#امام_زمان عجل الله
#امام_هادی_ علیه السلام
🏆شن های طلایی!👇
✅يحيى بن زكريّاى خزاعى از ابوهاشم جعفرى نقل می کند که؛
با امام هادى(ع) به پشت سامرّا رفتيم تا كسانى را كه مىآيند، آنان را ببينيم.
ولى آنان قدری تاخیر داشتند و دير آمدند.
پارچۀ زير زين را براى امام(ع) پهن كردند تا روى آن نشست و من هم از مرکب پياده شدم و ایشان با من سخنانی می فرمود.
و من نیز از تنگ دستى و فقرم و ضعف مالی و معیشتی خود برای امام(ع) حرفهایی می گفتم.
در این هنگام حضرت(ع) دست مبارک را دراز كرد و يك مشت شن از زمین برداشت و به دامن من ریخت و به من فرمود :
📋«اِتَّسِعْ بِهَا يَا أَبَا هَاشِمٍ وَ اُكْتُمْ مَا رَأَيْتَ»
♦️اى ابو هاشم! با اين به زندگى خودت وسعت بده و آنچه ديدى پوشيده دار.
پس آنها را گرفتم و پوشاندم تا اينكه هنگام مراجعت با امام(ع)، در منزل خود آن را گشودم و نگاه كردم.
📋«فَأَبْصَرْتُهُ فَإِذَا هُوَ يَتَّقِدُ كَالنِّيرَانِ ذَهَباً أَحْمَرَ»
♦️دیدم که مانند طلاى قرمز مىدرخشد.
آنگاه زرگرى را به خانۀ خويش دعوت كردم تا اينكه عيار آنها را تعيين كند.
زرگر گفت : طلايى به خوبى آن نديدهام در حالى كه مانند سنگريزه است، اينها را از كجا آوردهاى؟!
گفتم :
📋«هَذَا شَيْءٌ عِنْدَنَا قَدِيماً»
♦️این زر از قديم در خانۀ ما بوده است.(۱)
📚منبع :
۱)إعلام الورى شیخ طبرسی، ج۲، ص۱۱۸
#موعودنا313
☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️🌤
@moudona313
هدایت شده از موعودنا 313
#امام_زمان عجل الله
#امام_هادی_ علیه السلام
🏆شن های طلایی!👇
✅يحيى بن زكريّاى خزاعى از ابوهاشم جعفرى نقل می کند که؛
با امام هادى(ع) به پشت سامرّا رفتيم تا كسانى را كه مىآيند، آنان را ببينيم.
ولى آنان قدری تاخیر داشتند و دير آمدند.
پارچۀ زير زين را براى امام(ع) پهن كردند تا روى آن نشست و من هم از مرکب پياده شدم و ایشان با من سخنانی می فرمود.
و من نیز از تنگ دستى و فقرم و ضعف مالی و معیشتی خود برای امام(ع) حرفهایی می گفتم.
در این هنگام حضرت(ع) دست مبارک را دراز كرد و يك مشت شن از زمین برداشت و به دامن من ریخت و به من فرمود :
📋«اِتَّسِعْ بِهَا يَا أَبَا هَاشِمٍ وَ اُكْتُمْ مَا رَأَيْتَ»
♦️اى ابو هاشم! با اين به زندگى خودت وسعت بده و آنچه ديدى پوشيده دار.
پس آنها را گرفتم و پوشاندم تا اينكه هنگام مراجعت با امام(ع)، در منزل خود آن را گشودم و نگاه كردم.
📋«فَأَبْصَرْتُهُ فَإِذَا هُوَ يَتَّقِدُ كَالنِّيرَانِ ذَهَباً أَحْمَرَ»
♦️دیدم که مانند طلاى قرمز مىدرخشد.
آنگاه زرگرى را به خانۀ خويش دعوت كردم تا اينكه عيار آنها را تعيين كند.
زرگر گفت : طلايى به خوبى آن نديدهام در حالى كه مانند سنگريزه است، اينها را از كجا آوردهاى؟!
گفتم :
📋«هَذَا شَيْءٌ عِنْدَنَا قَدِيماً»
♦️این زر از قديم در خانۀ ما بوده است.(۱)
📚منبع :
۱)إعلام الورى شیخ طبرسی، ج۲، ص۱۱۸
#موعودنا313
☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️🌤
@moudona313
هدایت شده از موعودنا 313
#امام_زمان عجل الله
#امام_هادی_ علیه السلام
🏆شن های طلایی!👇
✅يحيى بن زكريّاى خزاعى از ابوهاشم جعفرى نقل می کند که؛
با امام هادى(ع) به پشت سامرّا رفتيم تا كسانى را كه مىآيند، آنان را ببينيم.
