eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
31.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
285 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 با شتاب,از جا بلند شدم,در اتاق رابازکردم وپادرون راهرو گذاشتم,مادرم با سرووضعی اشفته وسط هال ایستاده بود وپدرم درحالیکه کمربندش را محکم میکرد ,اماده ی بیرون رفتن میشد...خودم را رساندم به پدرم وگفتم:بابا چی شده؟چرا اینموقع شب میخوایین بیرون برید؟ بابا دستی به روی شانه ام زد وگفت:هیچی دخترم,برو بخواب,فردا مدرسه داری, ان شاالله که چیزی نیست وبااین حرف خداحافظی کرد... مادرم درحالیکه رنگ به رو نداشت روی مبل افتاد,سریع یه لیوان اب قند درست کردم وبه طرفش امدم,یه ذره به خوردش دادم وگفتم:مامان چی,شده؟جون به لبم کردین,بهرام را طوری شده؟؟ مادر در حالیکه به نقطه ی مقابلش روی دیوار خیره شده بود وانگار دراین عالم نبود گفت:چرا؟؟اخر خدا به چه گناهی اینهمه عقوبت باید پس داد؟؟چرا امتحان پشت امتحان؟؟ با نگرانی پریدم توحرفش وگفتم:مامان,جان زری بگو چی,شده؟ مادرم نگاهش را از,دیوار گرفت واینبار,به چشمای من خیره شد وبا دستهاش صورتم راقاب گرفت وگفت:خدایا غلط کردم,ناشکری کردم,خدایا شکرت بچه هام سالمند,خدایا شکرت شوهرم پابرجاست و...هیچی دخترم الان نگهبان راسته ی زرگری زنگ زد,مثل اینکه نصف راسته داخل اتش داره میسوزه,هنوز معلوم نیست دزدی هم درکار هست یانه؟فعلا که حریق همه جا را گرفته,پدرت رفت تا ببینه زرگری ما هم جز اونایی که خسارت دیده بودن یا نه.... خدایا شکرت...راضیم به رضایت ....خدایا سلامتی بده... نفسم را با شدت بیرون دادم ودر ادامه ی حرفهای مادرم گفتم:مامان مال دنیا بی ارزشه,خدا را شکر هم را داریم,اینه که مهمه,خدا راشکر,سالمیم اینه که اهمیت داره,اگه خدا روزی ما مال فراوان داشته باشه,بی شک دوباره نصیبمان میکند... دارد... 📝نویسنده: ط ،حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 خسته وکوفته از مدرسه برگشتم ,مدرسه هم که بودم مدام فکرم پیش بابا بود واتفاقی که افتاده,وقتی امدم کسی خونه نبود ,دلنگرانیم بیشتر شد,سریع رفتم داخل اتاقم وگوشی را برداشتم ومامان را گرفتم,با اولین بوق گوشی را برداشت,صداش گرفته وحاکی از غم بود. من:الو سلام مامان کجایین؟ مامان:سلام عزیزم,نگران نباش ما ان شاالله تا یه,ساعت دیگه مرخص میشیم میایم خونه,یه حاضری,بردار وبخور تا بخوری,ما هم امدیم... بغض گلوم را گرفته بود مگه چی شده؟مرخص؟؟ با همان حالت بغضم گفتم:مامان چی شده؟مگه کجایین؟من کوفت بخورم....بگو کجایین؟ مامان:هیچی مامان ,بابات فشارش زد بالا,به خاطر,استرسی که بهش وارد شده بود الانم ,خدارا شکر,بهتره وکم کم میایم خونه... نفسم را با,فشار دادم بیرون وگفتم:مامان منم الان میام مامان:نه نه عزیزم لازم نیست,گفتم که داریم میایم من:پس من منتظر میمونم بیاین... بابا ومامان که امدن از,رنگ رخسارشان فهمیدم که چقدر اوضاع روحی وجسمیشان خراب هست....مثل اینکه زرگری بابا هم جز اون مغازه های,خسارت دیده بود ومقدار زیادی از,طلاها به سرقت میرن ومابقی هم در اتش میسوزه.... بعداز نماز بود که صدای,زنگ در بلند شد ,به سمت ایفون رفتم ومتوجه شدم پشت در حاج محمد,همسایه سرکوچه مان هست... در که باز شد واز پشت پنجره هال با دیدن حاج محمد یاد مستاجرش افتادم والان نمیدونستم ,یوزارسیف از,سفر برگشته...برنگشته...در چه وضعی هست ...اما با اومدن حاج محمد انگار خاطره ها زنده شد,سریع به سمت اتاقم رفتم,لباس مناسب پوشیدم وچادر سرکردم ,همینطور که سرم پایین بود,سلامی کردم ووارد اشپزخانه شدم,ابمیوه هایی که حاج محمد برای,عیادت بابا اورده بود را از روی اوپن برداشتم ومشغول ریختن چای بودم که صحبتهای حاج محمد وبابا گل کرد.... دارد... 📝نویسنده: ط، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part16_فقط غلام حسین باش.mp3
8.89M
📚کتاب صوتی قسمت 6⃣1⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 ْٰٓٔ 🌱 خیلۍ‌بہ‌ صلہ‌رحم‌ اهمیت‌میداد! همیشه‌ شماره‌‌هاۍ فامیل‌خودم وفامیل‌خودش‌رو دردفترچہ‌ مخصوصش مینوشت ... تایادش‌ باشہ ماهی یکبار بهشون زنگ بزنه‌ و حالشون‌بپرسہ ؛ حتی‌وقتی‌رفته‌بود سوریه بهم سفارش‌کرده‌بود که خودم‌بجای‌او‌اینکارو‌ انجام بدم... برگرفته‌ازکتاب‌دلتنگ‌نباش بہ‌نقل‌ازهمسر‌شهید شهیدمدافع‌حرم 🍃🍃🍃 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
شهید صدرزاده : اگر یک روز فکرِ شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردی؛ حتما فردای آن روز را روزه بگیر... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و حال از این قاب هم ببینیم تمام زندگیمونو شرمنده شهدا هستیم اصابت گلوله ب پهلوی شهید سخندان دلیلی برای ذکر یا زهرا گفتنش شد 🖤💔 شهید دو شهید در یک قاب ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
از خیابان ایران تا میدان شهدا پیاده می رفت تا از دَکّه ی یک پیرمرد میوه بخرد. دور از چشم پیرمرد، میوه های له شده‌ را در پاکتش می ریخت. شهید رجایی بعدها گفت دکه دار پدر شهید و نیازمند بود، این میوه ها را می خریدم که کمکی به او شده باشد... 🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
این تصویر را هیچ گاه از خاطر مَبَـــر‼️ " مادری در حال شانه زدن موهای جگر گوشه شهیدش" دلہای مادران زیادی سوخته 🥀 تا این انقلاب و نظام به من و تو برسد مبادا شرمنده شان شویم ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
🦋تزکیه و برنامه ریزی برای رشد و تعالی روح و جسم 🦋 مادر بزرگوار این شهید : «زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت، نماز به‌موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله، نماز امام زمان (عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم ،دعا کردن در صبح و ظهر و شب،کمتر گناه کردن تا کم خوردن صبحانه ناهار و شام دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می زد...» 🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