eitaa logo
مواسات مادری روشنا
905 دنبال‌کننده
964 عکس
329 ویدیو
23 فایل
🌺مواسات با مساوات فرق دارد؛ برابری نیست. مواسات یعنی همراهی کردن و کمک کردن به برادر مؤمن در همه‌ امور. انسان وظیفه بداند؛ کمک فکری، کمک مالی، کمک جسمانی، کمک آبروئی، این مواسات است. ۱۳۸۶/۶/۳۱ - رهبرانقلاب #مواسات_مادری ارتباط با ما: @Rowshana
مشاهده در ایتا
دانلود
45.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عوامل بالا بردن و _فسردگی در طب سنتی 🌹🌹 ✅در این ویدیو آقای در مورد اینکه بهترین درمان افسردگی کار کردن است و کودکان خود را تک بعدی بزرگ نکنیم صحبت می کنند 🍃🌹🍃🌹🍃 @movasaatemadari
چشماتو ببند 🙈 در این بازی چند وسیله‌ انتخاب کنید. به فرزندتان اجازه دهید نگاهی به آنها بیندازند و سپس آنها را کنار بگذارید.🧏🧏‍♀ از فرزندتان بخواهید چشم‌هایش را ببندد و به صدای ضربه‌هایی که شما به اشیا انتخاب‌ شده می‌زنید، خوب گوش بدهد و بگوید که این صدا مربوط به کدام وسیله است. 🌟 می‌توانید برای این کار از یک شانه، لیوان، سِنج، کاغذ سنباده، گلدان یا قاشق استفاده کنید. 🥄🍴🫖🥛🥣🎮🥁 به ازای هر تعداد حدس‌های درست، یک بوسه به فرزندتان جایزه بدهید.😘 هدف بازی: تقویت حس بینایی و شنوایی رده سنی: ۲+ سال   🍃🌺🍃 @movasaatemadari
خوشابحال دست هایی که تورا بافتند خوشا بحال دستانی که تورا خریدند و خوشابحال کسانیکه تورا جمع و باسلیقه کنار هم با عشق چیدند ،ذوق کشیدند موقع کنار هم چیدن و به قول خودمان ست شدن رنگ های هدیه هایتان امروز پیش تو نبودند اما تمام فکر این روزهایشان دردهای توست. ایناهم مادرند(کسانیکه برای کودکانت هدیه فرستادند را میگویم) با تک تک سلولهایشان غصه های فرزندان شمارا حس میکنند بااینکه فرسنگ ها و ساعت ها دورترند از شما و میتوانند مثل عده ای بیخیال سرگرم روزمرگی و تجملات خود باشند اما فاصله های دور ،علتی برای غافل شدن از انسانیتشان نشد میگویند ماهم مسلمانیم ماهم انسانیم ماهم مادریم از ایران.از شهر امام رئوف دور هم جمع شدند تا برای شادی یک لحظه ی فرزندت کاری بکنند دعاگویشان باش مادر (جمع اوری هدایای کل مواسات محلات مشهد) های_میانی 🍃🌺🍃🍃🍃🍃 @movasaatemadari
🌱🌱🌱 🌟اینبار، اولین شرط پذیرش، همراه داشتن فرزند است🌟 🔅قرآن و مفاتیح را که می آورید، عروسک و توپ و مداد رنگی هم به کار می آیند، 🌸چادر نماز خودتان را که برمیدارید ، مقنعه ی گل گلی عروسک ها فراموش نشود، اینجا مشق بندگی مادران، رفیق بازی کودکان می‌شود. 🍀چه زیباست فرصتی فراهم آید تا مادرانی از جنس نور به همراه فرزندان کوچک خود، این فرصت بندگی در پیشگاه الهی را تجربه کنند🍀 (اولین اعتکاف ویژه ی مادر و فرزند ) ⏰زمان: ۲۵ الی ۲۷ دی ماه 🕌 مکان: انتهای خیابان جهانگیری مسجد قبا همراه با برنامه های ویژه برای مادران و کودکان مهلت ثبت نام: ۳ الی ۱۱ دی ماه جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با آی دی زیر در تماس باشید👇👇 🍃🌺🍃🌺🍃 @movasaatemadari
