AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت هفدهم
خیلی ضایع شدیم دست از پا درازتر اومدیم بیرون... ولی داشتیم از کنجکاوی میمُردیم...
فرزانه گفت: وای! اسلحه رو دیدی! آقاهه یه جوری از پنجره نگاه میکرد انگار قراره انتحاری بزنن !
گفتم نکته جالبش می دونی چیه؟ جلالی همه رو بیرون کرده حتی آبدارچی رو هم دک کرده بود. خودش داشت پذیرایی میکرد!
فرزانه! احساس می کنم این سوژه، خیلی خطرناکه! کاش از اول بیخیالش میشدیم !
فرزانه نگام کرد و گفت: توکه میخواستی بی خیال بشی! جلالی اصرار کرد...
بعد با یه حس مرموزانهای ادامه داد: ولی خداییش سوژهی خاصیه! ترس و هیجان و ابهام ...
گفتم: بله آخرش هم معلوم نیست چی میشه با این همه خاص بودن سوژه!
فرزانه گفت : بالاخره که معلوم میشه چی به چیه!؟ اصلا من فردا تا ته داستان این خانم مائده رو درنیارم پام رو از تو خونهشون بیرون نمیذارم!
سری تکون دادم و گفتم: آره خداکنه فردا جمع و جور بشه تموم کنیم این مصاحبه پر از چالش رو....
فرزانه گفت: حالا که تعطیل شدیم بریم یه هویج بستنی بزنیم یه کم مغزمون خنک بشه؟
گفتم: اتفاقا فکر خوبیه. بریم. منم سرم داره سوت میکشه! چه روز سختی داشتیم اون از اول صبح و مصاحبه با اون همه دردسر و استرس... اینم از ظهرمون. خدا تا شب بخیر کنه ...
بستنی فروشی سر کوچه دفترمون بود
نشستیم مشغول خوردن هویج بستنی شدیم اونقدر فکرمون درگیر بود که هیچ کدوممون حرف نمیزدیم ....
بستنی خوردنمون تموم شد. اومدیم بیرون فرزانه داشت می گفت: آخیش یه کم حالمون جا اومد. هنوز حرفش تموم نشده بود چشمم افتاد به ماشین جلوی دفتر...
گفتم: فرزانه فرزانه اونجا رو نگاه کن ...
مثل دو تا انسان متحیر و جن زده جلوی دفتر رو داشتیم نگاه میکردیم...
فرزانه گفت:چایی نخورده بلند شدن؟! برا همین نیم ساعت مجموعه رو تعطیل کرد؟!
گفتم : چی داری دوباره تو با خودت میگی!؟ پلاک ماشین رو نگاه کن!
چه خبر اینجا؟!....
◀️ ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت هجدهم
با دیدن این صحنه، بین اون چیزی که میدیدم و چیزهایی که فکر می کردم دچار تردید شدم! فرزانه هم این حالت رو کاملا حس میکرد. یه چیزی این وسط میلنگید. آخه چطور ممکنه؟ .....
گفتم: فرزانه! کاش زودتر صبح میشد میرفتیم پیش خانم مائده ببینیم واقعا قضیه چیه؟ این همه تناقض! یعنی جلالی هم؟!
فرزانه گفت: من یه پیشنهاد بدم؟
گفتم: نه دیگه نشد همون پیشنهاد اولت که رفتیم ضایع شدیم، کافی بود! بعدم برای اینکه ناراحت نشه ادامه دادم: خانم امجد عزیز! بالاخره فردا همه چی معلوم میشه. کی دوسته! کی دشمن!؟
فرزانه ابروهاشو بالا انداخت و گفت: حیف شد. پیشنهاد خوبی بود، ولی باشه ببینیم تا فردا چی پیش میاد....
با کلی سوالهای ایجاد شده تو ذهنمون از هم خداحافظی کردیم و جدا شدیم....
به سمت خونه راه افتادم. داشتم تو مسیر فکر میکردم؛ چطور ممکنه توی یکیدو روز، اینقد اتفاقات عجیب برای یه مصاحبه بیفته. تقریبا سابقه نداشت تو شرایط کاری که تا الان داشتم اینقد یه مسئله پیچیده بشه که نفهمم کی کجای بازی و چکاره است؟؟؟
رسیدم خونه ... بعد از کمی استراحت رفتم سراغ لپ تاپم شروع کردم سرچ کردن؛ تفکر جهاد در داعش ...
