🔰 روضه با اخلاص 🔰
📝رفیقی داشتم به اسم سید اسدالله که بعدها هم شهید شد. اهل قم بود. پدرش مغازه سوهانفروشی داشت. میگفت: « ما هر سال در خانهمان روضهخوانی داشتیم. یک جلسه روضه زنانه ساده که پذیراییاش فقط چایی بود! یک سال پدرم به علت اینکه کاسبیاش با مشکل مواجه شده بود، گفت امسال روضه برگزار نمیکنیم. قرار شد آن سال روضه برگزار نشود.
🔺پدرم خواب حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را دید که فرموده بودند : "چرا امسال روضه نگرفتهاید؟" پاسخ داده بود: از نظر مالی در فشار هستم. فرمودند : "این حرفها چیست؟! سریع جلسه را برپا کن!" بعد خودِ حضرت بلند شدند و یک سماور و قوری و تعدادی استکان آوردند و فرمودند : "این هم وسایل. دیگر چه میخواهی؟!" پدرم از خواب بیدار شد و سراسیمه به دنبال برپایی روضه رفت.»
👈 گاهی ممکن است یک جلسه روضه ساده اگر در آن #اخلاص باشد و فقط برای رضای خدا باشد، مورد قبول قرار گیرد؛ ولی یک جلسه دو سه هزار نفری قبول نشود.
🔍باید دقت کنیم با چه هدفی روضه میگيريم؟ با چه هدفی #گریه میکنیم؟ با چه هدفی روضه میخوانیم؟ با چه هدفی روضه میشِنویم؟ آیا این جلسه، ما را از نظر دینی #رشد میدهد؟ یعنی ما را برای انجام واجبات و ترک محرمات کمک میکند یا نه؟ این ملاکِ جلسات است.
#خاطره
☑️حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
═══✼🏴🏴🏴✼═══
@mousavidorcheh_ir
🔘 پناهگاهمان را از دست دادیم 🔘
🔹شخصی بود به اسم سید علی حسینی دولت آبادی. ایشان متولد دولت آباد، ولی ساکن اصفهان بود. شغلِ او معلمی بود و از نظرِ جسمی بسیار لاغر بود. ظاهراً ایشان مکرّر خدمتِ امام زمان (علیهالسّلام) میرسید. بنده گاهی به منزل ایشان رفته بودم.
👈 در همان ایام نقل شد که ایشان در یکی از تشرفات از حضرت سوال کرده بود که من مسائل خود را با چه کسی #مشورت کنم؟ فرموده بودند : آقای ناصری. این قضیه مربوط به قبل از انقلاب است.
🔺چنین مواردی که مربوط به تعریف و تمجید از #آیت_الله_ناصری(ره) بود را هم خودشان کنترل میکردند که پخش نشود هم فرزندانشان. با اینکه در مورد ایشان مطالبی نوشتهاند ولی مواردی از این قبیل را ثبت نکردهاند به عمد هم نوشته نشده است.
📌 هر چه بود با وفات ایشان ما پناهگاهمان را از دست دادیم. بنده ریز و درشت مسائل خودم را با ایشان مشورت میکردم.
#خاطره
🌿 حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
☘☘☘☘☘
@mousavidorcheh_ir
👈 قدرتِ دعا 👉
🔹در خاطرم هست یک موقعی برای طی کردن مسافتی سوار تاکسی شدم. راننده گفت : سید! من تصديق (گواهینامه) ندارم. ممکن است پاسگاه مرا بگیرد. اجازه میدهی از بیراهه بروم؟ من هم گفتم اشکالی ندارد.
🔸مرا به بیابانهای بین قم و تهران برد. آنجا ماشین را متوقف کرد و گفت : سید! هر چه پول داری از جیبهایت در بیاور و به من بده. به او گفتم : من پول زیادی ندارم. یک کُلت در یک دستش گرفت و با دست دیگرش شروع به جستوجوی جیبهایم کرد.
🔹آن موقع مشکل معده داشتم. در تاریکیِ مُطلق بیابان، بدنم شروع به لرزیدن کرد. صد و شصت تومان از جیبهایم پیدا کرد. کل شهریه من صد و هفتاد و پنج تومان بود. به من گفت : از ماشین پیاده شو و به پلاک ماشین نگاه نکن. وگرنه به سمت تو شلیک میکنم.
🔸در آن شرایط ترس و اضطراب، شروع کردم این #دعا را زیر لب زمزمه کنم : "اللّهمّ اجعَلنِی فِی دِرعِکَ الحَصِینَةِ الَّتِی تَجعَلُ فِیهَا مَن تُرِید.(۱)" [خدایا! مرا در قلعه مستحکم خود قرار ده، که هر کس را که اراده کنی حفظ کنی در آن قرار میدهی] یک مرتبه احساس کردم نیروی زیادی در دلم وارد شد.
