با مانتو و روسری فوری رفتم سمت آقایون دیدم بچه رو سر و ته کردند و بچه نفسش رفته سیاه و سرخ شده بود چیزی خورده بود و هرچی میزدند پشتش نمی افتاد من داد میزدم به آقایون می گفتم تروخدا کاری کنید به خانما می گفتم اورژانس زنگ بزنید دست هامون و می کردیم تو حلقش که بیاد بیرون ولی هیچ فایده ای نداشت فقط می گفتم یا صاحب الزمان تا اینکه بچه برچسب از تو گلوش پرید بیرون.... انقدر سخت بود که همسرم که هیچ وقت نمیترسیدند دست پاچه شده بودند انقدر بد بود که منی که در هیچ حالی بدون چادر نمیرم تو قسمت آقایون بدون چادر رفتم.. آخ امشب شب حضرت علی اصغر هست من بمیرم براتون اباعبدلله من بمیرم برای دل رباب 😭😭😭😭 شاید امشب سوز گریه هام بیشتر باشه😭 @motaharevafi77

سالها روضه ی حضرت علی اصغر (ع) رو شنیده بودم اما اونجایی که فاطمه سلما گلوش سوراخ شد تازه اونجا یک هزارم غم شهادت شش ماهه رو درک کردم خیلی خیلی خیلی سخته شش ماهه ابا عبدالله گره ها ی عظیمی رو باز می کنه امشب دعا کنیم برای فرج @motaharevafi77

دوستم می گفت شاید یه حرفی زدی که یکی از خانم های زندانی امید وار شد و خدا آلا تو نجات داد😞

پنج نفر از خانم ها اعدام شون قطعی بود

باقی شونم چندسالی باید حبس بکشن

بعضی هاشون واقعا نا امید بودن

بعد از نماز برای همه شون صحبت کردم وقتی اون روایتی که میاد پیش اقا و میگه چندین نفر از سادات رو کشتم و دیگه امیدی به رحمت خدا ندارم و آقا میگن نا امیدی گناه بزرگتری هست رو میگفتم براشون اشک از چشم هاشون میومد بهشون می گفتم بچه ها هر چیزی تو این دنیا حکمتی داره شاید خدا دوستتون داره که الان اینجایید اگر نمیومدید اینجا شاید اتفاقات بدتری میفتاد.... از اثرات امید امیدواری و حسن ظن به خدا گفتم براشون از توسل به شهدا و انس با شهدا از اینکه قدر اینجا رو بدونید نهایت استفاده رو بکنید کتاب بخونید بزرگان دین اوایل انقلاب تو زندان های ساواک خیلی مطالعه میکردند و هرچی دارن از اون زمان بوده بچه ها فکر نکنید الان من بیرونم و من آزادم خیلی اوضاع ام خوبه منم دارم لحظه به لحظه امتحان میشم

اومد بهم گفت به کسی نگید ولی امروز و فردا میخوام خودکشی کنم

به شدت نیاز داشتن به مشاوره های دینی و مذهبی به یکی که امید بده بهشون