eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
31.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
263 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود @hasbiallah2 👈خادم الشهدا ➡️@motevasselin_be_shohada 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 اعضای محترم کانال⤵️ سلام همیشه فیلم یا صحنه ایی از جنگ که می‌دیدم گریه میکردم میگفتم شهدا شرمنده ام ما را حلال کنید . شما برای آرامش و امنیت ما جونتون را دادین. یک روز قبل اربعین برادر زاده‌ام بهم زنگ زد گفت خواب دیدم میخواستی بری مکه. روز اربعین از استان چهارمحال و بختیاری داشتم می‌رفتم تهران.اصفهان به شوهرم گفتم وقت داریم بریم گلزار شهدا سر مزار شهید تورجی زاده؟ وقتی رفتم حال عجیبی داشتم واقعا انگار رفتم زیارت کعبه .حس و حال وصف نشدنی داشت 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ‌سلام خدا خیرتون بده که نام و یاد شهدارو زنده نگه میدارین. برادرم شهید شدن و همیشه حضورش رو توی زندگیم حس میکنم دخترام خیلی افتخار میکنن که دایی شون شهید شده و قول دادن حافظ آرمانش باشن. من دوهفته ای بود واسم یه مشکل مالی پیش اومده بود یعنی یه پولی به کسی قرض داده بودیم گفته بود یکماهه میده ماهم دوم ماه چک سنگینی داشتیم ما به امید وام دیگه ای که قرار بود بگیریم مبلغی رو قرض دادیم تا گره کارش باز بشه. ولی یدفعه جلوی وام هارو بستن😔 ولوله ای به جونم افتاد خیلی دعا کردم که شرمنده نشم هر روز به موعد چک نزدیکتر میشدیم و بانک مارو ناامیدتر میکرد که معلوم نیست کی وام ها واریز بشه. دیگه دست دعام پایین نمی اومد دیشب دیگه بعد نماز به داداش شهید خودم و داداش ابراهیم گفتم شما دوتا آبرودارید پیش خدا شفاعت مارو بکنید منو ازین اضطراب و استرس نجاتم بدین و بدلم آرامش بدین یدفعه به زبونم اومد که بگم یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله گفتم فقط روم میشه در خونه شمارو بزنم و به شما التماس کنم که گره کارمو باز کنید من کمک کردم گره کار دیگری باز بشه شما دوتا داداشام قدرتشو دارین که شفاعت کنید گره کار منم باز بشه. شب با سختی و استرس خوابیدم صبح دیدم اونطرفی که پولو بهش دادیم پیام داده که کارش درست شده و شماره کارت میخواست که پولو برگردونه یعنی اینقد خوشحال شدم و بیشتر حضور دوتا داداشام رو تو زندگیم احساس کردم😭😭😭 خداروشکر که مشکل ما حل شد و شرمنده نشدیم😭🤲🤲 من دوتا داداش دارم یکیش برادر خودم که همه زندگیم رو مدیونش هستم یکی هم داداش ابراهیم که میدونم اون دنیا کنار داداشم هست🤲🙏🥺🥺 شهدا دعاگوی زندگی دنیا و آخرتتون باشه الهی. 🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 سلام علیکم یاحی ویاقیوم بامتوسل شدن به امام زمان (عج) و شهید هادی عزیز وشهید نوید صفری وشهدای گروه متوسلین به شهدا ی عزیز وامامان معصوم چندین حاجتم برآورده شد.خدایا شکرت الهی روح شهدای عزیزم شاد باشد.و ازما راضی باشند. تشکر میکنم از دوستان وعزیزان گروه علی الخصوص مدیر گروه موجب شدند ما با قرار گرفتن دراین گروها هر روز ما بهتر از دیروز باشد .