🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💐#مجید_بربری
#قسمت_7
پشت هم تیر خالی میکرد. از آن طرف،نزدیک دیوار،تا دیدند مجید چندمتری از آنها فاصله گرفته،هرکس دستوری بهش میداد:
_مجید،مجید،مجید نرو!
_این رو کی راه داد تو خط؟مجید برگرد!
_مجید کی رفتی اون وسط؟برگرد!
اما مجید دیگر صدای پشت سری ها را نمی شنید.صدای تیرهایی که ردوبدل می شدند،نمی گذاشت حرف کنار دستی هایش را هم بشنود.کمتر از بیست دقیقه به تل رسیدند و آنجا را گرفتند.تیر از همه طرف می بارید.هرکسی پشت سنگر کوچکی که قبلا تکفیری ها درست کرده بودند،پناه گرفت.سنگرهایی از سنگ های کوچک و بزرگ،که پای هرکدام را از دو طرف،بیست سی متر کنده بودند.بیشتر بچه ها کف زمین خوابیده بودند.برای کمین و تیراندازی،پناهگاهی به غیر از همین سنگرهای کوچک یک متری،توی آن دشت نبود.چندتا از بچه ها،لحظات اول شهید شدند.مجید جزء نفراتی بود که جلوتر از بقیه،شلیک میکرد. می خواست از سنگر عقبی،به سنگر جلوی خودش برود،حمیدرضا تا مجید را دید که از پشت سنگرش بلند شده،ترسید و داد زد:
_مجید بشین،تکون بخور!
همان موقع خم شد.نای دویدن نداشت. دستش را به شکمش گرفت.با زحمت خودش را به پشت سنگر جلو رساند.رد خونی که روی زمین افتاده بود،خبر از تیرخوردن مجید می داد.بادگیر آبی رنگی که به تن داشت،عین خون شده بود.مجید تیر خورده بود.حمیدرضا خودش به مجید رساند و حاج قاسم را صدا زد.حاج قاسم نیم خیز،خودش را یک نفس به مجید رساند .می خواستند جیب خشاب را از حمایل بند مجید جدا کنند.بیشتر نیروها،چاقو همراه شان بود.حاج قاسم اسلحه اش را زمین گذاشت.چاقو را زیر یقه اش وصل کرده بود.به زحمت از زیر لباس بیرونش کشید،داشت به سرعت جیب خشاب را میبرید، که دست خودش را برید.دلهره و نگرانی اش،بیشتر به خاطر مجید بود.بریدگی دست،برایش اهمیت نداشت.دستش را با باندهای که همراهش بود،بستند.جیب خشاب های مجید را باز کردند.ولی آرام نبود.همان طور که دستش را،روی زخم گرفته بود،ناله میکرد و میگفت:حاجی سرم درد میکنه،انگار دارن توی سرم طبل میزنن.😭😭
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💐#مجید_بربری
#قسمت_8
_حاج قاسم گفت:مجید آروم باش!بچه ها حالا میان می برنت عقب.و بلند شد ،تق تق،تق تق،.....،صدای گوش خراش تیراندازی حاج قاسم بود.هرچند لحظه، یک مرتبه بلند میشد رگباری می گرفت و دوباره به زانو مینشست و فوری سرش را می دزدید،تا سیبل رگبار تکفیری ها نشود.
حتی برای یک لحظه، تیراندازی به مسلّحین ،نه خاموش می شد و نه کم.حاجی این بار همین که نشست،مجید گفت:آخ آخ،حاجی پاهام،درد دارم،کمکم کن!
حاج قاسم تکه سنگی زیر سر مجید گذاشت،با عجله رفت پایین پاهایش نشست و شروع کرد به ماساژ دادن آنها، عمو سعید توی این هول و ولا،سراغ مجید را از بقیه گرفته بود.گفته بودند:
_مجید تیر خورده،بدنش داغه و به تکفیری ها بد و بیراه میگه.