مطلبی که نظرم رو جلب کرد تفاوت نگاه جهادی ما، در اسلام بود با داعشی ها...
اینطوری نوشته بود: گروههای تکفیری مانند جریانهای داعش، القاعده و سایر گروهای تروریستی مبتنی بر عقاید وهابیت، اسم جهاد را پوشش بر جنایات و آدم کشی خود قرار داده اند. همگی به عیان می بینند و می شنوند که هدف و عملکرد این گروهها هیچ شباهتی با جهادی که در اسلام گفته شده ندارد. زیرا:
اولا جنگهای این گروهها بر علیه مسلمانان و در سرزمین مسلمانان انجام گرفته و در این سرزمین ها جریان دارد. این گروه ها که به گروهای تکفیری معروفاند، اول حکم به تکفیر مسلمانان داده و سپس آنان را میکشند!!!
ثانیا بر جنگهای این گروهها هیچکدام از عناوین جهادی صدق نمیکند، جنگ آنان نه دفاعی است نه برای نجات مظلومان و نه برای از بین بردن شرک و کفر انجام میگیرد. چه اینکه جهاد ابتدایی شرایط خاص خودش را دارد که برای هرکسی قابل تحقق نیست و فقط با دستور پیامبر(ص) و جانشینان معصومش جواز پیدا می کند و در شرایط فعلی هیچ کسی حق جهاد ابتدایی را ندارد.
بنابراین! گروه های تکفیری بر فرض اگر بر کشورهای غیر اسلامی تجاوز کنند و کافر کشی راه بیاندازند هیچ دلیل شرعی و عقلی برای جواز این عمل آنان وجود ندارد.
ثالثا این گروه ها در عمل کرد جنگی، نه تنها هیچ معیار شرعی و اسلامی را رعایت نمی کنند بلکه رفتار آنان صریحا مخالف شریعت و برخلاف معیارهای انسانی و عقلانی است. آنان زنان، پیر مردان و کودکان را با بی رحمانهترین وجه می کشند که همه اینها در جهاد اسلامی ممنوع است.
افزون بر اینها اکثریت آنان گرفتار اعمال منافی عفت و ظلم و تجاوز به اموال و ناموس مسلمانان هستند تا آنجا که حتی برای زنها جهاد نکاح را فتوا داده اند....
جهد نکاح....
جهاد نکاح...
جهاد نکاح...
دیگه حالم از این کلمه بهم میخورد ...
در لپتاپ رو بستم و روی تختم دراز کشیدم ....
خانم مائده.... جهاد نکاح.... رسول و دوستاش.... حمل اسلحه....جلالی.... ماشین پلاکِ.... چه پازل بهم ریختهای! یعنی اینا چه جوری بهم ارتباط دارن.....
◀️ ادامه دارد ...
Part16.mp3
8.95M
📚نمایش صوتیکتاب
#پایی_که_جا_ماند_(2)
✨بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق
#دفاع_مقدس
قسمت 1⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
در نبندیم به نور ،
در نبندیم به آرامش پُر مهر نسیم
رو به این پنجره با شوق
سلامی بکنیم ...
#سلام_بر_شهدا
#اعزام_به_جبهه
#لشکرویژه_۲۵کربلا
#شهید_نادعلی_رضایی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
#توسل
#کرامات_شهدا
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام وقتتون بخیر وبا تشکر اززحمات خادمین گروه متوسلین به شهدا من در دوره قبل چله در مشهد الرضا علیه السلام بودم ودر حرم که وقتی گروه نگاه کردم دیدم عاشورا وصلوات آنروز مال شهید مدافع حرم جواد جهانی که خادم الرضا بوده واز زوار خواسته بود در وصیت نامه اش که وقتی حرم میرن یادش کنند برام خیلی جالب بود وبا حال خوشی عاشورا را هدیه کردم به این شهید عزیز ...
وقتی اومدم تهران مریض شدم وحالم خیلی بد در پی درمان ودکتر که دوباره در چله بعدی عکس شهید جواد جهانی را دیدم یه لحظه یاد اون شب تو حرم افتادم گفتم اونجا من به خواسته ات عمل کردم وسلامت را به امام رضا علیه السلام رسوندم حالا شما دعا کن برای شفای من ...
