eitaa logo
متوسطه دوم سما ( دهم _ یازدهم _ دوازدهم ) نمونه سؤالات نهایی، انجمن علمی
14.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
8.1هزار ویدیو
14.2هزار فایل
"دبیرستانی عزیز با مدرسه‌ مجازی‌ سما همیشه‌ "20" شو🧠🌱" هرچیزی‌ که‌ از‌ دوم‌ متوسطه‌‌ نیاز داری👇🏻 ✅کلیپ‌ آموزشی ✅جزوه ✅تست ✅رفع‌ اشکال‌ و.. 🌐 تبلیغات‌ نور: https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 🚫کپی‌ غیرمجاز انتشار(با لینک) بلامانع
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل 3.pdf
136.1K
. فصل به فصل نمونه سوالات نهایی زیست شناسی 3 ✅فصل 3 - انتقال اطلاعات در نسل ها 📚جمع آوری شده: آقای سعید رحمانی - استان قزوین 🌨 📚برای دوستت هم بفرست❤️ 🌨 ❄️ ✍📗📕📋 @motevasetedovom ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
arabi-jaame.pdf
4.7M
جزوه عربی جامع مناسب تمام پایه ها ✍📗📕📋 @motevasetedovom ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی روی سنگ😍👌🌸😍 ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای
✨📕✨ 📖خاطرات: «اُمِّ وَهَب» 🦋همسرِ نوشتهٔ: ✅قسمت: چهاردهم دور سفره که نشستیم انگار حسین هم غصه‌ای توی سینه‌اش داشت و علی‌رغم آنکه سعی می‌کرد تا خودش را خوشحال جلوه بدهد اما دستش به غذا نمی‌رفت. چند لقمه‌ای از سرِ بی‌میلی خورد و کنار کشید. برای اینکه کمکش کرده باشم و نگذارم بچه‌ها از غصه‌اش خبردار شوند، سرِ صحبت را با او باز کردم و پرسیدم: «چرا این‌قدر پیر شدی؟!» حسین آدم توداری بود اما توی همین چند ساعت به نظرم آمد که خیلی ساکت‌تر و رازآلودتر از گذشته شده است؛ آن‌قدر که حتی به سؤالی همین‌قدر ساده هم پاسخ درست و درمانی نداد. هیچ انگار نمی‌خواست سفرهٔ دلش را باز کند. چشمان خسته و خواب‌زده‌اش را مالید و به شوخی گفت: «از دوری شما.» خودم را آماده کرده بودم تا از سؤالم گفتگوی مفصلی با حسین بسازم اما پاسخِ او تمام برنامه‌ریزی‌هایم را به‌هم زد، انتظارِ چنین جوابِ کوتاه و سرهم شده‌ای را نداشتم. دیگر دل‌و‌دماغ ادامۀ بحث برایم باقی نمانده بود، از طرفی هم اگر ادامه نمی‌دادم واقعاً فضا خیلی سنگین می‌شد. اما هرچه سعی کردم حرفی بزنم، نتوانستم. توی دلم از حسین گلایه داشتم که چرا فکر بچه‌ها را نمی‌کند؟ چرا همه‌اش توی خودش است؟ توی همین فکرها بودم که سارا با کاسه‌ای انار وارد اتاق شد. کاسه را جلوی حسین گذاشت و گفت: «بفرمایید، چون خیلی انار دوست دارید، چندتایی مخصوص شما از ایران آوردیم.» بوی مُفرّحی به مشامم رسید، دقیق که شدم بوی گلاب بود، گلابی که دخترها روی انار ریخته بودند تا حالِ پدر را جا بیاورد، شکرخدا توی این اوضاع نابسامان و قاراش‌میش هم حس دخترانگی‌شان را به خوبی حفظ کرده بودند و یادشان مانده بود که ظاهرِ کارهایی هم که می‌کنند باید شیک و دلربا باشد! این حرکاتشان که حکایت از ریزه‌کاری‌های زنانه بود، خیلی برایم مهم و نشاط‌برانگیز بود چون گاهی که آن سرِ نترسشان را می‌دیدم، نگران می‌شدم نکند روحیهٔ پسرانه پیدا کرده باشند. حسین با لبخند کاسهٔ انار را جلوی صورتش گرفت و چشمانش را بست، بوی گلاب را توی بینی‌اش کشید و سبکبال گفت: «بوی ایران میده، بوی آرامش و امنیت.» لحظه‌ای انگار که در افکاری شیرین فرورفته باشد، مکث کرد و با لبخندی پُر از آرامش ادامه داد: «هیچ نعمتی بالاتر از امنیت نیست. الحمدللّه الآن مردم ایران با خیال راحت دور هم جمع می‌شن، می‌گن، می‌خندن، خب گاهی هم مشکلاتی دارن، اما در امانن!» دوباره مکث کرد. کاسهٔ انار را زمین گذاشت و کمی بهش خیره شد. سرش را که بالا گرفت پرده‌ای از اشک روی چشم‌هایش را