سیّد فرشید،با عجله خودش را به مجید رساند.دل نداشت مجید را در آن حال ببیند.مجید که چشمش به سید افتاد،تکانی به خودش داد و گفت:
_سیدجون،سه تا تیر خوردم،میرم یا می مونم؟😔
_مجید و جا زدن؟می مونی،الان با بچه ها می بریمت عقب.
با همان حالش،هنوز داشت تکفیری ها را،لعن و نفرین میکرد.خونش هم بند نمیآمد. جایی که خوابیده بود،پر از خون تازه و لخته بود.سید فرشید و حاج قاسم مراقبش بودند.حاج قاسم میگفت:
_مجید ذکر بگو،بگو یا زهرا،یاعلی،لبیک یا زینب.
_آخ سرم،یاعلی،یازهرا،لبیک یا زینب حاجی خیلی درد دارم.
حاج قاسم ترسید تیر به صورت مجید بخورد.تکه سنگی را جلوی صورتش سپر کرد .درد زیادی می کشید. سید فرشید چند دقیقه ای با مجید حرف زد.دلداری اش داد و سعی کرد آرامش کند.حاج قاسم دیگر تاب نداشت، درد کشیدن مجید را ببیند.یادش آمد قرص همراهش است.فوری دو تا ژلوفن درآورد و گذاشت دهان مجید. خواست آبش بدهد،اما مجید،در حالی که لبخند میزد،بی هوش شد و قرص ها از دهان نیمه بازش افتاد روی زمین. سحرگاه آن شب،گرچه دفتر زندگی خاکی مجید بسته شد،ولی فصل آسمانی و جاودانه آن،باز شده بود.
😭🥺
#داستان_زندگی_حر_مدافعانحرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
✨🌿
اگر انسان کارهایش را برای رضاۍ خدا انجام دهد،مطمئن باش زندگی اش عوض میشود و تازه
معنی زندگی کردن را میفھمد.
- شھیدابراهیمهادی
#دههفجر
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین❣
6⃣1⃣ شانزدهمین دوره چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#جمعه 20 بهمن ماه"
📌#روز_نهم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#عباس_پهلوان" 🌷🌷🌷
معرف: خانم سروری 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
شهید گرانقدر عباس پهلوان🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
نام پدر: ولی
تاریخ ولادت: ۱۳۱۷/۲/۱۵
محل ولادت: روستای الله آباد(کلاته محمد رضا خان)_شهرستان فاروج، خراسان شمالی
تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۴
محل شهادت: شلمچه
مزار شهید: روستای سیاهدشت،امام زاده جعفر ملقب به سلطان قاسم معروف به آقا امام
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید والامقام عباس پهلوان
💐🍃شهید پهلوات در پانزدهم اردیبهشت سال۱۳۱۷ در روستای کوچکی به نام الله آباد که بین دو روستای رستم آباد و مفرنقاه واقع شده و از توابع شهرستان فاروج در استان خراسان شمالی دیده به جهان گشود.
از طریق پشتیبانی جهاد سازندگی به جبهه اعزام شد و نهایت در چهارم اسفندماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به مقام شهادت نائل گردید.
ایشان ۶فرزند(چهاردختر ودو پسر)دارد
🔸ویژگی شهید:
شهید فرد خیلی محترمی بود همیشه در خوردن و سلام دادن و...کودکان را مقدم تر میدانست وسعی میکرد به کودکان و نوجوانان احترام خاصی بگذارد.
🔻همسر شهید از نحوه شهادت همسرش چنین میگوید:
عباس از طرف جهاد با یک عده دیگر برای خاکریز وسنگر سازی به جبهه اعزام شدند ابتدا چهل روز به مشهد مقدس برای آموزش رفتند و بعد هم به جبهه اعزام شدند اما در همین سنگرسازی چهارده نفر پشت سر هم رفتند و شهید شدند و عباس هم جزو نفرات اول بود که شهید شد.