شب ازش خواستم صبح مشکلم برطرف شد...💐
واقعا شهدا زنده اند و یارو یاور همه هدیه به روح شهید مدافع حرم جواد جهانی صلوات
🌹🌹🌹
#خاطره💚🌱
هروقت عید یا ولادت یکی از ائمه میشد، حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی میگرفت و میاومد خونه. اعتقاد داشت همونطور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم،
تو اعیاد و ولادتها هم باید خوشحالیمون رو نشون بدیم.
🌹به روایت مـادر شهیـد آرمان علی وردی
#آرمان_عزیز⚘️
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🔅«پیشمرگ»
✍نشسته بودم کنار سید مقاومت (نصرالله). به خودم اجازه دادم و پرسیدم: «سیدنا، آقای ما! بعد از امام زمان (عج) و حضرت آیت الله خامنه ای، چه کسی در دل شماست؟ چه کسی را خیلی دوست دارید؟»
لبخندی زیبا روی لبهای سید نقش بست و گفت: «تا حالا کسی چنین سؤالی از من نپرسیده بود، حاج قاسم سلیمانی.» و بعد ادامه داد: «اتفاقا دو سه روز پیش بعد از نماز صبح به فکر فرو رفتم. به ذهنم آمد اگر ملکالموت، حضرت عزرائیل از من سوال کند که باید یا روح تو را بگیرم یا روح حاج قاسم را، کدام را بگیرم؟ بدون درنگ میگویم روح من را بگیرد. چون میدانم حاج قاسم برای حضرت آقا وزنهی سنگینی است. حاج قاسم برای ما و جبهه مقاومت خیلی زحمت کشیده است.»
با این که خودش نصرالله بود، اما حاضر بود پیشمرگ حاج قاسم شود.
✍️حجت الاسلام هاشم الحیدری، معاون حشدالشعبی عراق
📚سلیمانی عزیز، ص۸۲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
Mohsen Chavoshi - Ali - (محسن چاوشی - علی) - ناشناس.mp3
4.34M
🎧 محسن چاووشی
#علی 😍
علی علی تو ب ولاهه تمام منی✨
پیشاپیش #عید_غدیر مبارک
فقط حیدر امیرالمومنین هست❤️
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
میخواهید خدا عاشق شما باشد
قلم میزنید برای خدا باشد
گام برمیدارد برای خدا باشد
سخن میگویید برای خدا باشد
همه چی و همه چی برای خدا باشد✨
شهید همت🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری کنید وقتی یکی شما روملاقات کند احساس کند....
شهید #احمد_کاظمی🕊🥀
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
1⃣1⃣ یازدهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز " چهارشنبه 14 تیر ماه"
📌روز " بیست و نهم " چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" مرتضی مسیب زاده "🌷🌷🌷
معرف: خانم لیلا علیمردانی🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@motevasselin_be_shohada
شهید مدافع حرم حاج مرتضی مسیب زاده🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۶۱/۴/۲۳
محل ولادت: فردیس کرج
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۳/۱۴
محل شهادت: حلب_سوریه
مزار: گلزار شهدای سرحد آباد
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰 زندگینامه شهید مدافع حرم مرتضی مسیب زاده
🌺🍃شهید مسیب زاده در 23 تیر سال 61 در فردیس کرج به دنیا آمدند. تا سال 68 که به شهرک وحدت نقل مکان کردند در فردیس زندگی نمودند و تحصیل خود را در مقاطع مختلف در همین شهرک انجام دادند.
در رشته مهندسی کشاورزی در دانشگاه پذیرفته شدند منتهی دانشگاه را ادامه ندادند و وارد مجموعه سپاه پاسداران شدند. در این مجموعه در رده های مختلف هم چون گزینش فعالیت کردند. بعدها وارد دانشکده یگان مخصوص شدند و در دانشگاه افسری ادامه تحصیل دادند و مسئولیت های مختلفی داشتند.
🌿شهید مسیب زاده چند نوبت به عنوان مدافع حرم و مستشار نظامی در سوریه مامور بودند و حدود دو سال در این کشور حضور داشتند. او یک افسر ارشد متخصص و منحصر به فرد در زمینه خود در سطح کشور بودند، یک افسر نظامی به تمام معنا بودند که خود را فدای مام میهن کردند. سوای اعتقادات مذهبی که ما داریم حاجی خودش را فدای آسودگی ناموس ما در ایران کرد. زمانی که در داخل کشور بودند نیز به عنوان یک معلم و تحلیل گر امور سیاسی و سخنران حلقه های سیاسی در پایگاه های بسیج حضور داشتند.
