eitaa logo
💚 موعـود 💚
2.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 پارت پانصد و پانزده 🌼 رمان بازیگر تنهایی 🎬🎬🎬🎬🎬🎬🎬🎬🎬 🔅نویسنده: حامل صدقی سید جمال، مرد متمول و دین داری، از تاجران عراق، که احسان بعد از نشستن هواپیماشون در فرودگاه بغداد، باهاش تماس گرفت بود مردی که طی این چند روز مسافرت، ساره و احسانو رها نکرد و به حکم زائر اباعبدالله علیه الاسلام، همه جا همراهیشون کرد احسان دوست نداشت، مزاحم ده روزه این مرد باشه، به همین دلیل دو روز آخر و در نجف از سید جمال جدا شدن وخودشون هتل گرفتن... هتل پنج ستاره ای که به حکم عراقیا پر از ستاره است ولی در دید هر کسی جز اونا، بلواقع بی ستاره اس! * احسان با نق نق، ملافه ای که ساره روی تخت انداخته رو مرتب میکنه و میگه: _ نظرت چیه زود چادرتو در بیاری... _ بابا بذار کفشامو دربیارم تازه از زیارت برگشتم تو هم احسان جان از جایی راضی نباشی مثل پیرمردا غر غر میکنی... _ من که کلا در نظر خانوم پیرمردم... البته به جز _ ااا احسان،تا ولت میکنن بی ادب میشی! احسان روی تخت دراز میکشه و به حرکات سریع ساره خیره میشه... یه ابروشو بالا میندازه و میگه: _ به من غرغروی بی ادب عادت کن... پایان سفر کربلاشون با متبرک کردن امانتی های الهامو، دعا خاص، برای نجمه در زیر گنبد امام حسین علیه الاسلام، خرید تسبیح، از جنس عقیق و دُر نجف به پایان نمیرسه... چون دوباره سید جمال به دنبالشون میاد... و تا بغداد همراهیشون میکنه مردی که بعد از کشته شدن همسرش در بمب گذاری های سالهای اخیر، حالا فقط با دو تا دخترش زندگی میکنه و عقیده داره دیگه زنی رو نمیتونه برای زندگی کردن ببینه... مردی که بدترین خاطره زندگیش، جمع کردن اعضا و جوارح همسرش بوده این عمل سید جمال، فکر ساره رو نسبت به افکارش نسبت به عربها و تعدد زنانشون عوض میکنه... این که پس مرد عرب هم داریم که عاشق زنش باشه... ادامه دارد ...