eitaa logo
موکب فرهنگی اجتماعی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
169 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
830 ویدیو
19 فایل
موکب سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی حاج‌قاسم‌اگردل‌هارا تسخیرکردچون خودش،راحتی‌اش، امکاناتش،لذتش اولویتش‌نبود! جانش‌برای‌خدا،توانش برای‌خدا،دارایی‌اش‌درراه‌خدا🌱:) #حاج_قاسم
مشاهده در ایتا
دانلود
انا لله و إنا إلیه راجعون اگر چه اندوه بزرگی بر قلب ما سنگینی میکند او تنها به آغوش خداوند بازگشت که بالا ترین آرامش روح آدمیست . از خداوند میخواهیم او را در سایه رحمت جاویدانش قرار دهد و ما را برای دیدن جای خالی آن عزیز شکیب سازد . ▪️ خانواده محترم محسن بیگی و رشیدی درگذشت کربلایی حسین محسن بیگی را تسلیت عرض نموده و امیدوارم خداوند روح ایشان را با سالار شهیدان اقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام محشور فرماید.ا ▪️▪️از طرف موکب سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی طغرالجرد
⚫️ نحوه شهادت طلبه بسیجی آرمان علی وردی در روز چهارشنبه ✍آرمان علی‌وردی در آشوب‌های اخیر توسط لیدرهای آشوب‌گران در اکباتان تهران ربوده شده و پس از شکنجه با شوکرهای خاص و شبه نظامی به کما رفت. حجم ضربه‌هایی که به سر این طلبه بسیجی وارد شده باعث ضربه مغزی وی شده بود. ◽️دوستان این طلبه ساعت‌ها در خیابان به‌دنبال وی بودند. پس از چند ساعت یکی از گشت‌های اطلاعاتی یک چیزی را کنار خیابان می‌بیند که روی آن پتو کشیده شده است. وقتی پتو را کنار می‌زنند جسم بدون حرکت و غرق در خون آرمان علی‌وردی را می‌بینند. آنقدر ضربه بر صورت این طلبه وارد شده بود که به راحتی قابل شناسایی نبود. در نهایت جسم کم‌جان او به سختی توسط دوستان‌ش شناسایی می‌شود. 🌷شادی روح این شهید و دیگر شهدای اخیر صلوات
هدایت شده از  طنز سیاسی و اجتماعی
امان از دستِ این انگشترها... 🗣🇮🇷Reporter 🤣 @Tanzsiyase
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دلتنگی‌ دختر شهید امنیت پرویز کرم پور زمان یاد گرفتن کلمه «بابا»‌
هدایت شده از narges nekoie
.🔴 دلنوشته‌‌ی مادر یک طلبه برای مادر آرمان   اولین بار که می‌شنوی فرزندت، پسر است، حس عجیبی داری. لبخندی روی لبانت می‌آید. ته دلت غنج می‌رود. حس می‌کنی تکیه‌گاه جدیدی پیدا کردی. همانطور که اگر دختر باشد خوشحال می‌شوی که انیس و مونسی پیدا کردی. پسرت جلوی چشمانت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و هر لحظه، نگرانی‌هایت هم با او بزرگ‌تر!  شیطنت‌ها و ظرف شکستن‌هایش را زیر سبیلی رد و خودت را قانع می‌کنی که اقتضاء پسر بودنش است.  لحظه به لحظه بد و خوب را یادش میدهی. نگرانی که در کوچه و خیابان به کسی زور نگوید. راه خطا نرود. حرف ناجور نگوید و نشنود. بار اول که مشکی می‌پوشد و دست پدرش را می‌گیرد و مسجد و هیئت می‌رود، ذوق مرگ می‌شوی که: «خدایا شکرت! پسرم راهش را پیدا کرد». در چشم بر هم زدنی، دبستانی می‌شود و بعد، دبیرستانی. قد می‌کشد و صدایش دو رگه می‌شود و موهای صورتش، معصومیت پسرانه‌اش را دو چندان می‌کند. ولی باز نگرانی! نمی‌دانی کدام مسیر را در پیش می‌گیرد! در نماز روز و شبت دعا می‌کنی: «خدایا! بهترین راه را برایش مقدر فرما!» روزی از خواب بیدار می‌شوی و میبینی راهش را پیدا کرده. عشقش شده حوزه و علم و کتاب و امام حسین(علیه السلام). ته دلت می‌لرزد! با خود می‌گویی می‌توانست مهندس یا دکتر شود اما حالا ... .  