1_1717936287.m4a
4.63M
📣 این صوت رزق شماست 📣
🎙#استاد_عالی
از آن ساده نگذرید! 💌
اینصوت حاوۍ یك تقلب کوچک
میباشد که شما را سالهایِ سال جلو می اندازد 👌
روضه - @hajmansourarzi.mp3
9.26M
🎙| صوت
🎤| حاج منصور ارضی
🔸روضه
💠 مراسم هفتگی زیارت عاشورا
🕌 حسینیه صنف لباس فروشان
📆 ۱۶ آبان ماه ۱۴۰۲
☑️
بسم الله الرحمن الرحیم
حدیث ( مشورت )
قال امیرالمؤمنین علیه السلام :
اِذَا احتَجتَ اِلَى المَشوَرَةِ فى اَمرٍ قَد طَرَاَ
عَلَيكَ فَاستَبدِهِ بِبِدايَةِ الشُّبّانِ، فَاِنَّهُم اَحَدُّ
اَذهانا وَ اَسرَعُ حَدسا، ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذلِكَ اِلى
رأي الكُهولِ وَ الشُيوخِ لِيَستَعقِبوهُ وَ يُحسِنُوا،
الاختيار لَهُ، فَاِنَّ تَجرِبَتَهُم اَكثَرُ؛
هرگاه به مشورت نيازمند شدى، نخست به
جوانان مراجعه نما، زيرا آنان ذهنى تيزتر و
حدسى سريع تر دارند. سپس (نتيجه) آن را
به نظر ميان سالان و پيران برسان تا پيگيرى
نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را
انتخاب كنند، چرا كه تجربه آنان بيشتر است.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج ۲۰ ص ۳۳۷
ح ٨٦٦
💠 حیلههای ابلیس را بشناس!
...همانا شيطان آدمى را وسوسه مى كند و در گوش او مىخواند و مىگويد: درباره دين با مردم مناظره كن تا فكر نكنند كه تو آدم ناتوان و نادانى هستى!
امام حسین (ع)
منتخب میزان الحکمه-ح 6144 📙
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍ قبل شروعِ هرکاری چه بحث چه چیز دیگر، با تمرکز، نیت واقعی خودت را پیدا کن🔸شیطان، کارش را بلد است، ظاهر را تزئین کرده و به داخل، گند میزند!🔸خودش سالها اهل عبادت بوده و ۶۰۰۰ سال دست در کار داشته! پس ساده نباش و گول ظاهرِ کارهایت را نخور🔸به جای عابد بودن، سعی کنیم عبد باشیم آنهم نه بخاطر دیده شدن...
مداحی_آنلاین_مادر_یعنی_فاطمه_سیدرضا_نریمانی.mp3
8.07M
🌴مادر یعنی فاطمه یعنی مظهر عشق
🌴مادر یعنی فاطمه یعنی آخر عشق
🎙 #سید_رضا_نریمانی
🇵🇸 هم نوا با ناله های مادر و شیون کودکان بی پناه فلسطین
🚩 مراسم فاطمیه اول
🗓 جمعه ۳ لغایت سه شنبه۷ آذر۱۴۰۲ بمدت ۵ شب
🔹ساعت۲۰ قرائت قرآن کریم
🔹ساعت۲۰/۱۵قرآئت حدیث شریف کسا
توسط قاری محترم آقای مهدی بقائی
🎙سخنرانی.ساعت۲۰/۳۰
توسط استاد حاج رضامعروفی
♦️مرثیه سرائی ونوحه خوانی
توسط ذاکرین ومادحین ولائی متوسلین
📍دارالشهدای تهران(منطقه ۱۷)، خیابان سجاد شمالی، کوچه شهید نوروزی، کوچه شهید سلیمانی، روضه الزهرا (س)
مسیریابی:
nshn.ir/b3sbvbkgYxMmmg
♦️هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س)
🆔eitaa.com/motavaseliin
بشارت می دهم که ظهور خیلی خیلی نزدیک است اینقدر نزدیک است که مثل اینکه پشت دروازه تهران است.
قدرتالله لطیفینسب(1386-1300) فردی که مسجد جمکران را بازسازی کرده و حدود 40 سال ریاست هیأت امنای آن را بر عهده داشت.
مرحوم لطیفی (رحمة الله علیه) نظرشان بر این بود که حضرت (علیه السلام) دو ظهور دارند: ظهور آفاقی و ظهور انفسی.
ظهور انفسی به این معناست که برای مقدمه ظهور در نفوس مردم نام و یاد حضرت جاری می شود تا بعد از ظهور، مردم با نام ایشان آشنا باشند و غریبه نباشند.
برای دوستان و شیعیان حضرت هم با این ظهور انفسی مقدمه ای فراهم می شود تا با دعا و توسلات، خود را برای ظهور آماده ساخته، از غفلت خارج شده، و در سلک منتظران درآیند.