🌹به عنوان یک فعال فرهنگی ،سیاسی اجتماعی به تمام معنا در سطح استان البرز مقبولیت عامه داشتند از نیکان روزگار بودند
ایشان در سال 86 ازدواج کردند خداوند یک نازنین زهرا به وی داد که امروز 6 سال سن دارد. حاج مرتضی تقریبا یک سال بود که کامل شده بود و نسبت به دوستان شهیدش بی قراری می کرد، با شهید بیضایی که در تبریز بود یک علقه خاصی داشت و سفرهای کوتاه مدتی به تبریز می رفتند و یادگار این شهید را خیلی محبت می کردند. خیلی در قطعه شهدای مدافع حرم بهشت الزهرا حضور داشت .
🦋در سفر آخر هم که مشرف شدند به حرم حضرت زینب همه کارهای خود را انجام داده بود. زمینی و آسمانی توصیه های خود را انجام داد و به اعلی علیین پر کشید، غیر از شهادت برازنده حاجی نبود، هم شهادت برازنده ایشان بود و هم ایشان برازنده شهادت.
🌹نحوه شهادت؛
شهید مسیب زاده در مقری که در حومه یکی از مناطق جنوبی حلب مستقر بودند متاسفانه گرای آن لو رفت و مورد حمله خمپاره ای قرار گرفت و سه بزرگوار در کنار هم به معبود شتافتند.
به لحاظ فعالیت هایی که در پایگاه های بسیج و کانون های فرهنگی انجام دادند جوان نمونه سال کشور انتخاب شد.
✨ایشان جزو هیات امنای مسجد جامعه حضرت ابوالفضل عباس (ع) شهرک وحدت بود، در پایگاه حضرت سید الشهدا (ع) از حوزه شهید دستواره شهرستان فردیس بسیجی فعال بودند، حدود 26 سال از بچه های فعال بسیج بودند و هر زمان که ایران بود در پایگاه وقت می گذاشت و نماز جماعت و جمعه ایشان ترک نشد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌺🌿✨🌺🌿✨🌺🌿
🔰گفتگو با همسر گرامی شهید مدافع حرم مرتضی مسیب زاده
☘در ابتدا کمی همسر شهیدتان را توصیف کنید؟
مرتضی جوان بسیار کوشایی بود که همواره دغدغه کار فرهنگی داشت و در مسجد و پایگاه بسیج فعالیت میکرد. او با هر فردی متناسب با سن خودش رفتار میکرد. روابط اجتماعی بسیار بالایی داشت و همین امر سبب میشد، در هر قشری محبوبیت خاص خود را داشته باشد. وی یک مدیر کارآمد و برنامه ریزی ماهر بود.
جدیت مرتضی در کار خلاصه میشد و در محیط خانواده همسری وفادار و پدری مهربان بود. او هیچگاه خستگی خود را به منزل نمیآورد و همیشه برای بازی با نازنین زهرا حوصله داشت. به همین سبب نازنین زهرا وابستگی بسیاری به پدر خود پیدا کرد.
☘چطور با یکدیگر آشنا شدید؟
با خانواده مسیبزاده همسایه بودیم. مرتضی معیارهای من برای ازدواج را داشت. ایمان و اخلاق وی زبانزد و نان حلال شغل انتخابیاش برای من کافی بود.
در جلسه خواستگاری نیز، مطالب پیرامون اخلاق و اعتقادات بیان شد. همچنین از سختیهای شغل خود و ماموریتهای بسیار آن گفت. پدر من نظامی بود و با شرایط سخت زندگی با یک همسر نظامی آشنایی داشتم. این شناخت سبب شد مخالفتی با شغلشان نداشته باشم.
به خاطر دارم که درخصوص موضوعی به توافق نرسیدیم. زمانیکه نظر خود را با مرتضی مطرح کردم، او از عقیده خود چشمپوشی کرد و با پذیرش آن ازدواج ما شکل گرفت.