🔹با قدرتی که در اثر خواندن این دعا در من بوجود آمد، با حالت اعتراض به او گفتم : تو حساب این را نمیکنی که من در این بیابان باید سوارِ ماشین بشوم و کرایه بدهم؟! لذا مقداری پول از او گرفتم! این قوت از کجا آمد؟!
🔸از این دعاها فاصله نگیرید. از مسائل دینی فاصله نگیرید. تا درِ خانه خدا باز است، دستِ گدایی پیشِ خلق دراز نکنید.
پ.ن: کافی، ج۲، ص۵۳۴، ح۳۷
#خاطره
🌿 حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
═══✼🏴🏴🏴✼═══
@mousavidorcheh_ir
🔷 امانتی در دستِ خدا 🔷
🗓روز بیست و نهم اسفندی، یکی از رفقا پیشنهاد کرد که به دیدار علما برویم. بنده هم استقبال کردم و دو نفری به سمت خانه آیت الله اراکی(ره) رفتیم. خادم ایشان وقتی تقاضای ملاقات ما را شنید، گفت : "فردا بیایید که روز اول عید است." بنده به او گفتم : "فردا اینجا شلوغ است و ما نمیتوانیم درست ایشان را ببینیم."
🍃وارد منزل شدیم. بعد از عرض سلام، ایشان فرمودند : "فرمایشی داشتید؟" عرض کردم : "اگر ممکن است ما را نصيحت بفرمایید." آن عالمِ متواضع شروع کردند برای ما دو نفر حدود نیم ساعت صحبت کردند.
💢یکی از توصیههای ایشان به ما این بود. فرمودند در آخر دعای عدیله آمده است :
➖" اَللَّهُمَّ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ إِنِّي أَوْدَعْتُكَ يَقِينِي هَذَا وَ ثَبَاتَ دِينِي وَ أَنْتَ خَيْرُ مُسْتَوْدَعٍ وَ قَدْ أَمَرْتَنَا بِحِفْظِ الْوَدَائِعِ فَرُدَّهُ عَلَيَّ وَقْتَ حُضُورِ مَوْتِي بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ."
خدایا!ای مهربانترینِ مهربانان، همانا من یقین و استواری دینم را به تو سپردم. و تو بهترين امانتدار هستی. چرا که خودت ما را به حفظ امانات امر کردهای. پس ایمانم را هنگام فرا رسیدن #مرگ به من برگردان.
✅این قسمت از #دعا را هر روز صبح قبل از خروج از منزل بخوانید و ایمانتان را به خدا و امام زمان (علیهالسّلام) امانت دهید.
#خاطره
🌿 حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
☘☘☘☘☘
@mousavidorcheh_ir
🌱 داستان یک سیب 🌱
🍎به یاد دارم در یک نوبت که به حج مشرف شده بودم، در روز آخر در هتل با میوه از ما پذیرایی کردند. یک سیب بود که آن موقع میل به خوردن آن نداشتم و آن را در ساک دستیام گذاشتم.
✈️سوار ماشین شدیم تا به فرودگاه جده برویم. در آنجا هم مشغول تحویل ساک و کارهای مربوط به پرواز بودم. در هواپیما هم آن سیب را نخوردم تا به فرودگاه اصفهان رسیدیم. از آنجا سوار ماشین شدم و به منزلمان در درچه آمدم.
🔑در حالی که هیچ کس هنوز اطلاع از برگشتم نداشت وقتی داشتم کلید را از جیبم درمیآورم تا وارد خانه شوم، یکی از همسایهها مرا دید و گفت میخواهم به دیدنت بیایم و با من وارد خانه شد!
📍آن موقع بنده مجرد بودم و حدود یک ماه خانه نبودم. لذا چیزی هم برای پذیرایی در خانه نداشتم.
یک مرتبه به ذهنم رسید آن سیب که در هتل مکه به ما دادند، مناسب است. سیب را در بشقابی گذاشتم و برای آن مهمان آوردم.
⁉️در فکرم آمد که این سیب از کدام کشور وارد عربستان شده؟ چگونه به دست من رسید؟ چگونه این همه راه تا ایران و درچه طی کرد؟ و در آخر #رزق این مهمان بود! و خدا همه این مسائل را از اول میدانست.
همه اشیاء عالَم همینطور است. ما فکر میکنیم خودمان کارهای هستیم ولی اختیار همه عالَم در دست خداست.
#خاطره
🌿حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
🍀🍀🍀🍀🍀
@mousavidorcheh_ir
◼️◾️یک ذره از هزاران◾️◼️
➖یکی از رفقای بنده، پدری داشت که در روضهخوانی خیلی قوی بود. در یکی از روزهای #محرم که برای ذکرِ مصیبت در راهِ رفتن به جلسهای بوده، تنهای تنها برای خودش روضه میخواند. به این مطلب میرسد که :
وَ بِجُرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
و پس از آن از روی عمد، مرا پایمال سم اسبان کردند.