🔹آخرین دیدار:
همسر شهید میگوید دفعه آخر که عباس آقا خواست به جبهه برود حال وهوای دیگری داشت کاملا دگرگون شده بود و فکر میکرد که دیگر به این دنیا تعلق ندارد
چندین بار گفت مرگ انسان بسیار سخت است و ما باید خودمان با کارهایی که میکنیم مرگ خود را آسان کنیم و آسان از دنیا برویم.
✨بعضی ها فکر میکنند رزمنده ها برای پول و حقوق به جبهه می روند،من می روم تا بدانند کسی هم که ثروتمند است و نیاز به مال و منال دنیا ندارد عاشق جنگ و شهادت است.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🕊✨🌹🕊✨🕊🌹
💠ملاقات با شهید/ رویای صادقه
❣همسر شهید میگوید درمراسم تعزیه همسرم،دختر کوچکم مریض بود من هم حال وهوای بدی داشتم یک شب آنقدر حالش بد شد که فکر میکردم میمیرد من تا نیمه های شب بالای سرش نشسته بودم و اشک میریختم...
ناگهان دیدم همسرم وارد شد و کنار گهواره آمد و گفت چرا گریه میکنی؟
گفتم فرزندمان مریض است وممکن است بلایی سرش بیاید.دست روی سینه دخترم کشید از آن به بعد من حتی کوچکترین بیماری را در دخترم ندیدم.
♥️دختر شهید میگوید:
وقتی پدرم بعد از هر چند ماه به خانه بر می گشت هر کجا می رفت مرا با خودش می برد وحتی شبها در آغوش گرم خود می خواباند.من درآن سال ها که هفت سال بیشتر نداشتم، وقتی می دید ناراحت یا نگران هستم کنارم می نشست و با من درد و دل میکرد.
الان هم که شهید شده هر وقت مشکلی دارم و نگران هستم به خوابم می آید و مرا راهنمایی می کند.
یک شب خواب دیدم که در مجلس جشن بزرگی هستم ومردی جوان با کت وشلوار سفید به تن جلو آمد،
از او پرسیدم آقا شما عباس پهلوان را می شناسید؟
جواب داد دخترم خودم هستم،
وقتی شناختمش با گریه از او خواستم که دیگر از پیش ما نرود ، او به من گفت گریه نکن دخترم دیگر نمی روم من زنده ام و همیشه در کنار شما هستم.
🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿
🔷نامه دختر شهید عباس پهلوان به پدرش؛
... من لحظه ای را تصور میکنم که پدرم در جلوی من ایستاده در صورتی که بوی گل شقایق می دهد به او می گویم کاش زنده بودی و دستان پرمهرت را بوسه می زدم . پدرم قولی را که به من و مادرم دادی را به یاد دارم که گفتی می روی و زود برمیگردی ولی انگار مثل کبوتر پر کشیدی وبه سوی ایزد منان رفتی .
پدرم من الان به وصیت نامه ات عمل کردم وبه حجابم که حجاب فاطمی است عمل کردم وهنگامی که عکست را می بینم انگار به من لبخند می زنی، پدرم دوست دارم فقط یک لحظه تو را ببینم و بوی پدر را که غریب ترین بوهاست احساس کنم .
من هر شب در خواب برای تو نامه مینویسم و تو میخوانی و پاسخ می دهی.
━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿
💥وصیت نامه شهید عباس پهلوان؛
🌷امروز بر همه واجب است برای یاری دین خدا به جبهه ها برویم این جنگ،جنگ حق علیه باطل است و باید از دین و ناموس وکشورمان دفاع کنیم و همیشه گوش به فرمان امام خمینی باشیم و او را یاری کنیم و به ندای او لبیک بگوییم
و شماها هم در پشت جبهه به فکر جبهه و رزمندگان اسلام باشید.
🌷از فرزندانم می خواهم که حجاب خود را رعایت کنند و با حفظ حجاب خود راه من را ادامه بدهند.
━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت الشهدا | 🎙
شهادت پایان کار نیست آغاز است
#شهید_مرتضی_آوینی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" عباس پهلوان " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