eitaa logo
موسسه مهد قرآن و عترت میاندوآب
2.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
12 فایل
❁ـ﷽ـ❁ کانال رسمی موسسه مهد قرآن و عترت شهرستان میاندوآب 📞 برادران: 04445261671 📞 خواهران: 04445223960 🌐 آدرس : بلوار انقلاب - کوچه رضوان 📨 ارتباط با کانال: @ahmadhgn 🌟 وب سایت موسسه: http://www.mqm.ir/ درگاه پرداخت نذورات http://mqm.ir/nazr
مشاهده در ایتا
دانلود
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم اکنون مراسم بزرگداشت سومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی هیئت انصار ولایت رهروان امام و شهدا @mqm_ir
تصویری هیئت هفتگی انصار ولایت مراسم بزرگداشت سومین سالگراد شهادت سردار سلیمانی 🔺 ۱۳ دی ماه ۱۴۰۱ ‌ 🔶سخنران: سردار حاج طالب رحیمی (جانشین فرمانده سپاه شهدای استان) 🔶بانوای: کربلایی رضا عباسی هیئت انصار ولایت رهروان‌امام و شهدا @mqm_ir
🏴 هیئت هفتگی انصار ولایت 📜سخنران : حجت الاسلام فرهادی 🎤 همراه با قرائت دعای پر فیض کمیل ⏰ پنجشنبه ۱۵ دی ماه از ساعت ۷ شب 🕌 حسینیه مهدقرآن و عترت شهرستان میاندوآب @mqm_ir
موسسه مهد قرآن و عترت میاندوآب
بسم الله الرحمن الرحیم #کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت 🔷#قسمت_اول 💠گذر ايام: پسري بودم كه در مسجد و پاي
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 💠موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. مي‌خواستم بلند شوم اما نيمۀ چپ بدن من شديداً درد مي‌كرد!! 🌀خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايي بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم!؟ ايشان چه‌قدر زيبا بود!؟ 🔻روز بعد از صبح دنبال كار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند كه متوجه شدم رفقاي من، حكم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته‌اند. سريع موتور پايگاه را روشن كردم و باسرعت به سمت سپاه رفتم. 🔸در مسير برگشت، سر يك چهارراه، راننده پيكان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد كرد. ⭕️ آن‌قدر حادثه شديد بود كه من پرت شدم روي كاپوت و سقف ماشين و پشت پيكان روي زمين افتادم. نيمۀ چپ بدنم به شدت درد مي‌كرد. راننده پيكان پياده شد و بدنش مثل بيد مي‌لرزيد. فكر كرد من حتماً مرده‌ام. 🔅 يك لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائيل به سراغ ما هم آمد! آن‌قدر تصادف شديد بود كه فكر كردم الآن روح از بدنم خارج مي‌شود. به ساعت مچي روي دستم نگاه كردم. ساعت دقيقاً 12 ظهر بود. نيمه چپ بدنم خيلي درد مي‌كرد! ✅ يكباره ياد خواب ديشب افتادم. با خودم گفتم: «اين تعبير خواب ديشب من است. من سالم مي‌مانم. حضرت عزرائيل گفت كه وقت رفتنم نرسيده. زائران امام‌رضا(ع) منتظرند. بايد سريع بروم.» از جا بلند شدم. 🍃راننده پيكان گفت: شما سالمي! گفتم: بله. موتور را از جلوي پيكان بلند كردم و روشنش كردم. با اين‌كه خيلي درد داشتم به سمت مسجد حركت كردم. راننده پيكان داد زد: آهاي، مطمئني سالمي؟ بعد با ماشين دنبال من آمد. او فكر مي‌كرد هر لحظه ممكن است كه من زمين بخورم. 🔆كاروان زائران مشهد حركت كردند. درد آن تصادف و كوفتگي عضلات من تا دو هفته ادامه داشت. بعد از آن فهميدم كه تا در دنيا فرصت هست بايد براي رضاي خدا كار انجام دهم و ديگر حرفي از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد، اما هميشه دعا مي‌كردم كه مرگ ما با شهادت باشد. 🌱در آن ايام، تلاش بسياري كردم تا مانند برخي رفقايم، وارد تشكيلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم كه لباس سبز سپاه، همان لباس ياران آخرالزماني امام غائب از نظر است. 🖋ادامه دارد... @mqm_ir