ظهور انفسی حدود 55 سال پیش شروع شده و از آن به بعد, آرام آرام نام و یاد حضرت, در همه جا جاری و ساری شد. ظهور انفسی که آغاز می شود، در فاصله خیلی کمی پس از آن، ظهور آفاقی هم اتفاق خواهد افتاد و ما منتظر ظهور حضرتیم. این ناامیدی جهانی و امید به آمدن یک منجی هم از مظاهر این ظهور انفسی است. ایشان خیلی تأکید می کرد که نام حضرت(علیه السلام) را ترویج کنید و برای فرج دعا کنید و خود را آماده نمایید. همان طور که وقتی منتظر مهمانی هستیم، خود را برای آمدن او مهیا می کنیم.
آیت الله صافی گلپایگانی در مراسم درگذشت مرحوم لطیفی به خانواده ایشان فرمودند:
شما از فوت ایشان نباید ناراحت باشید مقام ایشان را با امثال جناب عثمان بن سعید می شود قیاس کرد و با از دست دادن ایشان کسی جای خالی او را نمیتواند پر کند و معظم له باز فرمودند من از تسلط بر نفس ایشان خیلی متعجب هستم و از ایشان اسراری در سینه من هست که نمیتوانم برای کسی بازگو کنم
و اما جریان مکاشفه ی حاج آقا لطیفی و بشارت نزدیکی ظهور امام زمان (ع) را در ادامه بخوانید:
در سفری که دو سه روزه رفته بودیم شیراز به زیارت امامزاده های جلیل القدر مثل جناب احمد بن موسی و دیگران و زیارتهای متعددی رفتیم من جمله به زیارت قبر جناب الشمس عبد الغفار که نام سربازی است رفتیم . قصه عجیبی دارد این سرباز، از اولیا الله است و خیلی بزرگوار است . (داستانش را) خلاصه می کنم در چند جمله :
در زمان مظفر الدین شاه یا احمد شاه من دقیق یادم نیست این سرباز بوده و پولی بوده ، تا قبل از رضا شاه ملعون سربازها پولی بوده مثل ژاندارمها این یکی ازآن سرباز ها بوده و پول می گرفته و در کردستان نیز بوده . یک وقت چند تا از این ناصبی ها شروع می کنند به وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت می کنند و سب و شتم می کنند و دشنام می دهند و این هم شیعه متعصب خونش به جوش می آید و ناراحت می شود شب که اینها همه می خوابند برمی خیزد و هر هشت نفر اینها را می کُشد و بعد همان شبانه فرار می کند و می گوید یا صاحب الزمان خودم را به شما می سپارم و لباسهای سربازی خودش را هم تعویض میکند و لباس کهنه تنش می کند و توی کوهها و بیابانها که می آمد و المستغاث بک یا صاحب الزمان می گفته مثل ماجرای جناب ابو لؤ لؤ رضوان الله علیه که می رسد به مولا امیرالمؤمنین علیه اسلام می گوید یا علی به دادم برس و حضرت می فرماید کُن فی الکاشان، این عبدالغفار هم که در کوهها می رفته و پا به فرار، می بیند آقایی به او رسید و می گوید عبد الغفار چیه اینقدر ناراحتی؟
به هر حال آقا به او می فرمایند که ناراحت نشو برو شیراز وقتی رفتی پیش آیت الله شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم او به خود می آید و می بیند که در شیراز است و می پرسد که منزل آشیخ جعفر محلاتی کجاست؟و نشانش می دهند. شیخ جعفر هم شب خواب می بیند که حالا خواب بوده یا در عالم بیداری بوده اینها رو دیگه الان نمی شود در موردش بحث بکنیم حضرت به او سفارش می کنند که جوانی بنام عبدالغفار می آید پیش تو وقتی آمد از او کاملا پذیرایی کن و یک حجره ای در مدرسه به او بده تا او شروع کند به درس خواندن و بی نهایت از او مراقبت کن. شیخ صبح مواظب بوده که ببیند او می آید و یک وقت می بیند که آمد و سلام کرد و می گوید اسمم عبدالغفار است و می گوید برای چه آمده ای؟ جریان را تعریف میکند شیخ به او می گوید:
