فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات جان دادن جونهای با غیرت را ببینید.
لطفا عضو شوید و به دیگران معرفی نمایید.
۱. کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی - خاطرات
@mramezani44
۲. کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی - کتابخانه
حدود ۲۰۰ جلد کتاب الکترونیکی و فایلهای آموزشی در رابطه با تاریخ ایران و جهان، انقلاب اسلامی، جنگ نرم، دفاع مقدس و خاطرات
@mramezani444
خادم کانال مهدی رمضانی
۴۰۰ نفر بودند که تپه «بردزرد» را فتح کردند. کار سختی نبود، اسیر هم گرفتند اما سختی کار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روی تپه شروع شد. عراق نمیخواست تپه را از دست بدهد، اما بچههای گردان فجر مقاومت کردند، آن هم بدون آب و غذا
چهار پنج روز مقاومت کردند تا نیروی کمکی رسید و تپه حفظ شد. اما دیگر خبری از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و کمکم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از ۴۰۰ نفر فقط ۱۸ نفر مانده بودند.
آنقدر شهید زیاد شده بود، که میگفتند تعداد اسرای عراقی از تعداد رزمندههای ایرانی بیشتر شده است! گردان رفته بود و دسته برگشته بود، بله باورش سخته اما مرتضی جاویدی در عملیاتی سخت و طاقتفرسا به نام والفجر ۲، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصره دشمن مقاومت جانانهای کرد.
در حالی که ۴ شب و ۳ روز در ۴۰ کیلومتری خاک عراق با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقب نشینی میدهد، او پشت بیسيم میگوید: نمیگذارم اُحد دیگری تکرار شود و ما تنگه را ترک نمیکنیم، به همین علت او را به عنوان سردار احد هم میشناسند.
پس از پیروزی این عملیات اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع را با حضرت امام در میان میگذارد. و حضرت امام بر پیشانی این شهید بوسه میزند.
بزرگوارانی که در نشر این مطلب ما رو یاری میکنند، در ثواب جهاد تبیین سیره شهدا شریک هستند.
@mramezani44 ایتا
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا اول بخوانید بعد فیلم پیکر مطهر حاج حسین بصیر را ببینید.
حاج کمیل کهنسال تعریف میکرد:
حاج بصیر همیشه بیم داشت که مبادا به درجه رفیع شهادت نائل نشود یکبار من به ایشان عرض کردم: حاجی حتماً یک مصلحتی است که خداوند شما را نگه داشته است. در حال حاضر جنگ به وجود شما نیازمند است، اما حاجی باز نگران بود، تا اینکه بعد از مدتی دیدم که حاجی مثل سابق اظهار نگرانی نمی کند.
در آخر مراسم دعا گفت: خداوندا به من طول عمر عنایت کن تا بیشتر بمانم و بیشتر خدمت کنم. پس از شنیدن این صحبت ها تعجب کردم و از حاجی پرسیدم:
شما همیشه اظهار نگرانی می کردید و همیشه آرزوی شهادت می کردی اما مدتی است که می بینم آن نگرانی سابق را نداری بلکه دعا می کنی بیشتر زنده بمانى؟
حاجی نگاهی عمیقانه به من انداخت و گفت:
راستش مدتی قبل در عالم رویا به اردگاه امام حسین (ع) رفتم از فردی که از خیمه آقا محافظت می کرد اجازه ورود خواستم آن شخص گفت: آقا هیچ کس را به حضور نمی پذیرند، ناراحت شدم و دوباره گفتم: فقط یک سئوال از ایشان دارم. او گفت:
هر سئوالى داری آن را مکتوب بنویس تا از آقا برایتان جواب بگیرم.
من در برگه ای خطاب به امام حسین (ع) نوشتم: آیا من شهید می شوم؟ آقا در جواب نوشتند: بله شما حتماًً شهید می شوید.
حال که مطمئن شدم به شهادت می رسم؛ دوست دارم بیشتر زنده بمانم تا در جنگ خدمت بیشتری کنم. حاج بصیر در این دنیا به معرفت شهدا رسیده بود و آرزو می کرد؛ بماند و در راه خدا جهاد کند تا ذخیره و اندوخته بیشتری برای آخرت کسب كند.
لطفا کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی را به دوستان خود معرفی کنید.
@mramezani44 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرایی قابل تامل از دوران امیرکبیر که انگلیسی ها با تمسک به دو قطبی اقتصاد و جنگ مانع تولید تسلیحات و تجهیز شدن ایران به ادوات نظامی شدند.
