#حسينيون_آذربایجان در زیارت سردار دلها شهید #قاسم_سلیمانی
#Hüseyniyyun Azərbaycan İslam Müqavimətinin bir neçə üzvü və ailələri şəhid #Qasim_Süleymani nin pak məzarını ziyarət edib.
#Hüseynçilər
#Müqavimət
#Zühur_Ordusu
#Azərbaycan_Hüseynçilər_Yurdudur
#LəbbəykəYaXamenei
#HərəmMüdafiəçilərinəAzadlıq
✊https://t.me/Huseyniyyun_Az
مصاحبه روزنامه جوان با شیخ اورخان محمداف مدافع حرم جنبش مقاومت اسلامی جمهوری آذربایجان #حسینیون
خاطراتی از همراهی با سردار دلها شهید #قاسم_سلیمانی
ژنرال قهرمان ملی روسیه میگفت سردار سلیمانی اسطوره من است
شاید خیلی از ما حاجقاسم را به عنوان یک فرمانده عالی نظامی بشناسیم، اما در کنار هنر فرماندهی در شرایط سخت جنگ، قدرت دیپلماسی حاجقاسم نیز مورد توجه و تحسین دوست و دشمن بود. او هرگز یک انسان تکبعدی نبود، گاه صلابت مردانهاش در میدان جنگ حافظه تاریخ را به وجد میآورد و گاه فصاحت کلامش «اقتدار اسلام را در مذاکرات دیپلماتیک به نمایش میگذاشت». «اورخان محمد اف» از مدافعان حرم آذربایجانی #حسینیون و مترجم زبان روسی تعدادی از جلسات حاجقاسم، اصطلاح «اقتدار اسلام در میدان دیپلماسی» را در گفتگو با ما به کار میبرد.
او معتقد است شهید سلیمانی آنقدر در عرصه دیپلماسی به خود تسلط داشت که گویی حرکاتش را خدا کنترل میکرد.
محمد اف نخستین بار سردار دلها را در «حلب محاصره شده» میبیند. هواپیمای حاجی مینشیند و او به استقبالش میرود.
اولین بار کجا حاجقاسم را دیدید؟
در یک مقطعی حلب بودم. آنجا از مدتها پیش در محاصره قرار داشت. در این شرایط هواپیمای کوچک حاجی روی باند فرود آمد و به اتفاق دوستان به استقبالش رفتیم. آنجا برای اولین بار ایشان را دیدم. گزارش دادند امریکاییها در گوشهای از منطقه حضور دارند. حاجی خواست شخصاً به آن منطقه برود که باید از ایست بازرسی آنها رد میشد حاجی میخواست با چشمهای خودش ابعاد حضورشان را بررسی کند. کار خطرناکی بود، اما ایشان کلاهش را تا روی چشمش پایین کشید و همراه یک راننده به منطقه رفت و شناساییها را انجام داد.
شما که از یک کشور دیگر هستید، این نوع رفتار ایشان و ورود میدانیاش را به معرکههای مختلف چطور دیدید؟
برایم خیلی عجیب بود که مشهورترین ژنرال ایرانی تا چه حد میتواند ریسکپذیر باشد. هنوز مانده بود تا شمهای از ابعاد وجودی حاجی را بشناسیم. بعدها ارتباطم با ایشان بیشتر شد. یادم است یک بار در فرودگاه لاذقیه بودیم که گفتند ماشین حاجقاسم و همراهانش برای حضور در جلسه از راه رسیده است. خودمان را به آنها رساندیم. تا در ماشین باز شد، شهید سلیمانی آنقدر خسته بود که نمیتوانست روی پاهایش بایستد. شاید کسانی که این مطلب را میخوانند باور نکنند، اما چیزی است که به عینه دیدم؛ چند نفر زیر بغلهای او را گرفتند و ایشان را روی یک صندلی نشاندند و برایش قهوه آوردیم. همراهانش تا از ماشین پیاده شدند، از خستگی روی آسفالت دراز کشیدند و به خواب رفتند! دوستان میگفتند حاجی و همراهانش برای عملیات شناسایی به منطقه بادیه دیرالزور رفتهاند و چهار روز است نخوابیدهاند. حاجی با همان حالت خستگی در جلسهای شرکت کرد و برگشت. از اینجا به بعد باید با هواپیما از منطقه خارج میشد. آن زمان ایشان من را تا حدی میشناخت، اما خجالت میکشیدم جلو بروم و خودم را به او نشان بدهم. وقتی متوجهم شد، صدایم زد و خوش و بش گرمی با من کرد. لحظاتی دستش را روی سینهاش نگه داشت تا جانب ادب را رعایت کرده باشد. برایم خیلی ارزش داشت که او به رغم خستگی اینطور گرم با من برخورد میکرد. موقع رفتن، حاجی در هواپیما نشست، اما بعضی از همراهانش تا لحظه آخر خواب بودند و به زحمت توانستیم آنها را به هواپیما برسانیم!
شما در بعضی از جلسات مترجم زبان روسی حاجقاسم بودید، شهید سلیمانی در میدان دیپلماسی چطور آدمی بود؟
وقتی در اولین جلسهای که ایشان با روسها داشتند شرکت کردم و از جلسه بیرون آمدیم، یکی از دوستان پرسید حاجی را در وقت مذاکره چطور دیدید؟ گفتم: «او اعجاز ولایت است.» آن طور که من ایشان را شناختم، سردار سلیمانی یک دیپلمات کامل بود. وقتی حرف میزد مشخص بود اهل مطالعه است و سواد بالایی دارد. ذهن بازی داشت. من در جلسات ایشان با ژنرالها و گاه دولتمردان روسی اقتدار اسلام را میدیدم. شاید خیلی از صاحبمنصبان به این باور نرسیدهاند خود را منتسب به کشوری بدانند که پرچمدار راه و منش امیرالمؤمنین (ع) است و آن اقتدار را نداشتند، اما شهید سلیمانی با چنین دیدگاه و پشتوانهای وارد جلسات دیپلماتیک میشد. محال بود حاجقاسم وارد جلسهای بشود و یک ژنرال روس به خودش اجازه بدهد بالای مجلس بنشیند، حتی وقتی به مقر آنها میرفتیم، روسها میآمدند و دور یک میز رو به روی ایشان مینشستند. گاه حاجی به خودش حق میداد صدایش را بلند کند، اما ابهت ایشان طوری بود که آنها هیچ وقت چنین حقی را به خود نمیدادند. شهید سلیمانی در عین اینکه نظامی بود، در اوج دیپلماسی هم بود. هر حرفی را سنجیده میزد. مثل اینکه خدا خودش مؤلف حرکات ایشان بود. اینکه کی دستش را بلند کند، کی حرف بزند، کی لبخند بزند، همهاش بجا و بقاعده بود.
ادامه ⬇️⬇️⬇️