سِرِّت باید مخفی باشد و فقط من بدانم و شما ، در مدرسه یک حجره ای به او می دهند و شهریه ای هم برایش معین می کنند و در سبک طلاب در می آید کتاب درس هم به او می دهند و جامع المقدمات را شروع کن درس خواندن عبدالغفار شروع می کند به درس خواندن این سرباز جوان شش سالی که آنجا درس می خوانده و یک کمی پیشرفت می کند به لحاظ علمی ، یک شب خادم آنجا که پیرمردی بوده مریض می شود و حالت تردد پیدا می کند و خوابش نمی برد و می بیند که حجره عبدالغفار روشن است . و نوری غیر عادی است و این نور چراغ نیست که روشن است تا یک ساعت یا یک ساعت و نیم به اذان می شود و می بیند که عبد الغفار لباسش را پوشیده و آمد پشت در مدرسه و خادم هم در را قفل کرده بود برنامه اش این بوده و رفت این بلافاصله پشت سر این آمد و می بیند که در قفل است و او نیست و متعجب می شود که موضوع چیست؟ و بعد هم نزدیکیهای طلوع آفتاب می بیند که او آمد و رفت در حجره اش و این موضوع سبب می شود که مسئله را پیگیری کند و هر شب بعد از 2 نیمه شب بلند می شده و می دیده که بله این برنامه هر شب اوست و می آید پشت در و با اینکه درها قفل است این می رود بیرون و بعد نزدیکی طلوع آفتاب می آید یک روز می آید در حجره اش و می گوید عبدالغفار کجا می روی شبها ، می گوید سبب سؤالت چیست؟
می گوید باید بگویی اگر نگویی فریاد می زنم و سرت را برای همه طلاب فاش می کنم. عبد الغفار می گوید: می گم به تو اما اگر این سر مرا به کسی بگویی بلا فاصله هم کور می شوی و بعدش هم معلوم نیست به چه سرنوشتی مبتلا شوی آنوقت خودت را باید ملامت کنی می گوید نه قول می دهم که به کسی نگویم می گوید 2 بعد از نیمه شب که می آیم به پشت در آنجا من می روم به خدمت وجود مقدس مولا صاحب الزمان صلوات الله علیه و آنجا با اصحاب و انصارش نماز صبح را می خوانم و آنجا مطالبی را از یاران امام عصر صلوات الله علیه درس می گیرم و تا طلوع آفتاب و بعد می آیم و این سِر مرا بجز آقای آشیخ جعفر محلاتی کس دیگری نمی داند حالا تو هم که متوجه شدی و به تو گفتم شرطش این است که به کسی نگویی پس به هر حال آن هم به کسی نمی گوید و تا از دنیا می رود بعد از چند سالی که آنهم نمی دانم چقدر طول می کشد آقای سرباز از دنیا می رود مرحوم آیت الله شیخ جعفر محلاتی می آید و علما را جمع می کند و تشیع خیلی آبرومندی از او می کنند و خودش غسل می دهد و خودش کفن می کند و در قبرستان بزرگ شیعه هم دفنش می
کنند و ماجرایش را روی سنگ قبرش می نویسند لذا آنهایی که ایمان دارند و می دانند و می روند از قبرش حاجت می گیرند.
غرض این است که این یک همچنین آقای بزرگواری است ما رفتیم با رفقا هروقت یعنی شیراز می رفتیم ، این بار اما با یک اخلاص عجیبی رفتیم و حالم هم اون روز خیلی منقلب بود و یک جانمازی هم رفقا آورده بودند کنار قبرش انداختند و چون بغل قبرش یک درخت توت خیلی بزرگی هم هست که توت هم داشت اتفاقا بچه ها و خانمها و زنها می آیند از آن توت به قصد شفا می خورند و خوب می شوند و ما رفتیم آنجا و جانماز را پهن کردیم و دو رکعت نماز هدیه برایش خواندیم و صد تا هم ذکر دیگر برایش گفتیم و از او خواستیم که در اون عالم ما که اینجا هر چه دعا می کنیم دعایمان در این عالم بجایی نرسیده تو اقلاً آنجا بیا و همت کن با اولیاء خدا و بندگان صالح خدا دعا کنید برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) و بعد رفتم در سجده و شروع کردم صلوات فرستادن یک دفعه دیدم که روحش ظاهر شد و به صدای بلند در گوشم گفت که ما هم برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بسیار دعا می کنیم و از جمله کسانی که در زمان ظهور حضرت رجعت می کنند و می آیند یکی از آنها من هستم من می آیم رجعت می کنم در زمان ظهور مولا صاحب الزمان می آیم و بشارت می دهم که خیلی خیلی ظهور حضرت مهدی علیه السلام نزدیک است گفتم که تو می گویی نزدیک است ما از این نزدیکیها خیلی شنیده ایم نزدیک است یعنی چقدر نزدیک است گفت بله بشارت می دهم که خیلی خیلی نزدیک است ولی خیلی نزدیک است اینقدر نزدیک است که مثل اینکه پشت دروازه ی تهران است
ظهور بسیار نزدیک است
اللهم عجل لولیک الفرج
جناب لطیفی تقریبا 18سال پیش از دنیا رفتند و این بشارت را حدودا در اواخر عمر برای بقیه بیان کردند که نشاندهنده نزدیکی بسیار زیاد ظهور میباشد