👆اشعاری است که از گِلوی بریده #امام_حسین (علیهالسّلام)خطاب به حضرت سکینه (سلاماللهعلیها) گفته شد. امام خطاب به دخترشان فرمودند وقتی به مدینه رفتی این مصیبت را برای مردم نقل کن. اسبها را نعل تازه زدند و بر بدنهای ما تازیدند. سُحق بمعنای خُرد کردن و آرد کردن است.
🔍 میگوید وقتی به این شعر رسید، شبهه کرد که آیا این مطلب واقعیت دارد؟! آیا اینکه لشکر یزید روی بدنِ امامِ معصوم اسب تازاندند، واقعیت دارد؟ آیا لشکر یزید چنین جرأتی داشتند که روی بدن امام معصوم بتازند؟! بلافاصله شنیده بود که کسی پشت سرش گفته بود : " آسید علی! واقعیت دارد! بر بدنِ جَدّم اسب تازاندند!" ایشان به پشت سرش نگاه کرده بود، ولی کسی را ندیده بود.
📜 به منزل آمده بود و قضیه را برای پدر خودش تعریف کرده بود. ایشان سوال کرده بود که : "آیا آن صدا شما را سید خطاب کرد؟ آیا به سیادتِ تو اقرار کرد؟" پاسخ داده بود آری. گفته بود : "ایشان #امام_زمان (علیهالسّلام) بودند."
⚫️ این مصیباتی که خوانده میشود، یک ذره از هزاران است.
#خاطره
☑️حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
═══✼🏴🏴🏴✼═══
@mousavidorcheh_ir
🔰قصدشان فقط خدا بود🔰
🕌آیتالله بهاءالدینی(ره) عادتشان این بود که قبل از اذان وارد حسینیه میشدند و رو به مردم مینشستند تا موقع اذان بشود. اذان که گفته میشد رو به قبله در سجادهشان مینشستند.
📝یکبار که رو به جمعیت نشسته بودند، شخصی ناآشنا وارد حسینیه شد و در بین صفوف جماعت نشست. بنده بعداً با ایشان رفیق شدم. آیتالله بهاءالدینی(ره) با نگاهشان او را دنبال کردند. سپس آقای شوشتری را صدا زدند و مخفیانه به او گفتند : "این شخص خیلی فقیر و در اضطراب است. یک نامهای به حضرت امام(ره) بنویسید و برای او تقاضای کمک کنید. نامه را هم به من بدهید تا امضا کنم." پس از ارسال نامه، کمک قابل توجهی از طرف امام ره برای او رسید.
📍آیتالله بهاءالدینی (ره) نه در حضور مردم اعلام کردند و نه قصد جلب توجه داشتند. غیبگویی کردند ولی قصدشان جذب خلق خدا به خدا بود.
#خاطره
🌿حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
🍀🍀🍀🍀🍀
@mousavidorcheh_ir
هدایت شده از دارالسلام
🔷 امانتی در دستِ خدا 🔷
🗓روز بیست و نهم اسفندی، یکی از رفقا پیشنهاد کرد که به دیدار علما برویم. بنده هم استقبال کردم و دو نفری به سمت خانه آیت الله اراکی(ره) رفتیم. خادم ایشان وقتی تقاضای ملاقات ما را شنید، گفت : "فردا بیایید که روز اول عید است." بنده به او گفتم : "فردا اینجا شلوغ است و ما نمیتوانیم درست ایشان را ببینیم."
🍃وارد منزل شدیم. بعد از عرض سلام، ایشان فرمودند : "فرمایشی داشتید؟" عرض کردم : "اگر ممکن است ما را نصيحت بفرمایید." آن عالمِ متواضع شروع کردند برای ما دو نفر حدود نیم ساعت صحبت کردند.
💢یکی از توصیههای ایشان به ما این بود. فرمودند در آخر دعای عدیله آمده است :
➖" اَللَّهُمَّ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ إِنِّي أَوْدَعْتُكَ يَقِينِي هَذَا وَ ثَبَاتَ دِينِي وَ أَنْتَ خَيْرُ مُسْتَوْدَعٍ وَ قَدْ أَمَرْتَنَا بِحِفْظِ الْوَدَائِعِ فَرُدَّهُ عَلَيَّ وَقْتَ حُضُورِ مَوْتِي بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ."
خدایا!ای مهربانترینِ مهربانان، همانا من یقین و استواری دینم را به تو سپردم. و تو بهترين امانتدار هستی. چرا که خودت ما را به حفظ امانات امر کردهای. پس ایمانم را هنگام فرا رسیدن #مرگ به من برگردان.
✅این قسمت از #دعا را هر روز صبح قبل از خروج از منزل بخوانید و ایمانتان را به خدا و امام زمان (علیهالسّلام) امانت دهید.
#خاطره
🌿 حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
☘☘☘☘☘
@mousavidorcheh_ir
♨️حرف نزن!♨️
❓حدوداً چهل سال پیش بود. بنده قصد داشتم معتکف بشوم. از آیت الله حائری شیرازی(ره) سوال کردم در ایام #اعتکاف چه کنم که استفاده بیشتری ببرم؟ ایشان فرمودند : "در این سه روز حرف نزن!" در طول عمر، زبان رها و آزاد بوده و هر حرف خوب و بدی را گفته است، در این سه روز، مواظبت کن و حرف زدن را تعطیل کن.
👆انسانِ پر حرف مشغولِ دیگران میشود، اما وقتی حرف زدن قطع شد؛ مشغولِ خدا میشود. اگر اعتکاف صحیح باشد، انسان بعد از روز سوم دلش نمیخواهد از مسجد بیرون برود. دلش نمیخواهد حرف بزند.
#خاطره
🌿حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
☘☘☘☘☘
@mousavidorcheh_ir
💰ذخیره خدایی💰
📻یادم می آید که در یکی از سالها، نوجوانی در لحظه ورود به مسجد با خودش رادیو آورده بود و تمامِ حواسش به آن رادیو بود و با دقت به آن گوش میکرد که نتیجه مسابقاتِ ورزشی از دستش نرود!!
اما لحظات آخرِ #اعتکاف، همان نوجوان دیگر از سجده بلند نمیشد!
✍اگر اعتکاف صحیح باشد، ذخیرهای برای انسان میشود که باعث میشود در طول عمر هرگاه مشکلی پیش بیاید، خدا را صدا میزند! اعتکاف برای این است که بفهمیم ما سر تا پایمان فقر و نداری است و هر چه هست مال خداست.
اگر اعتکاف این نتیجه را نداشت فایدهای ندارد.
#خاطره
🌿حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
☘☘☘☘☘
@mousavidorcheh_ir
🍃 روحِ پاکِ روح الله 🍃
♨️ اگر امام خمینی (ره) یک عالِمِ دینیِ مهذّب و مخالفت کرده با #هوی_و_هوس نبودند، نمیتوانستند این انقلاب را ایجاد کنند.
در اوائل #انقلاب، در شهر تبریز تعدادی از افراد به حضرت امام(ره) بی احترامی کرده و عکس ایشان را پاره کردند. پس از آن تصمیم گرفتند به قم بروند تا با انقلابیون آن شهر درگیری ایجاد کنند.
📜 این خبر به حضرت امام (ره) رسید. ایشان اطلاعیهای خطاب به جوانان انقلابی قم به این مضمون صادر کردند : " اگر افرادی به اینجانب توهین کردند، کسی حق مقابله با آنها را ندارد. "
✅ پیرو این فرمایش حضرت امام (ره)، مردم قم در استقبال از مردم آذربایجان پارچههای خوشآمدگویی در شهر نصب کردند. نتیجه این شد که آنها وارد قم شدند و پس از مانور مختصری که در خیابانهای اطراف حرم دادند، به شهرشان برگشتند.
#خاطره
#دهه_فجر
🌿حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
🍀🍀🍀🍀🍀
@mousavidorcheh_ir
🔰 راهگشایی دعا در لحظه اضطرار 🔰
💯 «اوائل #انقلاب، کمونیستها به صدا و سیمای تبریز حمله کردند و کنترل آن را بهدست گرفتند. اسرائيل برایشان پیغام داد که اگر بیست و چهار ساعت بتوانید آنجا را حفظ کنید، برایتان نیروی کمکی میفرستیم.
⚠️ شرایط خیلی حساس و خطرناک بود. اگر این اتفاق میافتاد، تبریز از ایران جدا میشد و یک اسرائيل دومی بیخ گوش ایران به وجود میآمد.
📻 ما با تعدادی از رفقا در حجره بودیم و صدای منافقین را از صدا و سیمای تبریز میشنیدیم که به مقدسات فحاشی و بیاحترامی میکردند.
👆یکی از رفقا، با حالت مضطرانهای شروع به #دعا و مناجات با خدا کرد؛ به طوری که ما هم صحبتهای او را میشنیدیم.
چه اشکالی دارد، انسان قسمتهایی از دعاهای مختلف را حفظ داشته باشد تا در مواقع حساس بخواند و از آنها کمک بگیرد؟!
💠 سرانجام، پس از یکی دو ساعت مردم تبریز قیام کردند و صدا و سیمای خود را از منافقین پس گرفتند و غائله ختم بخیر شد»
#خاطره
#دهه_فجر
🌿حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
🍀🍀🍀🍀🍀
@mousavidorcheh_ir