گرفته بود و در حالی که می‌خواست بغضِ فروخفته‌اش را در صدایش بروز ندهد، ادامه داد: «اما مردم مظلوم سوریه آوارهٔ بیابونن. نه خواب درستی دارن و نه خوراکی، چون‌که امنیت ندارن، هر روز توی کوچه‌های همین دمشق، صدای گریهٔ بچه‌هایی میاد که تازه یتیم شدن یا مادرشون رو مُسلّحین به اسارت بُردن.» به نظرم حالاحالا، حرف برای گفتن داشت اما دیگر توان کنترل احساساتش را نداشت به همین خاطر سکوت کرد و ادامه صحبت‌هایش را فروخورد. نگاهی به صورت درهم رفته‌اش کردم، نجابتِ نگاهش لالم کرد. احساس کردم هیچ دلگیری ازش ندارم، اصلاً حق می‌دادم به او که با آن همه مصیبت و فجایعی که در اطرافش اتفاق می‌افتد و می‌بیند این‌قدر توی خودش رفته باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ آموزش متحرک کردن چشم ها و دهان در عکس برای صحبت های کوتاه با دانش آموزان و انگیزشی ، حتما امتحان کنید و لذت ببرید. اجرا: محبوبه کمالی ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|⌫︎‌‌‌‏در شعلھ غم میکشآند جآن عآلم رآ دآغ تو روشن میکند شمع محرممآن رآ:))| 🥀🖤 پروفایل، استوری و والپیپر و..... 👇👇👇👇 („• ֊ •„)♡ @storyy_Profile ✾࿐ᭂ༅•❥ --------------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 📌فوروارد یادتون نره 🥥🤎📜🐶🧸🪄
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِينَ الْمُسْتَضْعَفِينَ... 🌱سلام بر شما! که با آمدنتان، مؤمنين سر از گریبان اندوه برمی آورند و عزتمند خواهند شد. بیا ! ای عزت شیعه... 📚 صحیفه مهدیه، دعای استغاثه به حضرت صاحب الزمان
@hamclasix.pdf
11.49M
📚 جزوه دستنویس درس 🌨 ❄️ ✍📗📕📋 @motevasetedovom ---------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
نقطه تلاقی دو نور - @Taalei_edu.mp3
4.4M
🔶 نقطه تلاقی دو نور 🔷 کنیه در زبان عرب بیانگر چیست؟ 📌برگرفته از دوره آموزشی «تاریخ اسلام» 🏴 شهادت امام باقر علیه‌السلام را محضر امام عصر ارواحنا فداه تسلیت عرض می‌کنیم. ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای
ریاضیات گسسته.pdf
2.69M
🌨 ❄️ ✍📗📕📋 @motevasetedovom ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
📶 شبکه ارتباطی موبایل چگونه کار می‌کند؟ 📲 از تماس و پیامک تا پیام‌رسان‌ها و اپ‌ها، بلوتوث و NFC 💥👏🌏 @Carga_khalaghiat ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا👇👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤آموزش فیزیک پایه دهم 💜فصل اول _ درسنامه سوم 🖤تبدیل واحد نوع دوم 🚨این درسنامه مکمل درسنامه قبلی خود بوده و بمراتب مطالب آن پیشرفته تر است 😋 ✍📗📕📋 @motevasetedovom ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
هدایت شده از مخزن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همینقدر جذاب😍 ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش نرم افزار ادیت فیلم اینشات قسمت پنجم ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای
!!!!_the_best_channels_!!!!_Merged_1_Copy_merged_2.pdf
45.52M
📚نمونه سوالات عظیم 📚 ⭐️ 50 سری درس 🍄 پایه 🍀 : تمام استان های کشور 🌨 ❄️ ✍📗📕📋 @motevasetedovom ---------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 💎 تقویت حافظه فعال - سرکار خانم دکتر مرضیه نظری بخش 4 ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای
آرشیو کتاب جزوه.pdf
525.7K
🔘 جزوه آمار و احتمال علایی نسب ویژه کنکور 1401 🌨 ❄️ ✍📗📕📋 @motevasetedovom ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
شیمی.pdf
18.26M