لطفا عضو شوید و به دیگران معرفی نمایید.
۱. کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی - خاطرات
@mramezani44
۲. کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی - کتابخانه
حدود ۲۰۰ جلد کتاب الکترونیکی و فایلهای آموزشی در رابطه با تاریخ ایران و جهان، انقلاب اسلامی، جنگ نرم، دفاع مقدس و خاطرات
@mramezani444
خادم کانال مهدی رمضانی
11.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجیب ولی واقعی
بسیار زیباست تا انتها ببینید.
حوری جان نقاش خوش، مادر شهیدان مصطفی، مرتضی و محمد پالیزوانی در بیمارستان فوت میکند اما توسط سه فرزند شهیدش به دنیا باز میگردد.
داستان را از زبان برادر شهیدان بشنوید.
بزرگوارانی که در نشر این مطلب ما رو یاری میکنند، در ثواب جهاد تبیین سیره شهدا شریک هستند.
@mramezani44 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا دخترا بابایی هستند؟
هدیه به روح شهدا با ذکر صلوات نشر دهید. الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
ممنونم از اینکه کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی را به دوستان خود معرفی میکنید.
@mramezani44 ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه شهید در کنار هم
لطفا کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی را در ایتا معرفی نمایید.
@mramezani44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی از محتواها عجب درسی به انسان میده.
کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی
@mramezani44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفحص شهید در تپههای رملی فکه
لطفا عضو شوید و به دیگران معرفی نمایید.
۱. کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی - خاطرات
@mramezani44
۲. کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی - کتابخانه
حدود ۲۰۰ جلد کتاب الکترونیکی و فایلهای آموزشی در رابطه با تاریخ ایران و جهان، انقلاب اسلامی، جنگ نرم، دفاع مقدس و خاطرات
@mramezani444
خادم کانال مهدی رمضانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره بسیار زیبا از تفحص کننده شهدا
حتما ببینید.
لطفا با ارسال این مطلب برای گروه هایی که عضو هستید، آنها را به کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی دعوت کنید.
@mramezani44 ایتا
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطراتی زیبا و قابل تامل از شهید مهدی باکری
لطفا عضو شوید و به دیگران معرفی نمایید.
۱. کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی - خاطرات
@mramezani44
۲. کانال اخلاق عملی شهید ابراهیم هادی - کتابخانه
حدود ۲۰۰ جلد کتاب الکترونیکی و فایلهای آموزشی در رابطه با تاریخ ایران و جهان، انقلاب اسلامی، جنگ نرم، دفاع مقدس و خاطرات
@mramezani444
خادم کانال مهدی رمضانی
همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده تعریف میکرد:
جمعه ۱۴ اردیبهشت فردای عقد صبح زود پیام داد میای بریم نماز جمعه؟
گفتم:
چشم،آقا مصطفی اومد دنبالم؛
فکر میکردم با ماشین برادرش اومده. وقتی دیدم پیاده ست!گفتم با تاکسی میریم؟گفت :نه،هوای بهاری ،پیاده میریم.با تعجب نگاهش می کردم.
گفت:
اذیت میشی ؟گفتم: یکم طولانیه
گفت :خوبه دیگه کلی با هم حرف میزنیم.از خونه ما تا محل برگزاری نماز جمعه حدودا ۴ کیلومتر بود.حرکت کردیم از مسیر خیابون درختی رفتیم دوطرف خیابون درخت بودشاخه های درختان در هم تنیده بودو حالت طاق مانند درست شده بود و جوی آبی که در دوطرف پای درخت ها جاری بود .
درختهایی با برگهای سبز روشن و صدای پرنده ها این مسیر رو فوق تصور زیبا کرده بود.
من هم برای اولین بار در کنار آقا مصطفی قدم میزدم و خیلی هم خجالت می کشیدم.آقا مصطفی دید که من حرفی نمیزنم شروع کرد،دیشب خوب بود مراسم نه؟مهمان ها خیلی زحمت کشیده بودن از شمال این همه راه اومده بودن.بعد گفت:شما حرفی نمیزنی؟
مونده بودم چی بگم!از سوالهای معمولی شروع کردم.چه رنگی دوست داری ؟
چه غذایی دوست داری؟
گفت:شاید آدم از رنگی بیشتر خوشش بیاد اما اینها ارزش دوست داشتن نداره.
آدمها هستن که دوستشون داریم .دوست داریم کنارشون باشیم باهاشون راه بریم.
در حال صحبت بودیم ، آشناها