دل است دیگر؛ هرچقدر هم یکی بد کرده باشد، باز گاهی برای عاقبتش میسوزد.
دلت برای آن مردی که به خانوادهاش خیانت کرده و رفته میسوزد. تصور میکنی که آدم مومنی بود، میتوانست زندگی خوبی داشته باشد و میتوانست رشد کند و خانواده و شهر و کشورش را هم رشد بدهد... ولی افتاد توی چاه خیانت و حیف شد.
دلت برای آن که به وطنش خیانت کرده و رفته میسوزد. تصور میکنی اگر مانده بود، چه آثار خوبی میتوانست بیافریند، چقدر محبوب بود... ولی کشیده شد توی باتلاق و حیف شد.
دلت البته، نه برای آن آدمی که به خودش و خانوادهاش و وطنش ظلم کرده، بل برای آن کسی که میتوانست باشد، میسوزد.
بعد یادت میآید خودت هم میتوانستی آدم دیگری باشی، میتوانی آدم دیگری بشوی... و او که از روز ازل تو را دیده و مسیر پیش پایت را تا ابد میداند، چقدر دلش برای لحظههایت میسوزد. هر قدمی که کج میگذاری دست روی دست میزند و میگوید آخ... کاش این طرفی نمیرفتی عزیزم! هر ساعتی که به پوچی یا گناه میگذرانی، سری به زیر میاندازد و میگوید حیف نبودی؟!
دل است دیگر؛ گاهی برای خودش میسوزد.
#روزهای_مادرانه
#آدمی_که_میشد_باشیم
#برنامه_خلیفگی_خدا_بود
#اما_طبق_برنامه_پیش_نرفت
#که_عشق_آسان_نمود_اول
#ولی_دروغ_میگفت_فلان_فلان_شده
#سخت_بود
#بدون_شما_خیلی_سخت_بود
https://eitaa.com/motherlydays