ولى آنان قدری تاخیر داشتند و دير آمدند.
پارچۀ زير زين را براى امام(ع) پهن كردند تا روى آن نشست و من هم از مرکب پياده شدم و ایشان با من سخنانی می فرمود.
و من نیز از تنگ دستى و فقرم و ضعف مالی و معیشتی خود برای امام(ع) حرفهایی می گفتم.
در این هنگام حضرت(ع) دست مبارک را دراز كرد و يك مشت شن از زمین برداشت و به دامن من ریخت و به من فرمود :
📋«اِتَّسِعْ بِهَا يَا أَبَا هَاشِمٍ وَ اُكْتُمْ مَا رَأَيْتَ»
♦️اى ابو هاشم! با اين به زندگى خودت وسعت بده و آنچه ديدى پوشيده دار.
پس آنها را گرفتم و پوشاندم تا اينكه هنگام مراجعت با امام(ع)، در منزل خود آن را گشودم و نگاه كردم.
📋«فَأَبْصَرْتُهُ فَإِذَا هُوَ يَتَّقِدُ كَالنِّيرَانِ ذَهَباً أَحْمَرَ»
♦️دیدم که مانند طلاى قرمز مىدرخشد.
آنگاه زرگرى را به خانۀ خويش دعوت كردم تا اينكه عيار آنها را تعيين كند.
زرگر گفت : طلايى به خوبى آن نديدهام در حالى كه مانند سنگريزه است، اينها را از كجا آوردهاى؟!
گفتم :
📋«هَذَا شَيْءٌ عِنْدَنَا قَدِيماً»
♦️این زر از قديم در خانۀ ما بوده است.(۱)
📚منبع :
۱)إعلام الورى شیخ طبرسی، ج۲، ص۱۱۸
#موعودنا313
☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️🌤
@moudona313
هدایت شده از موعودنا 313
#امام_زمان عجل الله
#امام_هادی_ علیه السلام
🏆شن های طلایی!👇
✅يحيى بن زكريّاى خزاعى از ابوهاشم جعفرى نقل می کند که؛
با امام هادى(ع) به پشت سامرّا رفتيم تا كسانى را كه مىآيند، آنان را ببينيم.
ولى آنان قدری تاخیر داشتند و دير آمدند.
پارچۀ زير زين را براى امام(ع) پهن كردند تا روى آن نشست و من هم از مرکب پياده شدم و ایشان با من سخنانی می فرمود.
و من نیز از تنگ دستى و فقرم و ضعف مالی و معیشتی خود برای امام(ع) حرفهایی می گفتم.
در این هنگام حضرت(ع) دست مبارک را دراز كرد و يك مشت شن از زمین برداشت و به دامن من ریخت و به من فرمود :
📋«اِتَّسِعْ بِهَا يَا أَبَا هَاشِمٍ وَ اُكْتُمْ مَا رَأَيْتَ»
♦️اى ابو هاشم! با اين به زندگى خودت وسعت بده و آنچه ديدى پوشيده دار.
پس آنها را گرفتم و پوشاندم تا اينكه هنگام مراجعت با امام(ع)، در منزل خود آن را گشودم و نگاه كردم.
📋«فَأَبْصَرْتُهُ فَإِذَا هُوَ يَتَّقِدُ كَالنِّيرَانِ ذَهَباً أَحْمَرَ»
♦️دیدم که مانند طلاى قرمز مىدرخشد.
آنگاه زرگرى را به خانۀ خويش دعوت كردم تا اينكه عيار آنها را تعيين كند.
زرگر گفت : طلايى به خوبى آن نديدهام در حالى كه مانند سنگريزه است، اينها را از كجا آوردهاى؟!
گفتم :
📋«هَذَا شَيْءٌ عِنْدَنَا قَدِيماً»
♦️این زر از قديم در خانۀ ما بوده است.(۱)
📚منبع :
۱)إعلام الورى شیخ طبرسی، ج۲، ص۱۱۸
#موعودنا313
☀️🌤☀️🌤☀️🌤☀️🌤
@moudona313