حالا اصرار می‌کند بر راهی که روشن است، اما سخت. راهی که پایان ندارد. نه علمش، نه معنویتش، نه اخلاق و نه عرفانش. مسیر حوزه، بی‌نهایت است! به چشم خود میبینی پسرت راه سختی را انتخاب کرده، راهی که شاید محرومیت‌های فراوان دنیوی برایش به ارمغان بیاورد، اما دلخوشی که ذخیره آخرت خوبی پیدا کردی. حال، پسرت را در قامت طلبه‌ای میبینی. حجره‌دار می‌شود. از شنبه تا چهارشنبه، تنها تلفنی می‌توانی با او صحبت کنی. عصر چهارشنبه اما در فکری! در فکری این دو روزی که درکنار تو و خانواده است، چطور اوقات خوشی برایش فراهم کنی؟ در فکری حداقل این چند وعده در کنارت، غذای مورد علاقه‌اش را بخورد.  از در که می‌آید، چپ و راست صورتش را نگاه می‌کنی و دنبال بهانه‌ای که با او حرف بزنی. ... هنوز از طلبه شدنش چیزی نگذشته که آسمان شهرت سیاه می‌شود. اغتشاش و درگیری و ناامنی شهر را فرامی‌گیرد. مشتی اراذل و اوباش به بهانه‌های واهی، امنیت را نشانه می‌گیرند. حالا و هر لحظه، دلشوره سالم رسیدن فرزندت را داری.  اما پسرت! پسرت ته دلش قرص است. می‌خواهد در قامت طلبه ای بسیجی‌ برقرار کننده آرامش و امنیت باشد. برای دختران، برای زنان و برای مردم سرزمینش! در دلت به داشتن چنین پسری افتخار می‌کنی، اما ... .  میوه دلت، دست خالی به میدان رفته! بی خبر از همه جا می‌گویی: «خدایا! دسته گلم را به تو می‌سپارم! جگر گوشه‌ام را سالم به خانه برگردان!»  لحظات به کندی می‌گذرد. خبری از دسته گلت نیست! زنگ تلفن به صدا در می‌آید... آقای علی وردی! پسرتان مجروح شده .... آسمان بر سرت خراب می‌شود.  تا به بیمارستان برسی، نفسی برایت نمی‌ماند. می‌فهمی آرمانت از دنیا رفته، اما دوباره احیاء شده. قلبش می‌زند. نفسی چاق می‌کنی. نور امید در دلت روشن می‌شود: «پس انشاءالله زنده می‌ماند». هنوز شبی نگذشته که فیلم شکنجه‌ی جگر گوشه‌ات در فضای مجازی پخش می‌شود. هر کس می‌بیند، می‌گوید: «وای بر حال مادرش! کاش مادرش نبیند و نداند و ...» دو روز، تنها دو روز فرصتی‌ست که خدا برای آمادگی شهادت فرزندت می‌دهد.  و سرانجام ... و سرانجام، روح مطهر آرمان بیست و یک ساله‌ات به آسمان عروج می‌کند. او به آرزویش می‌رسد اما کاخ رؤیای تو برای دامادیش همراه هزاران آرزوی دیگری که برایش داشتی، فرو می‌ریزد. داعش‌صفتان زمان، تاب تحمل معصومیت پسرت را نداشتند! حال در دل زمزمه می‌کنی: «میون خاک و خونی! تو ای ماه جوونم! مثه موهات، پریشونم! آروم آروم می‌ذارم من، صورت رو صورت ماهت! دعا کن جون بدم اینجا، میاد مادر به همراهت! چه دلگیره، بی تو دنیا! که می‌میره بی تو مادر!» و این چنین روضه علی‌اکبر(علیه السلام) و روضه تنهایی سیدالشهداء(علیه السلام) در گودال قتلگاه، بعد از 1400 سال، برایت زنده می‌شود! اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بِـدانیدڪھ‌شَھادَٺ مَࢪگ‌نیست‌،ࢪِسالَت‌اَسٺ ࢪَفتن‌نیسٺ‌، جـاودانھ‌ مـاندَن‌است.جـٰان‌دادَن‌نیست‌؛ بلڪہ‌جـان‌یافتَن است 📿📖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از زخم، نترسیم که ما زاده ی دردیم ورد لبمان مرگ به شیطان بزرگ است 👊 👊