☘ چه سالی زندگی مشترک خود را آغاز کردید؟
مراسم عقد ما سال ۱۳۸۵ در حرم امام رضا (ع) برگزار شد. هر دو علاقه داشتیم که زندگی مشترک خود را با یک سفر زیارتی آغاز کنیم؛ بنابراین یکسال بعد سفر حج، جایگزین مراسم عروسی شد و زندگی مشترک خود را آغاز کردیم.
☘ شیرینترین خاطره زندگی مشترک شما چیست؟
تولد نازنین زهرا در سال ۱۳۸۹ شیرینترین اتفاق زندگی ما بود. نام او را با مشورت همدیگر انتخاب کردیم. دختر کوچولوی ما شش ماه بیشتر نداشت که به زیارت امام حسین (ع) رفتیم. تمام همسفرها شیفته نازنین زهرا شدند و در طول سفر دختر شیرینمان دائما از ابتدا تا انتهای اتوبوس بین آنها مبادله میشد. هیچگاه باران شدیدی که هنگام زیارت حضرت علی (ع) در نجف اشرف بارید را فراموش نمیکنم. مرتضی برای فردی که در آن وضعیت با پای برهنه راه میرفت؛ چقدر اندوهگین شد.
مرتضی به امام رضا (ع) علاقه بسیاری داشت و هر سال چندین مرتبه به زیارت ایشان میرفتیم. زندگی رضوی ما از مشهد مقدس آغاز شد و این اشتیاق به فرزندمان نیز منتقل شد. فقط کافی بود نازنین زهرا بگوید، «بابایی دلم برا امام رضا (ع) تنگ شده است» مرتضی بلیط مشهد را تهیه میکرد.
☘ با کدام شهید مودت داشتند؟
با شهید «محمودرضا بیضایی» رفاقت صمیمانهای داشتند به نحویکه پس از شهادت محمودرضا، مرتضی آرام و قرار نداشت. وی برای شرکت در تمام مراسمهای محمودرضا به تبریز رفت. او اتومبیل، داخل اتاق و تمام اطراف خود را مالامال از تصاویر شهید بیضایی کرده بود. خاطرات و دستنوشتههای وی را حفظ و تمام فیلمهایش را مشاهده میکرد. از او میخواستم با درد فراق بسازد، اما توجه نمیکرد.
به خاطر دارم عید نوروز ۱۳۹۳ سفره هفت سین را چیده و منتظر مرتضی بودم. او با تلفن همراه خود صحبت میکرد. وقتی آمد، پرسیدم، «هنوز که سال تحویل نشده، پیشاپیش به چه کسی تبریک میگفتی؟» مرتضی پاسخ داد، «با پدر محمودرضا تماس گرفتم تا اولین نفر به ایشان تبریک بگویم. امسال اولین سالی است که محمودرضا در کنار خانواده خود حضور ندارد.»
☘ از شهادت سخن میگفتند؟
بله، اولین مرتبه هنگام خواندن خطبه عقد در بارگاه ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا (ع) از من تقاضا کرد که برای رسیدن به خواسته قلبی او دعا کنم. وقتی پرسیدم، «چه آرزویی دارید؟» گفت، «برای شهادتم دعا کنید.» متحیر بودم که چرا ابتدای زندگی باید برای شریک زندگیام از خداوند طلب شهادت کنم؟!
چند سالی از زندگی مشترکمان میگذشت که گفت، «دوست دارم پس از شهادتم همچون حضرت مادر گمنام بمانم.» مرتضی به حضرت زهرا (س) علاقه بسیاری داشت. اولین مرتبه پس از شنیدن این جمله سکوت کردم، دفعه بعد زمانی این جمله را تکرار کرد که مستند شهید «عباسعلی علیزاده» را میدیدیم. با بغض به اتاق رفتم و بازهم سکوت کردم.
مرتبه آخر، شب عاشورای سال ۱۳۹۴ بود. همه در منزل پدرم جمع شده بودیم تا نذریها را پخش کنیم. مرتضی گفت، «میشود همه عزیزان پس از شنیدن دعای من آمین بگویند.» میدانستم چه مطلبی را میخواهد بگوید. به همین خاطر گفتم، «من آمین نمیگویم.» مرتضی خندید و گفت، «انشاءالله پیش از عاشورای ۱۳۹۶ به آرزوی خود برسم!» همه گفتند، «الهی آمین!» مرتضی خالصانه تمنا کرد و رسید...
عاشورای سال بعد، هیچکسی نتوانست جای خالی مرتضی را پر کند...
✨ادامه👇