شهدای عزیز متشکریم .ممنونیم .🙏💗🌱🌹🌱🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🟣خاک های نرم کوشک🟣 صف غذا یک بارش تو یکی از پادگان ها بود سر ظهر نماز را که خواندیم از مسجد آمدم بیرون راه افتادم طرف آسایشگاه بین راه چشمم افتاد به یک تویوتا داشتند غذا می دادند. چند بسیجی هم تو صف ایستاده بودند. ما بین آنها، یکدفعه چشمم افتاد به او، یک آن خیال کردم اشتباه دیدم دقیق تر نگاه کردم. «آقای برونسی!... صف غذا...» با خودم گفتم :«شاید من اشتباه شنیدم که فرمانده ی گردان شده!» رفتم جلو احوالش را پرسیدم و گفتم:«شما چرا ایستادی صف غذا؟! مگر فرمانده گردان....» بقیه ی حرفم را نتوانستم بگویم خنده از لب هاش رفت با ناراحتی گفت:« مگه فرماندهی گردان با بسیجی های دیگه فرق می کنه که غذا بدون صف بگیره.....» یاد حدیثی افتادم «مَن تَواضَعَ للّه ِ رَفَعَهُ اللّه»1 پیش خودم گفتم: «بیخود نیست آقای برونسی این قدر تو جبهه ها پر آوازه شده.» بعداً فهمیدم بسیجی ها خیلی مانع این کارش شده بودند ولی از پس او بر نیامده بودند. پاورقی ۱- هر کس به خاطر خدا تواضع ،کند خداوند او را رفعت می دهد ادامه دارد.... 🌷🌷🌷🌷🌷
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🟣خاک های نرم کوشک🟣 انگشتر طلا همسر شهید: تو یکی از ،عملیات ها انگشترم را نذر کردم با خودم گفتم:« اگر ان شاء الله به سلامتی برگرده، همین انگشتر رو می ندازم تو ضریح امام رضا علیه السلام.» تو همان عملیات مجروح شد زخمش اما زیاد کاری نبود، تا بیاید مرخصی اثر همان زخم هم از بین رفته بود، کاملاً صحیح و سالم رسید خانه روزی که آمد، جریان نذر انگشتر را گفتم و گفتم:« شما برای همین سالم اومدین» خندید، گفت:« وقتی نذر می کنی برای جبهه نذر کن» «چرا؟» «چون امام هشتم احتیاجی ندارن ،اما جبهه الان خیلی احتیاج داره ؛حالا هم نمی خواد انگشترت رو ببری حرم بندازی.» از دستش دلخور ،شدم ولی چیزی نگفتم حرفش را مثل همیشه گوش کردم. تو عملیات بعدی ،بدجوری مجروح شد، برده بردنش بیمارستان کرج، یکی از همان جا زنگ زد مشهد و جریان را به ما گفت. خواستم با خودش صحبت کنم گفتند:« حالشون جور حرف زدن نیست.» همان روز برادرخودم و برادرخودش، راهی کرج شدند فردای آن روز برادرم از تهران زنگ زد. نمی دانم جواب سلامش را دادم یا نه زود پرسیدم :«چه خبر؟ حالش خوبه؟» خندید گفت:«خوبتر از اونی که فکرش رو بکنی» فکر کردم می خواهد دروغ بگوید به ام، عصبی گفتم :«شوخی نکن، راستش رو بگو» ادامه دارد.... 🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سلام مزار شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری در نجف اشرف 🌷🌷🌷 @motevasselin_be_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیام شهید مدافع حرم بهروز واحدی و روایت خوابی که دیده بود. « جاده ظهور همین است که در آن در حال حرکت هستید ... » ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ ❌ ❌ به نیابت از شهید والامقام ابراهیم