May 11
🚩🚩🚩
در سال های اخیر حضور بی نظیر محبین حضرت اقا اباعبدالله علیه السلام و پیاده روی به سمت آن بارگاه ملکوتی در ایام اربعین چشم جهانیان را خیره کرده است
این واقعه ی بی نظیر هم دقیقا همانند حادثه ی کربلا اگر روایت نشود اثر بخشی لازم را نخواهد داشت لذا سعی داریم با کمک شما نوکران مخلص ارباب،هر روز یک خاطره ناب از شما رو نشر دهیم و سهمی در نهضت روایتگری اربعین داشته باشیم
#خاطرات_ناب_نوکری
#روایتگری_اربعین
#خاطره_اول
🔸کله پاچه
زیارت اربعین را انجام داده بودیم و داشتیم از کربلا خارج می شدیم.نمی دانم چرا،ولی یهویی هوس کله پاچه کردم...هنوز صد قدم راه نرفته بودیم که دیدم روی یک میز،سینی های بزرگ گذاشته اند.توی یک سینی بزرگ،نان ریز کرده اند.هرکس هر چقدر می خواهد نان برای خودش میریزد آن طرف تر هم گوشت ها را داخل یک سینی بزرگ گذاشته بودند زوار هم دور سینی جمع بودند و مشغول.اینقدر این سینی باصفا بود که انگار از بهشت کله پاچه نازل شده بود.دلم برنداشت از آن سینی،گوشت بردارم.یک تکه نان برداشتم و رفتم سر دیگ.
بنده ی خدا هم آبگردون را داخل دیگ می کرد و بالا می آورد تا یک نصف کله برایم صید کرد و با دست کریمانه عربی خودش، همان را برایم لای نون گذاشت؛زبان و بناگوش و.....
#خاطرات_ناب_اربعین
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 چرا باید قربة الی الله کار کنم؟
🎙حجت الاسلام والمسلمین#ماندگاری
#درس_اخلاق
از گِل ما.mp3
4.04M
🔹 #پادکست
🎤 #حجت_الاسلام_امینی_خواه
✍️ اشتیاق امام نسبت به شیعه...
#خاطره_دوم
🔸رزرو اتوبوس
هر طور بود هر سال می رفتم.یک سال هرچه اصرار می کردم صاحب کارم اجازه نمی داد.سه روز به اربعین مانده بود که گفت می توانم بروم. تا اجازه داد یک پلاستیک نان خشک خریدم و بدو بدو رفتم ترمینال.نزدیک غروب بود.خبری از اتوبوس نبود.مسئول یکی از این شرکت های مسافری گفت:ماشینی در کار نیست.انشالله فردا.گفتم عجله دارم.گفت خب با ماشین شخصی برو.گفتم توان مالی اش را ندارم.گفتم می خواهم بروم کربلا.هرچه اصرار کردم گفت عزیزم ماشین نیست؛خب چه کار کنم؟
نا امید شده بودم.داشتم برمیگشتم دیدم یکی بدو بدو آمد طرفم و گفت؛شما می خواستی بری کربلا؟ گفتم آره.
گفت یکی از راننده ها دفترچه اش را جا گذاشته بود آمده بردارد اتوبوس جلوی پل منتظرش است.سریع یک ماشین سوار شو برو آنجا.تا خواستم بروم همان بنده خدا گفت بیا خودم می رسانمت.من را رساند به اتوبوس،ولی راننده گفت جا نداریم...گفتم همین جا توی پله ها می نشینم.وقتی اصرار فراوان من را دید گفت حالا بیا ببینم چه کار میکنم.همان جا توی راه پله نشسته بودم که شاگرد راننده گفت من تا بروم آب توزیع کنم و کمی کار دارم بیا اینجا بشین؛صندلی کنار راننده.
بنده خدایی که پشت سر راننده نشسته بود از آشنایان راننده بود.بعد از چند دقیقه که روی صندلی شاگرد نشسته بودم گفت بیا اینجا بشین من می خواهم بروم بوفه بخوابم.
رو کردم به امام حسین علیه السلام گفتم:ارباب ممنونتم.من فقط اراده کردم بیایم پابوست،بهترین جای اتوبوس را برایم رزرو کردی.
#خاطرات_ناب_اربعین
#عمود_۷۶_طریق_الحسین_ع
⭕️ بچه ها خاطرات اربعینی تون رو برام بفرستید تا تو کانال قرار بدیم...ممنونم از رفقایی که ارسال کردن و تو این کار خیر خودشون رو شریک کردن💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید #رئیسی ریالی از حق التولیه آستان قدس برنداشت (ساخت درمانگاه با حق التولیهی آقای رئیسی در آستان قدس)
جز شهادت سهمت از این سفرهی رنگین نبود
عاقبت رندانه سهم خویش را برداشتی
#اخلاق_شهدا
#خاطره_سوم
🔸 دست پر
داشتم می رفتم کمی میوه بخرم.چند روزی بود میوه نخورده بودم و حسابی هوس کرده بودم.از موکب بیرون آمدم،چند قدمی دور نشده بودم که دیدم بنده ی خدایی جعبه پرتقال را جلویش گذاشته و توزیع می کند.گوشه ی چادرم را باز کردم و آن بنده ی خدا چندتا پرتقال درشت به من داد.باز هم در خانه ی ارباب دست خالی رفتم و دست پر برگشتم!
#خاطراب_ناب_اربعین
نا شدنی ها شدنی میشه.mp3
4.45M
نا شدنیها شدنی میشه
فقیر در خونهت غنی میشه
خدا رو چی دیدی میاد اون روز
که تو بقیع سینه زنی میشه
🎤 #حسن_عطایی
#️⃣ #شور
#️⃣ #کریم_اهل_بیت
#️⃣ #امام_حسن
#️⃣ #دوشنبه_های_امام_حسنی💚
🔸 پیشنهاد دانلود👌
✍امام صادق علیهالسلام:
حكايت دنيا، حكايت آب درياست كه هرچه تشنه از آن بيشتر بنوشد، تشنهتر مىشود تا سرانجام، او را بكُشد.
📚 الكافی، ج۲، ص۱۳۶، ح۲۴
#حدیث_روز