هدایت شده از روزهای مادرانه
دیروز یه کتابخونهی دیگه خریدیم؛ درست عین کتابخونههای قبلی. بعد از چند ماه گشتن توی "دیوار" پیداش کردم. قبلیها رو هم دستدو خریده بودم. هر وقت کتابهامون زیاد میشد و ناچار میشدیم دو ردیفه بچینیمشون، جستجوم برای پیدا کردن یک کتابخونه عین قبلیها شروع میشد. گاهی چند هفته، گاهی چند ماه طول میکشید، ولی یه کتابخونه امدیاف عسلی پنج طبقه با عرض 90 و ارتفاع 180 بالاخره پیدا میشد. به نظر میاد فعلا کلکسیون این مدل، توی خونه ماست!
حالا چند روز باید وقت بذارم و کتابهایی رو که روی زمین موندن، بچینم توی کتابخونه. تمام مدت هم باید با وسوسه "بیا همه کتابها رو بریزیم بیرون و دوباره بچینیم" مبارزه کنم، وگرنه تا لحظه سال تحویل درگیرم!
از اون بدتر، خونهتکونی حافظههاست! هر سال این وقتها باید بشینم و شونصد نفر-ساعت وقت بذارم و حافظه گوشی و لپتاپ رو مرتب کنم. فولدرهای معطلی مثل download و newfolderهای متعدد رو زیر و رو کنم و بهدردنخورها رو بریزم دور و بقیه رو بفرستم توی فایلهای خودشون. درباره فایلهای کاری نشر، باید کسریها رو هم دربیارم و از فایلهای ایمیل و تلگرام استخراج کنم و جاشونو پر کنم. این واقعا از هر خونهتکونی دیگهای سختتره!
راستی اگر اهل خرید دست دوم هستید، الان بهترین وقتشه! ملت مبل و کمد و تخت و پرده و میز سفارش دادن، به هر قیمتی بگی میخوان قبلی رو رد کنن. بین مبلهای طلایی و پردههای پر از والان و زرق و برق، گاهی کالاهای خیلی خوب با قیمتهای باورنکردنی پیدا میشه! مثل همین کتابخونهی ما که قیمتش از هزینه حملش با وانت کمتر دراومد!
#روزهای_مادرانه
#آخرهای_سال
#خانه_تکانی_عصر_تکنولوژی
#سخت_تر_از_سابیدن_دیوار
#تازه_بوی_وایتکس_هم_نمیده
#هرکی_هم_رد_میشه_میگه_تو_باز_سرت_تو_گوشیه
#زنده_باد_بی_نظمی
#مرگ_بر_سازماندهی