✍📗📕📋 @motevasetedovom ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
✨📕✨ 📖خاطرات: «اُمِّ وَهَب» 🦋همسرِ نوشتهٔ: ✅قسمت: پانزدهم سارا که طاقت غم و غصه پدر را نداشت، خودش را جلو کشید تا اندک فاصله‌شان هم از بین برود و بعد کاری کرد که پدرها در مقابل آن نمی‌توانند بی‌تفاوت باشند. کاسهٔ انار را برداشت و چند قاشق توی دهان حسین گذاشت. گِره ابروهای پدر باز شد، دست‌هایش را روی شانه‌های سارا و زهرا گذاشت و با لحنی که حکایت از عمیق‌ترین احساسات پدرانه داشت گفت: «خیلی خوشحالم که شما اومدین دمشق.» زهرا و سارا که دوست داشتند این لحظات تا ابد ادامه داشته باشد، ساکت ماندند تا پدر ادامه دهد: «دلم می‌خواست بیایید اینجا و همه‌چیز رو از نزدیک ببینید، جوونای بسیجی و رزمندهٔ سوری رو ببینید، ایثار و فداکاری‌هاشون رو ببینید، ظلم و ستمی رو که به نام اسلام به این سرزمین و مردم مظلومش می‌شه، ببینید و زینب‌وار پیام مقاومت رو تا هرجایی که می‌تونید، ببرید و زنده نگهش دارید!» ناگهان زهرا انگار که کشف تازه‌ای کرده باشد، پرید توی حرف‌های حسین و گفت: «خب پس چرا می‌خواید ما بریم لبنان؟ بذارید اینجا بمونیم!» حسین نگاهی به زهرا انداخت و گفت: «زهرا جان! اونجایی که شما میرید از سوریه هم مهم‌تره، اصلاً اهمیت سوریه اینه که شاهراه اتصال ما به لبنانه. صهیونیست‌ها می‌خوان با راه انداختنِ این جنگ و خدای نکرده تصرف سوریه، راهِ ارتباط ما رو با خط مقدممون که لبنان و فلسطینه قطع کنن. شما برید اونجا و لحظه‌ای رسالت خودتون رو فراموش نکنید و راضی باشید به رضای خدا.» حرف‌های حسین کار خودش را کرد، دخترها علی‌رغم میلشان به رفتن راضی شدند، سکوت کردند و تسلیم شدند. اما می‌شد بدون زیارت خانم زینب، دمشق را ترک کرد؟ ملتمسانه پرسیدم: «می‌شه الآن ما رو ببرید حرم؟» با لحنی که بوی مِهر و امید داشت، گفت: «به روی چشم حاج خانم، اما حالا نه. شما برید بساط استراحتتون رو آماده کنید، منم میرم و صبح می‌آم تا با هم بریم حرم خانم رو زیارت کنیم و بعدش آمادهٔ رفتن به لبنان بشید.» با تعجب پرسیدم: «یعنی شما این وقت شب می‌خوای بری؟! پس کی استراحت می‌کنی؟!» رو به من خندید و خیلی سرخوش جواب داد: «وقت برای استراحت زیاده!» شب از نیمه گذشته بود که حسین رفت. با آنکه روز سخت و پُرحاشیه‌ای را گذرانده بودیم اما خواب به چشمانمان نمی‌آمد. دوباره غرق در افکار خودم شدم؛ چقدر اینجا همه‌چیزش شبیه ایرانِ دورانِ دفاع مقدس است. همان سال‌ها که سه فرزندم، وهب، مهدی و زهرا کوچک بودند و همراه حسین از این شهرِ جنگی به آن‌یکی می‌رفتیم. همان وقت‌ها هم یکی از مهم‌ترین سؤالاتی که در ذهنم بود وضعیت خواب و استراحت او بود، خیلی برایم عجیب بود او که غالباً شب‌ها برای شناسایی و جلسه و این‌جور کارها بیدار بود؛ کِی می‌خوابید که صبح‌ها كاملاً سرحال و بانشاط بود. یادم می‌آید یک‌بار هم از او پرسیدم: «تو کی و کجا می‌خوابی؟» دست بر قضا آن روز هم همین جوابی را داد که امشب داد: «خواب‌ها رو گذاشتم برای وقتش.» .
!!!!_the_best_channels_!!!!_Merged_1_Copy_merged_2.pdf
51.5M
📚نمونه سوالات عظیم 📚 ⭐️ 50 سری درس 🍄 پایه 🍀 : تمام استان های کشور 🌨 ❄️ ✍📗📕📋 @motevasetedovom ---------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون، اینجا سنجاقه👇بینید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای 😍فوروارد یادت نره 😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی زیبا با ترفندی جالب😍😍 ----------------------------- -------------------- 🔻سایر کانال های خودتون را از اینجا https://eitaa.com/joinchat/2777415767Cf7bf281843 لبیک یا خامنه ای