هادی 🕊✨🕊✨🕊 🌷بسم رب الشهدا🌷 سلام بر بهترین برگزیدگان خدا سلام بر پاکترین روح ها سلام بر شهیدان آنانکه در میان ما بودند ،هستند ،مثل من ،مثل شما با روحی آماده هدایت سلام بر هدایت شده سلام بر هادی 🕊🌹 👈امروز شما دعوت شده اید از سوی شهید هادی برای هدایت به سمت آمادگی روح های بزرگتان با کبوتر تا در معیت ارواح پاکشان دعاکنیم ،دعا برای برای رسیدن آن هدایت کننده واقعی ،آن هادی ،آن مهدی (عج) آن نجات دهنده،آن منجی، که دلها همه مشتاق و جانها همه نیازمند حضورش هستیم ✅شما دعوتید در کنار هم از شهید ابراهیم هادی ۴۰ روز آن عشق از نظر پنهان را برای یاری مظلومان طلب کنیم. با ما همراه باشید تا دست در دست دعا با انوار قلوب آماده، فرجش را بخواهیم🌸 💐و خدای مهربان ،مهربانترین مهربانان، منتظر است تا ما بخواهیم... تا او بیاید.... 💌شهید هادی منتظرت است 👈 که باشی 💕چه با دل ،چه با اشک و چه با زبان بسم الله✋ 👇👇👇👇👇 @ebrahim_hadiedelha @ebrahim_hadiedelha 💥 ✅حتما برای حاجت دارها بفرستید وارد کانال شوید و پیام های حاجت روایی دوستان را بخوانید 🔴شروع چله از 14شهریور مصادف با شهادت آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام❣ 🕊🌿
🕊🌿 هدیه به شهید باکرامت ابراهیم هادی و ✅اگه داری به شهید به کانالی که با نامشون مزین شده ملحق شو و از دستان سخاوتمندش حاجت بگیر..(روزی ۱۰۰صلوات،یک دعای فرج و سوره واقعه یا یکی از این موارد) 👇👇👇👇👇 @ebrahim_hadiedelha @ebrahim_hadiedelha ❣اگه میخوای این محبوب خدارو بهتر بشناسی با ما همراه شو... با کلیپ و مطالب ناب از شهید او که هادی راه بسیاری از ما شد او که حتی یادش صفای روح زنگار گرفته ماست 🌹ابراهیم، هادی دلها 👇👇👇👇👇 @ebrahim_hadiedelha @ebrahim_hadiedelha 🌱ارزش و مقام واقعی شهید هادی فقط توی اون دنیا معلوم میشه♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
🔰دعای عهد 🎙با نوای استاد علی فانی من دعای عهد میخوانم بیا بر سر این عهد میمانم بیا 🌤🌿 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 💚سلام به چهارده معصوم(ع): 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 ➡️@motevasselin_be_shohada ‌ 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣ 0⃣2⃣بیستمین چله ی؛ 🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد 🌤کانال متوسلین به شهدا🌤 🖇 امروز " 12 شهریور ماه" 📌 چله 《هدیه به‌ چهارده‌ معصوم(ع) و شهید امروز》 🌻شهید والامقام 🌷🌷🌷 معرف: خانم سنایی 🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ➡️@motevasselin_be_shohada
