بدون شک مکتب حسینی راه نجات این امت است زیرا کرسی حسین(ع) کرسی امر به معروف و نهی از منکر است.
(حماسهحسینی، ج۲، ص۱۴۸)
@motahari_nab
مکتب زنده حسین(ع)، ظهور حسین(ع) است در همه اعصار، یعنی در هرسال و هر محرّم امامحسین(ع) به صورت یک مصلح عالی ظهور میکند.
(حماسهحسینی، ج۲، ص۱۴۸)
@motahari_nab
شمرِ هزار و سیصد سال پیش مُرد، شمرِ امروز را بشناس.
امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان میخورد.
(حماسهحسینی،ج ۱،ص۲۷۳)
@motahari_nab
کلید شخصیت حسین حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حقپرستی است.
(حماسهحسینی، ج۱، ص۳۴)
@motahari_nab
زینب(سلاماللهعلیها) خودش را به بدن مقدس اباعبدالله میرساند، آن را به یک وضعی میبیند که تا آن وقت ندیده بود:
بدنی میبیند بیسر و بیلباس؛ با این بدن معاشقه میکند و سخن میگوید: «بِأبِی الْمَهْمومِ حَتّی قَضی، بِأبِی الْعَطْشانِ حَتّی مَضی».
آنچنان دلسوز ناله کرد که «فَأَبْکتْ وَاللهِ کلَّ عَدُوٍّ وَ صِدِّیقٍ» یعنی کاری کرد که اشک دشمن جاری شد، دوست و دشمن به گریه درآمدند.
مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت.
ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین به عهده اوست؛ نگاه کرد به زین العابدین، دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است کأنّه میخواهد قالب تهی کند؛ فوراً بدن اباعبدالله را رها کرد و آمد سراغ زین العابدین: «یابْنَ اخی!» پسر برادر! چرا تو را در حالی میبینم که میخواهد روح تو از بدنت پرواز کند؟
فرمود:
عمه جان! چطور میتوانم بدنهای عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟ زینب در همین شرایط شروع میکند به تسلیت خاطر دادن به زین العابدین.
(حماسهحسینی، ج۱، ص۳۸۲،۳۸۳)
@motahari_nab
تنها به یاد خدا بودن و غیر خدا را فراموش کردن، آرامش دلهاست؛
قلب مضطرب و کاوشگر بشر را و سعادت او را فقط خدا تأمین میکند و هر چیز دیگر امر مقدّمی است یعنی یک منزل از منازل بشر است نه سرمنزل نهایی.
(هدف زندگی، ص۲۶)
@motahari_nab
عقیده مذهبی شیعه اثنی عشری است که خداوند هیچ گاه زمین را بدون حجت عصر یا ولی عصر و امام زمان نمیگذارد.
در زمان غیبت امام، نواب خاص و نواب عام امام عصر به ترتیب رهبری و راهنمایی مردمان را به عهده دارند.
(یادداشتها، ج۹، ص۱۷۸)
@motahari_nab
در منطق قرآن دین منحصر به اسلام است و از آغاز تا آخر یکى بیش نیست.
دین اسلام همانند درختى است که به شاخههایش افزوده شده بدون آنکه ماهیتش تغییر کرده باشد.
(مقدمهایبرکلامجدید، ص۳۷)
@motahari_nab
کمال انسان در تعادل و توازن اوست؛
یعنی انسان با داشتن این همه استعدادهای گوناگون آن وقت انسان کامل است که فقط به سوی یک استعداد گرایش پیدا نکند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطل نگذارد و همه را در یک وضع متعادل و متوازن، همراه هم رشد دهد که علما میگویند اساساً حقیقت عدل به توازن و هماهنگی برمیگردد.
مقصود از هماهنگی در اینجا این است که در عین اینکه همه استعدادهای انسان رشد میکند، رشدش رشد هماهنگ باشد.
(انسانکامل، ص۳۳)
@motahari_nab
مادّی، واقعیت و وجود را در انحصار آنچه مادّی است- یعنی در انحصار آنچه جسم و جسمانی است، آنچه به نحوی دارای ابعاد مکانی و زمانی است، آنچه دستخوش تغییر و تحوّل است، آنچه قابل اشاره حسّیه است، آنچه محدود و نسبی است- میداند و به واقعیتی و رای این واقعیتها قائل نیست.
امّا الهی، واقعیت و وجود را در انحصار این امور نمیداند؛ این امور را بخشی از واقعیت میشمارد نه تمام واقعیت.
الهی برخلاف مادّی به واقعیات غیر مادّی و نامحسوس و مجرّد از زمان و مکان و حرکت، به واقعیت ثابت و جاودانه، ایمان دارد.
پس مکتب مادّی مکتب انحصار است و مکتب الهی مکتب ضدّ انحصار.
(عللگرایشبهمادیگری، ص۱۲)
@motahari_nab
بزرگترین ضربتی که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی شروع شد که سیاست از دیانت منفک شد.
در زمان ابوبکر و عمر اگرچه هنوز سیاست و دیانت تا حدی توأم بود ولی تخم جدایی ایندو از زمان آنها پاشیده شد.
کار در زمان خود آنها به آنجا کشید که مکرر عمر اشتباه میکرد و علی(ع) از او رفع اشتباه مینمود.
(یادداشتها، ج۹، ص۱۸۵)
@motahari_nab
هم انسان سازنده و خالق و آفریننده کار خودش است، و هم کار (و نوع کار) خالق و آفریننده روح و چگونگی انسان است.
(تعلیموتربیتدراسلام، ص۲۷۵)
@motahari_nab