من شیشهی عینکی بودم،
که تو از آن به دیگران نگاه میکردی
و هیچوقت مرا نمیدیدی.
همینقدر نزدیک، همینقدر دور؛
-سیدتقیسیدی
امروز صبح که از خواب پاشدم فهمیدم که چقدرررر احمقم که دیشب که بعد سه سال خوابش رو دیدم بغلش نکردم 🙂.