🌱به نام خدایی که بهترین وکیل است....
#درس_خواندن_با_ازدواج_بچه_قسمت_اول
دبیرستانی که می رفتم یه دبیرستان خیلی خوب بود
که خیلی ها آرزوشون بود اونجا تحصیل کنند
باید بین هزار نفر آزمون ورودی میدادی
اگر قبول شدی تازه ازت مصاحبه می گرفتن و.....
تقریبا فکرشو نمی کردم تو اون جمعیت
من بشم جزو برگزیده ها....
بالاخره ما قبول شدیم و رفتیم اونجا برای تحصیل..
روزای خیلی خوبی بود
خیلی فضای معنوی و خوبی داشت
خیلی دوستان خوبی داشتم...
تا اینکه بهمن ماه سال اول دبیرستان
خانواده آقای همسر تماس گرفتند برای خواستگاری و....
حالا بماند که مشخصات من و خود مدرسه داده بود
خلاصه ما قبول کردیم
و همون اوایل عقد مدرسه می رفتم....
همه چی خیلی خوب بود
(حتی یبار معاون مدرسه بهم گفت
آفرین خیلی دختر خوبی هستی با این که ازدواج کردی ابرو برنداشتی)
تا اینکه یه روز مدیر تو حیاط مدرسه صدا زد و گفت
وافی جان دیگه مدرسه نیاید چون ازدواج کردی تا امتحانا....
ـمنم گفتم چشم
بماند که حالا قانون عوض شده ...
فقط دوسه ماه مونده بود تا پایان سال تحصیلی.....
جالبه به چند تا دیگه از بچه ها هم گفته بودن
نیاید دیگه
با اینکه ما اصلا خبر نداشتیم ازدواج کردن...
خرداد اون سال مراسم عروسی ما بود..
امتحانا رو با سختی می رفتم
دو تا از درس هارو افتادم
چون سه ماه اخر که نرفتم مدرسه
و برای امتحان هم نتونستم بخونم
خلاصه اصلا برام مهم نبود...
چون تو یه حال و هوای دیگه بودم
#مطهره_وافی_یزدی
ادامه دارد........