هدایت شده از فاطمه نظری
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رونمایی از جلسه هفتگی «یکشنبههای ادبیات و زندگی» با هدایت #محمدرضا_جوان_آراسته از ۷ خردادماه ۱۴۰۲ در خانه شعر و ادبیات
افتتاحیه این جلسه هفتگی ساعت ۱۴ و با حضور علاقهمندان برگزار میشود.
حضور در این جلسات آزاد است.
دیگر یکشنبهها قراری نگذارید، قرار ما؛ خانه شعر و ادبیات …
#خانه_شعر_و_ادبیات
@khanehadabiat 📄
از این به بعد
هر یکشنبه
از ساعت ۱۴ تا ۱۶
در خانه شعر و ادبیات
درباره ادبیات و زندگی صحبت میکنم
اگر تهران هستید، تشریف بیارید.
17.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پشت صحنه ضبط روایت انسان
.
یک روزهایی ما دستمان از امکانات خالی بود، به زور دنبال یک جای خلوت میگشتیم برای ضبط روایت انسان، دستگاه درست و درمانی برای ضبط نداشتیم و با یک میکروفن یقهای که بین من و آقای نخعی رد و بدل میشد، جلسات را ضبط میکردیم.
توی همه آن شرایط سخت کار ضبط را متوقف نکردیم، همان موقعها هم البته تلاش میکردیم سختی کار سمت ما باشد و خروجی کار با کیفیتی قابل قبولی به دست دوستان برسد.
آن راه سخت، حالا کمی هموار شده. حالا که چهار سال است ما مدام درگیر روایت انسانیم تازه رسیدهایم به ضبط ماجراهای حضرت دانیال. توی همین فصل قرار است پیامبرهای نام آشنای دیگری هم مهمان روایت انسان بشوند و دست آخر کار این فصل را با حضرت عیسی تمام کنیم.
خدا اگر یاری کند، فصل هفتم، فصل پیامبر اسلام است. دلم از همین حالا برای فصل بعدی میتپد.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
هدایت شده از ت.م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢فرصت استثنایی!🟢
ترجمهٔ خواندنی قرآن
ترجمهٔ روان و پیامرسان
🌱 سفارش از طریق:
_ سایت ترجمه خواندنی قرآن
https://qurantr.com/
_ پیام به آیدیِ
@qurantr
۱۲۰ نفر آدم
ساعت یک بامداد
در حال گفتگو درباره کتابها
و زیارت از راه دور خانه خدا
ما در زمانه رواج نقزدنها و ناامیدیها، در جمع خوبی از دوستان، حال خوبی داریم و به آینده امیدواریم.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
🔰 ظرفیت باقیمانده نویسندگی خلاق
این استقبال شما، بار روی دوش ما را برای رویای روایت سنگینتر میکند.
🖍دریافت صندلی دوره نویسندگی خلاق:
https://b2n.ir/b99911
#نویسندگی_خلاق
.
یک سوال ساده که دست از سر آدم بر نمیدارد.
من یک بار نشستم آدمهای بعد از پیامبر را گذاشتم روبهرویم، اتفاقات بعد از پیامبر را هم گذاشتم جلو دستم و نتیجهای که رخ داده بود را هم مشخص کردم.
این یک معادله حل نشدنی بود برای من. جلو من آدمهایی بودند که میگفتند ما در غدیر بودیم، خودمان حرف پیغمبر را شنیدیم اما وقتی اتفاقات بعد از پیغمبر را تماشا میکردم میدیدم توی مسجد دور خلیفه اول جمعاند و دارند دست در دست او میگذارند.
بعضی وقتها به اسمها، به تاریخها، به نقل قولها و به اتفاقات شک میکردم اما وقتی سراغ کتابهای تاریخ میرفتم یا خطبههای نهجالبلاغه را میدیدم، شکها بر طرف میشد و چهرهها واضح میشد و تاریخها ثابت میشد و حرفها باز هم تکرار میشد.
من سادهترین سوال ممکن را داشتم: «چطور میشود مردم بلافاصله بعد از رحلت پیامبر، حرف پیامبر را بگذارند کنار؟» در تاریخ دیده بودم حرف رهبران بزرگ به مرور زمان تغییر میکند و تحریف میشود اما «بلافاصله» را کم دیده بودم.
کتاب «حدیث غدیر از زبان امیرالمومنین» کتابی است که بخشی از ابهامات تاریخی را کنار میزند، بعضی گفتگوهای پنهان را روشن میکند و کمی ریشههای کنار گذاشتن دستور رسول خدا را مشخص میکند.
من این کتاب را دوست داشتم. کتاب امیرالمومنین را دنبال میکند و هر جا حضرت در گفتگو با مخالفان و موافقان به غدیر ارجاع دادهاند، فصلی باز میکند و آن موقعیت را برای ما بیان میکند. موقعیتهایی که از روزهای بعد از رحلت پیامبر شروع میشود و تا آخرین روزهای زندگی امیرالمومنین ادامه دارد.