شهید والامقام مرتضی رفیعی دستجردی🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت : ۱۳۲۸/۱/۱۵ محل ولادت: استان اصفهان_شهرستان برخوار_شهر دستگرد تاریخ شهادت : ۱۳۶۷ محل شهادت: پس از به اسارت درآمدن در سال ۱۳۵۹،و تحمل رنج و شکنجه در زندان اردوگاه رمادی به شهادت رسید. بازگشت پیکر شهید: پیکر پاک این شهبد ۲۵ سال بعد از شهادت در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۳ به میهن اسلامی بازگشت مزار: گلزار شهدای بهشت عباس_دستگرد اصفهان ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝 🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰شرح مختصری از زندگینامه شهید مرتضی رفیعی دستجردی 🌸🍃شهید مرتضی رفیعی دستجردی در سال ۱۳۲۸ در شهر برخوار اصفهان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. 🌻🌱این شهید عزیز دارای شخصیتی مهربان،با اخلاق،متواضع،امانت دار،مخلص و مردمی بود. 💐✨ایشان عضو بسیج سپاه پاسداران خرمشهر و همچنین از کارکنان سازمان بنادر و دریا نوردی و از فعالان مبارزه با رژیم ستمشاهی بودند. 🕊در سال ۱۳۵۹ در جنگ تحمیلی با جنگ تن به تن با دشمن بعثی در میدان راه آهن خرمشهر در حالی که مهماتش تمام شده بود توسط دشمن محاصره و به اسارت گرفته و مفقودالاثر گردید و هیچ اثری از ایشان نبود تا اینکه بعد از جنگ نام ایشان جزء اسرای زندان الرمادی بغداد اعلام شد. در گزارشی که از زندان رمادی ( محل شهادت ایشان ) به دست آمده تاریخ شهادت این بزرگوار سال ۱۳۶۷ ذکر شده است. شهید بزرگوار پس از ۸ سال اسارت ( از سال ۵۹ تا ۶۷ )،و تحمل سالها رنج و شکنجه در زندان در اردوگاه رمادی به شهادت رسیدند. بالاخره با پیگیری های فراوان گروه تحقیق و تفحص شهدای جنگ تحمیلی،در سال ۱۳۹۲ بعد از ۲۵ سال موفق به کشف پیکر این شهید عزیز در خاک عراق شدند. 🌺🌿نحوه شناسایی شهید رفیعی دستجردی به گفته ی همسر شهید،شهید رفیعی دستجردی وصیت نامه و پلاک نداشتند و با آزمایش DNA شناسایی می شوند. 🕊🌹مراسم تشییع پیکر پاک و مطهر شهید مرتضی رفیعی از شهدای دوران دفاع مقدس در روز ۹۲/۷/۲ بر روی دست های مردم شهید پرور شهر اصفهان برگزار و در روز ۹۲/۷/۳ مراسم تشییع و خاکسپاری در شهر دستگرد برخوار ( بهشت عباس ) انجام شد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🌿ماجرای نحوه ی آشنایی خانم سنایی معرف شهید والا مقام شهید مرتضی رفیعی دستجردی من اصلا این شهید بزرگوار را نمیشناختم طی ماجرایی که برای شما تعریف میکنم با ایشان آشنا شدم👇👇👇 🌾💫🌾💫🌾💫🌾 سال ۹۲ بود. حدود ۶ ماه افسردگی شدید داشتم و هر کاری می کردم خوب نمی شدم.به خدا می گفتم قرآن می خونم آروم نمیشم.نماز میخونم آروم نمیشم.گلستان شهدا میرم آروم نمیشم. این چیزها همیشه آرومم می کرد ولی الان هیچ چیز آروم و خوشحالم نمی کنه.حتی مهمونی و ارتباط با آدمها آرومم نمی کنه. همش گریه می کردم و حالم بد بود. به خدا می گفتم روحم مرده،جسمم را هم ببر. می گفتم این مرده ی متحرک را ببر.خیلی آرزوی مرگ می کردم. ۲۹ شهریور ( ۱۴ ذی القعده )،شب جمعه بود که با حال بد افسردگی خوابیدم. یه دفعه دیدم روحم تو یه بیابان خیلی بزرگ هست و یه تعدادی روح دیگه هم اونجا بود. یه صدایی ( انگار یه ۷،۸ تا دختر یا فرشته ) می گفتن فرصت شما تمام شده و دیگه هیچ کاری نمیشه کرد. من اصلا یادم نبود که خودم آرزوی مرگ می کردم. می گفتم اینجا کجاست. یعنی من مُردم؟ آخه چرا؟! من جوانم سالمم چرا باید بمیرم؟! اصلا نمی توانستم مرگ را بپذیرم و به خدا التماس می کردم که من نمی خواهم بمیرم، من میخواهم برگردم،من دستم خیلی خالیه، من برای اینجا هنوز کاری نکردم و همین طور التماس می کردم که خدایا من می خواهم برگردم ولی بی فایده بود. مرتب صدا میومد که فرصت شما تمام شده و دیگه هیچ کاری نمیشه کرد. روح های دیگه مثل من نبودن،هیچ کاری نمی کردن،فقط همه به آسمون نگاه می کردن و منتظر بودن ببینن چه اتفاقی میفته. من هم بعد از کلی التماس وقتی دیدم هیچ فایده ای نداره،نا امید شدم و مثل روح های دیگه به آسمون نگاه می کردم و منتظر بودم ببینم چه اتفاقی میفته؟! بعد یه دفعه یادم اومد که تو دنیا همیشه حاجت مهم داشتم تو سجده دعا می کردم چون نزدیک ترین حالت بنده به خدا سجده هست. خودم را روی خاک اون بیابون انداختم و در حالت سجده به خدا التماس می کردم که خدایا من نمی خواهم بمیرم. تو رو خدا بذار برگردم. خیلی التماس کردم ولی بی فایده بود. یه مضطر واقعی بودم که هیچ کاری نمیتونه بکنه.اصلا حال خوبی نداشتم.دلم می خواست برگردم ولی اون صدا مرتب میومد که فرصت شما تمام شده و هیچ کاری نمیشه کرد. دوباره مثل روح های دیگه به آسمون نگاه می کردم. باورم شده بود که مُردم و دیگه نمیشه کاری کرد. بعد یه دفعه دیدم ۴ شهید از بین ما روح ها دارن حرکت می کنند. روح های دیگه هیچ عکس العملی نداشتن و فقط به آسمون نگاه می کردن ولی من کلی خوشحال و امیدوار شدم. گفت:«حتما شهدا برام کاری میکنن.رفتم پیش شهدا. من فقط چهره یکی از آنها را می دیدم و با همان شهید حرف میزدم. شهدا ایستاده بودن و من کنار پاهای اون شهیدی که چهره اش را می دیدم روی خاک بیابون نشسته بودم و التماس می کردم که من نمی خواهم بمیرم؛تو رو خدا یه کاری بکنید من برگردم. همان شهیدی که جلوتر از بقیه بود و من چهره اش را می دیدم گفت من برات دعا می کنم ولی قبول کردنش با خود خداست. اینو گفت و رفتن. من گفتم:«وای رفتن.هیچ کاری نکردن.من هنوز اینجام.به شدت ناراحت بودم.دیگه کاملا ناامید و مضطر بودم. کاملا باورم شده بود که مُردم و هیچ کاری نمیشه کرد. دوباره مثل روح های دیگه به آسمون نگاه می کردم و منتظر بودم که چه اتفاقی قراره بیفته؟! یه دفعه دیدم طوفان و گردباد شد و زمین بیابان در حال خراب شدن هست. این اتفاق از ما روح ها فاصله داشت و به سمت ما می آمد. من به شدت وحشت زده نگاه می کردم که داره چه اتفاقی میفته؟!! ✍ ادامه👇👇 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
اگه این داستان خواب بود باید با این همه وحشت از خواب بیدار می شدم ولی خواب نبود و همه چی کاملا واقعی بود. این طوفان و خراب شدن زمین بیابان همین طور به من نزدیک و نزدیک تر می شد و ترس و وحشت من بیشتر می شد. تا اینکه رسید به یک میلی متری پاهای من و یه دفعه تموم شد. من نگاه کردم همه روح ها رفته بودن و فقط من تو اون بیابون بودم. یه دفعه صدایی اومد که به تو فرصت دوباره داده شد. تا این صدا را شنیدم یه دفعه دیدم تو بیابون نیستم و تو سالن خونمون ایستادم. به سمت اتاقم نگاه می کردم. می دونستم جسمم تو اتاقه. آروم آروم اومدم کنار جسمم و به جسمم نگاه می کردم. گفتم:« وای اینو ببین مثل مرده ها می مونه. بعد پایم را به پای جسمم زدم و حس کردم پایم به سنگ خورد. گفتم:« وای مثل سنگ شده. گفتم:« من باید به جسمم برگردم تا زنده بشه. آروم روی جسمم خوابیدم و وقتی درون جسمم رفتم یه دفعه چشم هامو باز کردم و بیدار شدم. مادرم می گفت:« کلی وقته دارم برای نماز صدات می کنم چرا بلند نمیشی نماز بخونی؟ من کلی گریه می کردم و سجده شکر و می گفتم:« من مُردم و به دعای یه شهید برگشتم. خانوادم می خندیدن و می گفتن خواب دیدی و باور نمی کردن واقعی باشه. همش می گفتم:«چرا اسم شهید را نپرسیدم. چرا شهید خودش را معرفی نکرد؟!! خیلی دلم می خواست بدونم به دعای چه کسی برگشتم. بعد از ۲،۳ روز خیلی اتفاقی متوجه شدم اصفهان شهید می آورند. کلی کار داشتم و تصمیم نداشتم برای تشییع شهدا بروم. دنبال کارهایم بودم ولی یه حس خیلی عجیبی داشتم،انگار یه نیرویی منو به سمت تشییع شهدا می کشوند. کاملا این نیرو و کشش را حس می کردم و می گفتم خدایا قراره اتفاقی بیفته؟! چرا اختیار دست و پاهام دست خودم نیست و میخوان برن به سمت تشییع شهدا؟؟ بالاخره تسلیم شدم و گفتم باشه هرجا می خواهید منو ببرید. رفتم برای تشییع شهدا. وقتی شهدا را آوردن دیدم ۴ شهید هستن که یکیشون اسم داره و بقیه گمنام هستن. نا خود آگاه یاد اون بیابون افتادم که ۴ شهید بودن و من فقط چهره یکی از اون ها را دیدم. مثل بارون گریه می کردم و می گفتم غیرممکنه،مگه میشه همون شهیدها باشن. جمعیت زیاد بود و نتونستم عکس شهید را ببینم. فقط اسمش را به خاطر سپردم. بعد فهمیدم گلستان شهدای اصفهان خاکش نکردن و بردنش دستگرد برای خاکسپاری. گفتم:« خوب پس دیگه عکسش را هم نمی بینم و من که دستگرد نمی روم. یه حدود ۲ ماهی گذشته بود که یه دفعه به ذهنم اومد که اسم شهید را تو اینترنت می زنم،شاید عکسش را بیاره. به خودم می گفتم:« امکان نداره همون شهیدی که من دیدم باشه. تا اسم را زدم عکس اومد و من تقریبا یک ربع جلو کامپیوتر خشکم زده بود و گریه می کردم. باورکردنی نبود ولی دقیقا خود شهیدی بود که برام دعا کرده بود. یه چیز جالب دیگه ای که وجود داره ما آدما تو دنیا و زندگی دنیا سنگین هستیم ولی اون دنیا بی نهایت سبک هستیم. من وقتی برگشتم مثل آدمی که تازه متولد شده باشه و اصلا دنیایی و سنگین نباشه بودم. بی نهایت سبک بودم. این قدر این حس جالب و قشنگ بود که داستانم را برای هرکس تعریف می کردم می گفتم:« امیدوارم بمیرید و برگردید و حس قشنگ من را بفهمید. زندگی در دنیا کم کم من را سنگین و دنیایی کرد. می تونم بگم تقریبا بعد از یکسال،دیگه کاملا حس سبکی و اون حس قشنگ از بین رفت. اسم شهید عزیزی که به دعایش برگشتم: شهید مرتضی رفیعی دستجردی هست. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷شهیدانه زیستن اینگونه است... شهادت‌هنر‌مردان‌خداست🌷 شادی‌روح‌شهدا‌صلوات🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " مرتضی رفیعی دستجردی" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا