eitaa logo
مطهره وافی‌یزدیツ📿⃟🌳
21.8هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
36 فایل
🥰کانال یـــه مامان ۲۶ساله پنج فرزندی که ۱۲ تاخواهربرادر داره و مترصد مسائل منطقه و جهانه🪐 ____________________________♡ 🍏کانال محصولات سالم سلمی @mahsolsalmaa 💙کانال سبک زندگی سلمی @salmaalife 💕تبلیغات محدود و گزینشی انجام میشه @jahadtabligh77
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر حجازی خطبه امام سجاد رو برامون خوندند تو حرم حضرت رقیه سلام الله علیها
شب شهادت حضرت رقیه حرم مملو از ایرانی ها بود برادران و خواهران افغانستانی هم همچون شیری شجاع از حرم حفاظت می کردند و خادم بودند... کفشداری ها خادمی داخل حرم نظافت همه و همه به دست افغانستانی ها انجام می شد..
مطهره وافی‌یزدیツ📿⃟🌳
پشت بام هتل حرم حضرت زینب سلام الله علیها سوریه ۱۴٠۲ @motaharevafi77
یک صبح تا ظهر نزدیک دویست شهید مدافع حرم دادیم که داعش وارد حرم حضرت زینب نشه
رو به روی هتل ما دوشب قبل از اینکه ما بریم اونجا انفجار شده بود و چندین نفر کشته شدند و هفته ی قبلش می گفت این ها کاری به حرم حضرت رقیه ندارند انفجار ها در زینبیه رخ می دهد به خاطر کینه ای که از حضرت زینب سلام الله علیها دارند.
به نیابت از شما خواندمـ❤️
42.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محشره رقیه بهترین اسم دختره رقیه حسین طاهری حرم حضرت رقیه (س) شب شهادت ایشان
بریم مسجد اموی رو ببینیم
باب مسک اینجا سر امام حسین علیها السلام را آویزان کردند انقدر فضا معطر شده بود که یزید ترسید که نکند مردم بفهمند که این عطر از سر امام حسین است دستور داد عطر فروش ها بیاند و بساط شان را اینجا پهن کنند
حسادت قتل زشتی ها اولین بار از این سنگ شروع شد هابیل گندم روی این سنگ گذاشت و چون گندمش از قابیل بیشتر بود قابیل حسادت کرد و.....
یزید این بالا نشسته بود و اسرا روبه رو ی یزید او عمدا اسرا را از این در وارد کرد که آن ها را تحقیر کند..
اینجا محلی بود که اسرا نشسته بودند و اون محلی که رنگی کردم محلی که امام سجاد علیه السلام خطبه خواندند
باب الساعه ساعت ها اسرا را پشت این در منتظر نگهداشتند
محرابی که امام زین العابدین عبادت می کردند
این ستون ها باقی مانده از اون زمان
بازار شام رو به روی باب مسک
فرصت کنم سفر نامه ای مختصر می نویسم از آن شبی که رسیدیم دمشق در فرودگاه و هیچ کدام از همسفری هایمان را پیدا نکردیم آقا سید را دیدیم و به ایشان گفتیم ما با شما می آییم از آنجایی که مامور سوری به آقا سید گفت چرا ایستاده ای گفت منتظرم کار مهر پاسپورت خانم ها تمام شود یخافون آنها می ترسند کلمه ی یخافون خود یک روضه است آن هم در شام آقا سید همه جا هوای ما را داشت کالسکه و چمدان هارا داخل اتوبوس می گذاشت دورا دور حواسش به من و دوستم بود که نکند کم و کسری داشته باشیم خب اینجا شام است غیرتی ها نمی گذارند زنی اینجا بترسد یا اذیت بشود می نویسم از عرفت الله بفسخ الاعزائم هایی که در سفر پیش می آمد.. می نویسم از رسالتی که منتظر بودم در سفر برایم مشخص بشود و دو روز مانده به اتمام سفر رسالتم را فهمیدم می نویسم از اینکه هرکس می خواست کاری برای حضرت زینب انجام بدهد حضرت به طور ویژه او را دعوت کرده بود یکی نویسنده بود و از مدافعین حرم می خواست بنویسد یکی می خواست در شهرشان زینبیه تاسیس کند یکی می خواست هیاتی به نام بی بی برپا کند و........ ـ می نویسم از تکه کلام های شیرین دکتر حجازی @motaharevafi77
صنعت شیرینی و شکلات سوریه زمانی از بهترین های دنیا بوده
و همینطور پوشاک، حوله، صابون، روغن زیتون سوریه بسیار مرغوب است