تازه از لابهلای ورقهای این کتاب معلوم میشود دستگاه جعل حدیث دشمنان امیرالمومنین، حتی در روزگار زندگی پیامبر هم فعال بوده. معلوم میشود دل بعضی از مسلمانان شناسنامهای عصر پیامبر، پر از کینه امیرالمومنین است. معلوم میشود آن زمان هم لابیهای فراوانی در جریان بوده تا افکار عمومی را به سمت مخالفت با امیرالمومنین جهت بدهد.
حالا برای من از همیشه معلومتر است که غدیر، چه سنگ بزرگی پیش پای دشمنان پیامبر بوده و چه نشان درخشانی است که امیرالمومنین در همه سالهای بعد از پیغمبر هیچ وقت از نمایشش دست بر نداشته.
مسلم بن عقیل مفسد فی الارض است.
.
این اولین یادداشت است از مجموعه یادداشتهایی با عنوان «ماجرای یک روایت جعلی».
در این یادداشت نامه یزید را به ابن زیاد میخوانید.
متن کامل نامه و توضیحاتی درباره چگونگی کارکرد روایی این نامه را در همین یادداشت تقدیمتان کردهام.
.
پ.ن: تیتر این یادداشت عنوانی است بر گرفته از تحریفی که یزید درباره شخصیت حضرت مسلم ارائه داده والا ساحت بلند آن جناب کجا و عبارتی جسورانه و اینچنین کجا.
.
متن کامل یادداشت را در ادامه بخوانید 👇
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
مسلم بن عقیل مفسد فی الارض است
مینیمالیستها بلدند با کمترین کلمات، بیشترین تصویرها و معناها را بسازند. مینیمالیستها داستان اگر بخواهند بنویسند برای شخصیتپردازی، صفحه صفحه کلمه خرج نمیکنند، شخصیتهایشان را در دل اتفاقات و با کمترین کلمهها معرفی میکنند.
مینیمالیستها نامه هم اگر بخواهند بنویسند، کلمهها را در حداقلیترین شکل اما اثرگذارترین حالت استفاده میکنند. مثلا شاید «سلام» و حتی «احوالپرسی» را از اول متنشان حذف کنند. شاید «جناب آقای» یا «سرکار خانم» را هم حذف کنند، چون بود و نبود اینها تاثیری روی خط اصلی ماجرا ندارد.
یک مینیمالیست در ۱۴۰۰ سال پیش نامهای مهم و سرنوشتساز را اینطور شروع کرده: «اما بعد، فانه كتب الىّ شيعتي من اهل الكوفه» ترجمهاش میشود اینکه: «اصل مطلب اینکه، هواداران کوفی من برایم نامه نوشتهاند» تا همینجای متن را ببینید چقدر محکم و جدی است. نویسنده نامه بیآنکه لازم باشد جملهپردازیهای فراوان کند، به خواننده متن حالی کرده که جای پایش در شهر کوفه محکم است، چون هوادارانی در آنجا دارد.
بعد گفته تصمیمی که میخواهد بگوید، بر اساس حدس و خیال و توهم نیست، بلکه پشتوانهاش سند مکتوبی از شاهدان میدانی و یاران وفادارش در خود شهر کوفه است.
حالا این سند تازه از کوفه رسیده چه چیزی میگوید؟ «يخبرونني ان ابن عقيل بالكوفه يجمع الجموع» یعنی اینکه «مسلم بن عقیل، دارد حزب تشکیل میدهد و جمعیتسازی میکند و همه را دور خودش جمع میکند.» نویسنده نامه، متن نوشتن را بلد است، بلد است ارجاعات فرامتنی بدهد تا خواننده بیآنکه چیزی اضافه در متن بخواند، چیزهای زیادی به ذهنش اضافه شود. آوردن اسم «مسلم بن عقیل» کافی است تا مخاطب نامه حساب کار دستش بیاید. خواننده هم عقیل را میشناسد هم پسرش مسلم را و هم پدرش ابوطالب را. میداند مسلم از بنیهاشم است، میداند هر قدر جمعیت زیر پرچم بنیهاشم زیاد بشود، پرچم بنیامیه بیهوادارتر میشود.
خب حالا این جمعیتسازی مگر خلاف قانون است؟ مگر ایرادی دارد؟ «لشق عصا المسلمين» هدف این آقای مسلم بن عقیل تخمِ پراکندگی کاشتن و شکاف مذهبی ساختن و از بین بردن وحدت ملی و ترویج اختلاف بین جامعه مسلمین است. این حزببازیها و یارکشیهای جناب مسلم، خلاف امنیت ملی است.