38.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 جشن نیمه شعبان🌱 همراه با اهدای جوائز به برندگان پویش هر خانه یه پرچم به مناسبت دهه فجر و اجرای مسابقه مشترک مادر و کودک 🍃🌹🍃🌹🍃 @movasaatemadari
مثل همه مادرها از صبح مشغول تدارک ناهار برای اعضای خانواده ام، مثل همه مادرها... سوپ، آش، پلو، خورشت... مواد توی یخچال را زیر رو میکنم... و نهایت سوپ را انتخاب میکنم... حتما برای حنانه چند ماهه غذای مناسب تریست. جو پرک، کمی دال عدس و مقداری برنج هویج را رنده میکنم... قیچی را بر میدارم و چند پر جعفری را آرام آرام خورد میکنم.. دلم رضا نمی‌شود باید غذای مقوی تری بپزم...بچه ها به قوت نیاز دارن... یاد قلوه گوسفند نذری می افتم مادرم گفته بود برای بچه ها قوت دارد؛ خصوصا وقتی درد دندان های تازه، حوصله شان را میگیرد... قلوه را هم اضافه کردم؛ اما هنوز دلم راضی نشده.نکند مادری را تمام نکرده باشم؟!!! به خودم که می آیم باز سرم توی یخچال است... فکر کنم وسواس به جانم افتاده. وسواس قوت بچه ها... چشمم به چند دانه بامیه تازه توی یخچال می افتد. خودم از حیاط مادرشوهرم چیدم، همان لحظه چیدن به غذای بچه ها فکر میکردم. به گرسنگی شان... بامیه را با چاقو چند تکه میکنم و توی سوپ میریزم. به گمانم به اندازه کافی به دست و پای بچه ها قوت می‌دهد... پس من سر یخچال چه میکنم؟؟؟! سوپ را که هم می زنم، دیگر شبیه سوپ های قبل نیست... خودم را دلداری میدهم: "حتما مقوی است..." سفره را پهن میکنم. بشقاب ها را میچینم... بچه ها را صدا میزنم: "غذا آماده س، گرسنه نیستید؟؟؟" سوپ را میکشم... "چرا نمیخورید؟؟؟؟" همسرم می پرسد: "خوبی خانم؟ " بشقاب سوپ را به طرفش میگیرم و می گویم: "خوبم فقط کمی نگران بچه هام، به نظر تو رنگ و رویشان پریده نیست؟ لاغرتر به نظر نمیرسن؟؟؟" بچه ها بهت زده نگاهم می‌کنند... "چرا غذا نمیخورید؟ خوشمزه نیست؟ دوست ندارید؟" پسرم آرام می پرسد: "مامان این همه بشقاب برا چیه ما فقط سه نفریم!" به خودم می آیم...چه سفره بزرگی پهن کرده ام... این قابلمه بزرگ و این همه غذا برای پنج نفر؟؟!! چند دانه اشک، آتش دلم را کمی سرد میکند، بغض باقی مانده ام را قورت میدهم و می گویم: "باید با هم برای بچه هایی که الان گرسنه و تشنه ن دعا کنیم." بچه ها با زبان شیرینشان مشغول خواندن دعا می‌شوند... همسرم توی گوشم میگوید: "انقدر خودت رو اذیت نکن...دعا کن..." چشمانم را میبندم...تصویر بچه های کاسه به دست و مادران پریشان و پدران ناامید و شرمنده غزه را توی ذهنم مرور میکنم. درد دارد تو غذا داشته باشی و طفلی در همسایگی ات از گرسنگی بمیرد...😭 کاش مهمان سفره ام بودند... ✍وجیهه فضلعلی 🍃🌺🍃 @movasaatemadari