تا اینجای نامه شرح وضعیت موجود در یکی از شهرهای استراتژیک جهان اسلام است. یک بار با عبارتی خودمانیتر مرورش کنیم: «من سند محکمی دارم که مسلم ابن عقیل در کوفه مشغول یارکشی است تا بین مسلمانان اختلاف بیاندازد و وحدت جامعه مسلمین را از بین ببرد.» انصافا اگر من و شما باشیم و این روایت، به نویسنده نامه و آن آدم با خبر که برای حرفش سند هم دارد، حق نمیدهیم نگران باشد؟ حق نمیدهیم اگر دستش میرسد و توانی دارد، به داد جامعه مسلمانان برسد؟ من و شما باشیم و این روایت، علیه بر هم زنندگان نظم عمومی تظاهرات نمیکنیم؟ میکنیم!
آقای نویسنده با دو خط روایتی که ساخته، ما را نگران آینده جامعه اسلامی کرده. حالا باید کاری کرد.
همان آقای نویسنده، مینویسد: «فسر حين قرأ كتابي هذا حتى تأتي اهل الكوفه» معنایش این است که تا این نامه را خواندی راه بیفت و به کوفه برو.» حق هم همین است دیگر. زمینی که در خطر است را که نمیشود با کنترل از راه دور نجات داد. باید یک فرمانده قوی در کوفه مستقر بشود بلکه توطئه اختلافافکنی مسلم را بشود خنثی کرد.
خب قدم اول حضور میدانی یک حاکم قدرتمند است، قدم دوم چیست؟ «فتطلب ابن عقيل كطلب الخرزه حتى تثقفه»، برو و دنبال ابن عقیل در کوفه بگرد، مثل کسی که دانه گوهری را روی زمین و بین سنگریزهها جستجو میکند، آن قدر بگرد تا پیدایش کنی. نویسنده نامه در یک جمله هم اهمیت و نقش کلیدی مسلم را به خواننده نشان داده و هم از سختی کار حرف زده.
بعد از آنکه مسلم را پیدا کردی «فتوثقه او تقتله او تنفيه، و السلام.» نوشتن یک پایان خوب، از سختترین کارها برای یک نویسنده است. پایانی که بتواند به ذهن مخاطب ضربه بزند و قابل پیشبینی نباشد. پایانی که بتواند مخاطب را به نقطه اوج هیجان برساند. نویسنده نامه پایان متنش را با ضربآهنگی تند و جملاتی کوتاه و البته قاطع تمام میکند: «مسلم را یا به بند بکش، یا بکش، یا تبعیدش کن، والسلام.»
نامه مهر کاخ ریاستجمهوری دارد. نویسندهاش شخص اول یکی از بزرگترین کشورهای جهان در سال ۶۰ هجری قمری است. یزید فرزند معاویه و نوه ابوسفیان در نامهای سه چهار خطی، روایتی وارونهای میسازد از فعالیت سیاسی اجتماعی نماینده امام زمان خودش در شهر کوفه. روایتی که جای شهید و جلاد تویش عوض میشود. روایتی که تویش مصلح اجتماعی تبدیل به مفسد فی الارض میشود. روایتی که اگر آدم تاریخ ندانی بخواندش، حق را به یزید میدهد نه به مسلم بن عقیل و حزب امام.
یزید در روایتش واقعیتهای زیادی را نگفته، بعضی واقعیتها را هم وارونه گفته و در
نهایت تصویری ساخته که خواننده متن را همدل و همراه خودش کند.
یزید کلمهها را خوب میشناخته و ساختار روایتسازی را هم بلد بوده. یزید میدانسته میشود با کلمهها هم آدم کشت بیآنکه آب از آب تکان بخورد.
پینوشت.
متن نامه: «اما بعد، فانه كتب الى شيعتي من اهل الكوفه يخبرونني ان ابن عقيل بالكوفه يجمع الجموع لشق عصا المسلمين، فسر حين قرأ كتابي هذا حتى تأتي اهل الكوفه فتطلب ابن عقيل كطلب الخرزه حتى تثقفه فتوثقه او تقتله او تنفيه، و السلام.»
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۵۷.
ترجمه نامه «امّا بعد، همانا پيروان من از مردم كوفه به من نوشتهاند و مرا آگاهى دادهاند كه پسر عقيل در كوفه، لشكر تهيه مىكند تا در ميان مسلمانان، اختلاف اندازد. چون نامه مرا خواندى، رهسپار كوفه شو و پسر عقيل را همچون دُرّى [كه در ميان خاك گم شده باشد]بجوى تا بر او دست يابى. پس او را در بند كن يا بكُش يا از شهر بيرونش كن. و السلام»
.
نویسنده، بازیگر و کارگردان: آقای ابن زیاد
.
این دومین یادداشت است از مجموعه یادداشتهایی با عنوان «ماجرای یک روایت جعلی».
در این یادداشت اولین سخنراین ابن زیاد را در کوفه میخوانید.
متن کامل سخنرانی و توضیحاتی درباره چگونگی کارکرد رواییاش را در همین یادداشت تقدیمتان کردهام.
.
متن کامل یادداشت را در ادامه بخوانید 👇
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh