eitaa logo
⚑🇮🇷🇵🇸بلاغ مبین(محمدرضامزده ای)
253 دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
17هزار ویدیو
107 فایل
اینجا برای تبلیغ دین مبین و دفاع از انقلاب خمینی کبیر که مقدمه ظهوراست، می باشد. سلام بر خامنه ای عزیز و بر شهداوسرداردلها وشهید رئیسی وسیدمقاومت و همه محبین اهل بیت علیهم السلام وپدرعزیزم خادم الحسین حاج غلامرضامزده ای صلوات @mohammadrezamazdei
مشاهده در ایتا
دانلود
.🌷🇮🇷 برادرش ـ مهدى اسماعیل‏زاده ـ مى‏گوید: «شهید خیلى متواضع وفروتن بود و به زیر دستان خود بسیار با مهربانى رفتار مى‏كرد. اصلاًاهل تظاهر نبود. تا زمان شهادت كسى نمى‏دانست كه او چه كارهاست. هر وقت از او سؤال مى‏شد كه چه كاره است؟ مى‏گفت: منجارو كش سپاهم و در جبهه یك رزمنده‏ى عادى.» مسئولیّت‏هایش بعد از شهادت معلوم شد.یكى از همرزمان شهید مى‏گوید: «یك شب در حین آموزش در پادگان قدس، با صداى زمزمه وگریه‏ى شخصى بیدار شدم. وقتى دقّت كردم دیدم شهید اسماعیل زاده با یك حالت تواضعى دارد باخداى خویش رازونیاز مى‏كند و نماز شب مى‏خواند؛ من مدتّى او رانگاه كردم امّا او متوجّه من نشد. شهید خودش را ساخته بود و 8 سال در ارتباط با خدابود و در آخرین روزهاى جنگ خداوند مزدش را داد.او همیشه آرزوى شهادت داشت.» .🌷🇮🇷 شهید در بخشى از وصیّت نامه‏ى خود به پدر، مادر و همسر خوداین چنین توصیه مى‏كند: «نمى‏گویم برایم گریه نكنید چون فرزند،پاره‏ى جگر پدر ومادر است. گریه كنید، ولى از غریبى امام حسین (ع)هم فراموش نكنید؛ گریه كنید بر غریبى و مظلوم بودن حسین (ع)؛ درآن هنگام كه در قتلگاه تك و تنها بود. مادرم گریه كن ولى به یاد فاطمه‏ى (س)پهلو شكسته و به یاد شهیدان اسلام و به یاد مظلومى شهید بهشتى. همسرم مى‏دانى بهترین دعاى حضرت فاط‏مه (س)براى شوهرش ـ حضرت على(ع) ـ این بود: خداوندا، مرگ شوهرم راشهادت در راهت قرار بده.» 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🇮🇷بسم رب الشهدا و الصدیقین🇮🇷 🌷💞 شهید:علی اصغر حسینی محراب نام پدر:ماشاالله تاریخ تولد:1340/05/15 محل تولد:مشهد تاریخ شهادت:1365/10/30 محل شهادت:شلمچه مسئولیت:فرمانده تیپ یگان خدمتی:تیپ 88 انصارالرضا گلزار:بهشت رضا 🌸صلوات هدیه به این شهید🌸 . نماز می خواند؛ در قنوت گفت: اللّهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک... از کنارش رد شدم، به شوخی گفتم: این حرف ها به تو نیامده، بیخودی دعا نکن! وقتی نمازش تمام شد در حالی که چشمانش پر از اشک بود، گفت: مجید آقا! به خدا قسم،به جایی رسیده ام که از خدا فقط شهادت می خواهم. بعد از شهادت دوستانم،دنیا برایم خیلی تنگ شده..! چند روز بعد،بر اثر اصابت موشک هلی کوپتر به شهادت رسید. فقط ۳ کیلو از بدنش پیدا شد..!! . خداوندا! از تو [می خواهم] دشمنان خود و پیامبرت را، به دست من نابود گردانی. اینک به جبهه آمده ام و آماده ی حمله بر سپاه کفر می شوم. البته نه برای انتقام، بلکه به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم و برای ادامه ی راه شهدا. با دعا برای سلامتی رهبرم. پای در چکمه می کنم، و خدا را به یاری می طلبم، و از او می خواهم که هدایتم فرماید. اگر خداوند لطفی به این بنده حقیر و ناتوانش داشته باشد؛ و فوز عظیم شهادت را در این راه مقدس تعیین فرماید، در آن هنگام قطرات ناچیز خونم، با پیوستن به دریای بیکران خون دیگر شهدای اسلام، راهگشای عبور کشتی های صدور انقلاب اسلامی خواهد بود. 📚منبع: چشمان فرمانده،  خاطراتی از دلیر مردان شهید واحد اطلاعات عملیات یگان های رزم
🇮🇷بسم رب الشهدا و الصدیقین🇮🇷 🌷💞 نام: حمید نام خانوادگی: حکمت پور نام پدر: غلام محمد تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۲/۱۵ محل تولد: مشهد مقطع تحصیلی: دبیرستانی جانبازی: عملیات والفجر یک (قطع دست چپ - فروردین ۱۳۶۱) تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۲/۲۶ محل شهادت: ماووت (ارتفاعات گولان غرب كشور ) عملیات: عملیات کربلای ۱۰ مزار: ‌بهشت رضا(ع)، بلوک ۳۰، ردیف ۷۸ 🌸صلوات هدیه به این شهید🌸 🌷. 💞 ◈به حضرت اباالفضل ارادت ویژه ای داشت.نمیدانیم از زیارت کربلا در ۶ ماهگی و خشک شدن شیر مادرش در راه و مکیدن شبکه های ضریح حضرتش در اولین لحظات دیدار بود یا از قطع دست و شباهت ظاهریش و یا.... در آخرین مرخصیش روز تولد حضرت ابالفضل را دعای ندبه ای گرفت و به دوستش گفت :خیلی دوست داشتم روز تولد جدم مراسمی بگیرم .دوستش خندید چون میدانست حمید عام است و شوخ.  ۲۰ روز بعدکه شهید شد فرقش بر اثر موج انفجار شکافته بود و چشمانش... ✫راوی: خواهر شهید 🌷. 💞 فرازي از وصيت نامه شهيد خدايا، دوست دارم هرلحظه كه توفيق نصيبم شد و در لشكر اسلام به فرماندهى حضرت مهدى شهيد شدم ابتدا سيده زنان عالم حضرت فاطمه سلام الله عليها و سرور شهيدان حسين عليه السلام و حضرت مهدى (ع) فرماندهمان را زيارت كنم و در عشق اين وصال چون شمع مى‌سوزم و اميد است خاكستر شدن من چراغ هدايت ديگران باشد. خدايا، گريه‌ام همچون قطرات خون ياران كه براى يارى مكتب بر زمين ريخت و معصومانه و مخلصانه به سويت پرواز كردند خونرنگ نما و مرا يارى ده تا راه شهداى كربلا 4 و 5 و ديگر عملياتها را ادامه دهم. خدايا، كمكم كن و آمادگى بده براى رضاى تو تا شهادت پيش بروم. معبودا، دوست دارم تو را و رضايت تو را همچون بندگان عاشق كه جز تو هيچكس را نمى‌بينند. 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷. 💞 ✍همیشه یک زیبا داشت. وارد خانه که می‌شد، قبل از حرف زدن لبخند می‌زد.عصبانی نمی‌شد. اعتقادش این بود که این زندگی است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم. ◑یک روز مشغول آشپزی بودم، علی هم کنار دیوار تکیه داد و مشغول صحبت با من شد تا چند دقیقه بعد آب و غذایی برای او ببرم، نگاه کردم دیدم کنار دیوار خوابش برده..! ولی با همین وضعیت خیلی از مواقع کمک کار من در منزل بود، مثلاً اجازه نمی‌داد که هر شب از خواب بلند شوم و به بچه برسم. می‌گفت: یک شب من، یک شب شما... ◑یک شب شام آماده کرده بودم که متوجه شدیم همسایه ما شام درست نکرده چون تصور می‌کرده که همسرشان به منزل نمی‌آید فوراً علی غذای ما را برای آنها برد. گفتم: خودمان؟! گفت: ما نان و ماست می‌خوریم..! 🌷شهید علیرضا عاصمی🌱🕊 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷 نابغه نظامی اهواز علی کردانی فرمانده حوزه 12 کوت عبدالله و پسر عموی شهید کردانی هم می‌گوید: عباس‌آقا صفات بخصوصی داشت که هر کسی این صفات را نداشت. صفاتی که ناشی از خودسازی‌های ایشان بود، من هیچ‌گاه ندیدم که ایشان عصبانی شود، حرف بدی بزند حتی حرف‌های معمولی که گاهی بین مردم رواج دارد را هم نمی‌گفت. خیلی چشم و دل‌پاک بود، چیزی که عباس را به شهادت نزدیک کرد این بود که عباس به  شهادت و شهدا عشق می‌ورزید، دلبستگی‌هایش را از دنیا بریده بود و هیچ وابستگی به دنیا نداشت. شهید مدافع حرم ، قصه‌ای عجیب دارد، شاید عجیب‌تر از هر شهید دیگری، زندگی زاهدانه در اتاقی کوچک در زمین کشاورزی به دور از آدم‌های دنیا زده داشت، از خواب علیه‌السلام که ساعت و روز و سال و شهادتش را به اون خبر داده بود تا آشنایی بسیارش با ، عباس را متفاوت از همه کرده بود... 🌷 ‌ اما بعد از اقرار به وحدانیت خداوند یکتا و نبوت رسول‌الله و وصایت ائمه اطهار (علیهم‌السلام) با در راه خدا قدم نهادم و برای خدا از سرزمینم هجرت نمودم تا جهاد در راه خدای تبارک و تعالی را بجای بیاورم و به فریادخواهی مظلومان بشتابم و به ندای حسین زمانم، لبیک گفته باشم. و از خدا خواسته‌ام همچون سیدالشهدا علیه‌السلام و یارانش آنچه توان دارم قطعه‌قطعه شهید شوم و اگر شهادتم همراه با اسارت باشه چه‌ بهتر که نشانی از عمه سادات سلام الله علیها به یادگار داشته باشم. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید عباس کردانی صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید بهنام محمدی راد نام پدر: زورعلی تاریخ تولد: 1345/11/12 تاریخ شهادت: 1359/07/28 نحوه شهادت: ترکش خمپاره به سر و سینه محل تولد: خرمشهر مزار: قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان 🌷 یکی از دوستانش درباره خاطرات شهید بهنام محمدی می‌گوید: «یک روز از یک ساختمان بلند در خرمشهر بالا رفت. پرچم عراق را که دید خودش را بصورت نامحسوس به ساختمان رساند و پرچم عراق را پایین آورد و بجایش پرچم ایران را بر افراشت. این حرکت او باعث تقویت روحیه بچه‌ها شد. جالب اینجاست که عراقی‌ها تا 18 آبان اصلاً متوجه این قضیه نشدند! او بعد از تعویض کردن پرچم‌ها نزد دوستانش رفت و دوستانش دیدند که دستان بهنام بخاطر پایین کشیدن پرچم عراق زخمی شده است. گروهبان مقدم، از کوله پشتی خود باندی را بیرون آورد تا دستش را پانسمان کند. اما محمدی قبول نکرد و همچنان می دوید و گروهبان مقدم هم دنبال او می‌دوید. او می‌گفت این باند را بگذار برای آن‌هایی که تیر خورده‌اند. او یک مشت خاک از زمین برداشت و روی دست زخمی‌اش ریخت و رفت. 🌷 بسم الله الرحمن الرحیم من نمی‌دانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می‌جنگیم، هر لحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها این است که بچه‌های خود را لوس و ننر بار نیاورید. از بچه‌ها می‌خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند. به خدا توکل کنند. پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید بهنام محمدی راد صـلوات🌼 @shahid_hadi124
🌷 یکی از بستگانش خانه نداشت و مدتی با خانواده سرگردان بود. با زحمت وامی جور کرده بود تا خانه تهیه کند، امام باید سندی در گرو بانک می گذاشت. پویا فهمید سند خانه اش را داد. اطرافیان منعش کردند، اما پویا هدفش خانه دار شدن آنها بود. می گفت: «می دانم شاید مجبور بشم حتی اقساط وام را هم خودم دهم اما نمی توانم بی تفاوت باشم. وقتی در توانم هست کاری برای کسی بکنم و گره ای باز کنم چرا نکنم!» بعد از شهادت اولین بار خواب دیدم به سوریه رفته ام و همه جا خرابه است. آن زمان شرایط خوبی نداشتم و خیلی بی تابی می کردم. در خرابه ها به دنبال کسی بودم، آقایی آمد و من را به مهمانسرایی هدایت کرد که همه شهدا مهمان آن بودند. وقتی داخل مهمانسرا شدم همه شهدا نشسته بودند و غذا می خوردند، سر میزی که همسرم نشسته بود رفتم، از من پرسید چرا بی تابی می کنی؟ من همیشه هستم، ما میهمان حضرت زینب سلام الله هستیم. سر میز که نشستم خانمی آمد و گفت شهیدت شفاعتت می کند. بارها وقتی بی تابی و دلتنگی می کنم شب او را در خواب می بینم که می گوید آمده ام یک سری به شما بزنم و بروم. 🌷 وصیت نامه ای هنوز به دست ما نرسیده است، علی‌رغم اینکه همه می گویند وصیت نامه ای ندارد ولی من یکبار دیدم که در حال نوشتن وصیتنامه بود. اما مهمترین چیزی که همیشه به آن سفارش می کرد این بود که باید پشیتبان ولی فقیه باشیم مثالی می زد که حضرت زینب سلام الله خیلی مصیبت ها کشید و درست است که خواهر امام حسین علیه سلام بود ولی مهمترین ویژگی اش تبعیت از ولایت و امام زمانش است و با وجود تمام سختی ها دست از حمایت ولی زمانش برنداشت. می گفت ما هم باید اینطور باشیم، اگر ولی فقیه بخواهد جانمان را فدا کنیم، باید عمل کنیم. می گفت برخی در این سال ها در آزمایش خداوند روسیاه شدند چرا که تابع ولی فقیه نبودند. باید از این فتنه ها در امان باشیم. از من می خواست ریحانه را برای امام زمان زمان عجل الله تربیت کنم. وصیت دیگرش این بود که نهج البلاغه زیاد بخوانیم و به متن و مفهومش فکر و عمل کنیم. خودش هم در این زمینه کوشا بود. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید پویا ایزدی صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷 سال اول ازدواجمان قول داده بود برای ایام عید نوروز حتما به یزد بیاید تا با هم باشیم. قبل از عید امام خمینی (ره) از رزمندگان درخواست کردند که به علت کمبود نیرویی که در آن ایام با آن مواجه بودیم هرکس می تواند مرخصی نگیرد ودر جبهه بماند. خود من به حضرت امام(ره) ارادت قلبی داشتم از طرفی می دانستم قلب حسن هم برای «سید روح الله» می تپد، دست به کار شدم و نامه ای برایش نوشتم. نوشتم چون ولی زمان دستور داده اند نگران قول و قرارمان نباش، در جبهه بمان و از اسلام ناب دفاع کن. نامه که به دستش رسید سریع با من تماس گرفت. تماس گرفت که تشکر کند. گفت:«راستش رو بخواهی مونده بودم چطور بهت بگم! که الحمدالله خودت پیام امام رو فهمیدی و بهترین تصمیم رو گرفتی.» آن سال گذشت. سال بعد که همراه حسن  به اهواز رفتم و در آن جا مستقر شدیم. باز هم ایام نوروز رسید و باز هم به این فکر می کردم که امسال عید را با هم جشن می گیریم یا نه؟ نزدیک نوروز بود که به حسن گفتم امسال عید ان شاالله باهم به یزد میرویم. نگاهی کردو خندید.... گفت:ان شاالله.تو عمودی ومن افقی! خیلی جا خوردم، دست خودم نبود. اشکم سرازیر شد. حسن که حالم را دید سرم رو به سینه گرفت وگفت:شوخی کردم،جدی نگیر. بعد هم سریع موضوع بحث را عوض کرد. روزی که برای عملیات رفت دلم فرو ریخت.... لحظه خداحافظی به دلم افتاده بود که این آخرین دیدار من است. حق با او بود، من به یزد برگشتم در حالی که او....  🌷 به رهنمودهای امام این مرد خدا و تقوی گوش دهید. تا این مرد بزرگوار بالای سرمان است تا آن جا که در توان دارید در حقش دعا کنید تا خداوند عمر ایشان را تا ظهور حضرت مهدی عج الله تعلی فرجه الشریف طولانی گردد. ای جانم به فدای این رهبر. خدایا تمام عمرم را فدای عمر امام عزیز کن. اگر باشد قرار آخر بمیرم نمی خواهم که در بستر بمیرم نمی خواهم که همچون شمع سوزان بریزم اشک و در آذر بمیرم دلم خواهد که در فصل جوانی میان جبهه و سنگر بمیرم خدایا نصیبم کن در این حمله که همچون خون و هم خنجر بمیرم پایان دیدار کربلا 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید حسن انتظاری صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شــهـیـد رضا پناهی نام پدر:حکم علی محل تولد:کرج تاریخ ولادت:۱۳۴۹ تاریخ شهادت:۱۳۶۱ محل شهادت:جبهه های حق علیه باطل،دفاع مقدس محل مزار :کرج –آستان مقدس بی بی سکینه سلام الله قطعه و ردیف و شماره : ۱-۱–۷۵ 📚کتاب مربوط به این شهید: عارف۱۲ساله 🌷 در جبهه خلاقیت داشت. یکی از رزمنده‌ها می‌گفت: رضا در جبهه، قوطی کنسروها را جمع می‌کرد و به دم گربه‌ها می‌بست و در کوه رها می‌کرد و می‌گفت: سنگر بگیرید. وقتی گربه‌ها می‌دویدند، صدای قوطی‌ها در کوه می‌پیچید و دشمن فکر می‌کرد رزمنده‌های ایرانی هستند. کوه‌ها را به رگبار می‌بستند و زمانی که به رضا می‌گفتیم چرا این کارها را انجام می‌دهی، می‌گفت: برای اینکه مهمات آن‌ها هدر برود. سرانجام در نهایت معرفت و شناخت کامل به دیدار معبود شتافت. 🌷 او وصیتنامه اش را قبل از اعزام به جبهه مخفیانه در نواری ضبط و در گوشه ای پنهان کرد تا بعد از شهادتش به دست خانواده اش رسید. در بخشی از وصیت نامه وی آمده است: «اینجانب با آگاهی کاملی که به شهادت دارم برای دفاع از اسلام و حیثیت انقلاب اسلامی و دفاع از مملکت اسلامی به فرمان بزرگ رهبر مسلمانان جهان و مرجع عالیقدر حضرت امام خمینی به جبهه حق علیه باطل شتافتم و امید است که خون ما نهال نوپای انقلاب اسلامی را بارور کند و شهادت ما موجب آگاهی و رشد فکری جامعه جهانی اسلام شود…». 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید رضا پناهی صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷 با اینڪه شغلش نظامی بود و جایگاهی برای خودش داشت؛ اوقات فراغتش را برای مردم بی بضاعت بنایی می کرد. هر مقدار که میتوانست خانه شان را تعمیر میکرد. بدون اینکه اجرتی برای کارش طلب کند. تمام این کارها را طوری انجام می دادکه کمتر کسی متوجه شود واخلاص و گمنامی برایش باقی بماند. شاید به همین خاطر بود که به همسرش سفارش کرده بود: "بعداز شهادت نبینم جایی بری و از من تعریف کنی. " 🌷 برادران عزیز ، به شما و سایر برادران و خواهرانم در بسیج وصیت می کنم که نکند واقعه سقیفه بنی ساعده دوباره تکرار شود ، نکند عاشورا دوباره تکرار شود و حسین زهرا (علیه السلام) سرش بالای نیزه رود. برادران و خواهران بسیجی ، از تاریخ اسلام درس بگیرید و همواره در راه ولایت ثابت قدم باشید. برادران ، بدانید که همانگونه که اهل کوفه ، مسلم ابن عقیل ( نماینده امام زمان خود ) را تنها گذاشتند و اکنون مورد لعن ما قرار می‌گیرند ، اگر ما هم ولی فقیه را تنها بگذاریم ، بی درنگ مسلم های دیگری نیز به مسلم ابن عقیل خواهند پیوست و آنگاه ما نیز مورد لعن آیندگان قرار خواهیم گرفت. برادران و خواهران اگر می خواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخر الزمان در امان باشید و دینتان حفظ بماند و عاقبت به خیر شوید ، بصیرتتان را افزایش دهید ، اطاعت از ولایت مطلقه فقیه را بر خود واجب بدانید و اگر می خواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید ، گوشتان به سخنان ولایت مطلقه فقیه و چشمتان به اعمال این بزگوار و تمام وجودتان صرف عمل به خواسته ها و اوامر ایشان باشد. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید محمود رادمهر صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🌷 حسن آقا چشم بسته و بدون چون و چرا فرمایشات مقام معظم رهبری را قبول داشت و به آنها عمل می کرد. این مادر شهید به ما گفت: «حسن آقا همیشه گمنام بود، وقتی در مراسمی شرکت می کرد جایی می نشست که دوربین از او فیلم برداری نکند و خداوند متعال در اوج گمنامی او کاری کرد که خبر شهادتش در ایران صدا کند» وی گفت: «اگر پسرم به مرگ طبیعی میمرد من هم بعد از او میمردم اما او با شهادتش کاری کرد که اگر پنج پسر دیگر نیز داشتم آنها را خودم برای رفتن به سوریه آماده می کردم» 🌷 برادران و خواهران دینی من: شما را سفارش اکید به  رعایت موازین اسلام و انقلاب می‌کنم. همواره از ولایت‌فقیه این عمود خیمه انقلاب و شخص امام خامنه‌ای (دامت برکاته) تبعیت محض کنید که سعادت دنیا و آخرت شما در گروه حمایت از ولایت‌فقیه است. مبادا مظلومیت شیعه تکرار شود، مبادا دشمن عرصه را بر ولی‌فقیه زمان شما تنگ کند و از حمایت شما از ولایت‌فقیه تردید ایجاد کند. -خداوندا: تو خود می‌دانی که بهترین لحظه زندگی‌ام زمانی خواهد بود که خون بدنم به محاسنم خضاب گردد و جانم را در راه اعتلای دین تو تقدیم کنم. - مزار من باید در آستان ماچیان و در کنار شهید عاشورایی غلامرضا آقاجانی باشد. - به‌هیچ‌وجه تا زمان پیدا شدن قبر مطهر حضرت زهرا سلام الله برای من سنگ‌قبری تهیه نکنید. - در لحظه تدفین تربت کربلا، کفن کربلا و پیشانی‌بند یا زهرا سلام الله فراموش نشود 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید حسن عشوری صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهـیـد امیر حاج امینی نام پدر:نظرعلی تاریخ تولد:۱۳۴۰/۱۱/۵ محل تولد:ساوه تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۱۰ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه مسئولیت در جبهه:بیسیم چی گردان نصر لشگر ۲۷ محمدرسول الله( ص) 🌷 بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد.برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی،بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. ۱۰، ۲۰ دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم.دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش،یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه.رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم.همون موقع بود که شهید شد 🌷 بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد، برای رهایی از این زجر،به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن دنیا برای ضعیف نفسان،یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او،در این گرداب هلاک گردد. "اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم  به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم." 🌼شـادی روح پـاک هـمـه شهیدان و شهید امیر حاج امینی صـلوات @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید محمدباقر مومنی راد تولد:1344همدان شهادت: فروردین1365 عملیات والفجر 8فاو. مزار مطهر: گلزار شهدای همدان راوی: حاج علی سیفی 📚 یک جرعه آفتاب 🌷 ‍ شهیدی که امام حسین ع برایش نامه فرستاد هنوز اذان صبح رو نگفته بودند، یهو دیدم با حالت عجیبی از خواب پرید.!! بهم گفت: حاجی ! خواب قاصد امام حسین علیه السلام رو دیدم!!! بهم گفت: امام حسین علیه السلام سلام رسوندند و گفتند به زودی میام به دیدارت... بعد یه نامه از طرف آقا بهم داد که توش نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خونی؟!؟ گریه می کرد و حرف میزد صورتش خیس خیس بود.... دیگه توی حال خودش نبود ... چند شب بعد شهید شد امام حسین علیه السلام به عهدش وفا کرد... 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید محمد باقر مومنی راد صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین .🌷 شهید مدافع حرم علی اصغر کریمی تاریخ تولد : 1360/06/16 محل تولد : تهران تاریخ شهادت : 1395/12/07 محل شهادت : موصل - عراق وضعیت تاهل : متاهل محل مزار شهید : تهران - بهشت زهرا (س) 🌷 سه روز قبل از شهادتش خواب دیدم که علی در یک باغ بزرگ است. او با دوستش رفته بود. علی در عالم خواب به من گفت که: "زهرا، او را فعلاً بعثی‌ها گرفته‌اند و در زندان است، او ناکام است و هنوز ازدواج نکرده و ان‌شاءالله دو الی سه روز دیگر آزاد می‌شود و برمی‌گردد".  و به من گفت: "زهرا، من رفتم"  شب قبل از شهادت خواب دیدم که علی به من گفت: "زهرا، آمدم تو را به پابوسی امام رضا(علیه سلام ) ببرم". روای همسر شهید 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید علی اصغر کریمی صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 . طلبه بسیجی شهید میلاد بدری تولد : ۱۳۷۴/۱/۶ محل تولد :شهرستان امیدیه شهادت :۱۴۹۴/۹/۱۰ محل شهادت : سوریه 🌷 پدر شهید بدری زمانی که میلاد می خواست اجازه رفتن به سوریه را کسب کند،  یک شبانه روز دست من و مادرش را می بوسید و می گفت می خواهم برای دفاع از حریم زینب(س) به سوریه بروم. می‌گفت: شهادت بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی‌ شود مادر شهید بدری می‌گوید: یک روز میلاد آمد پیش من و گفت: مادر دارم می‌روم رزمایش لباس نظامی بگیرم که من متوجه شدم رفتنش جدی است و خودش برگشت به من گفت: مادر چند جا ثبت نام کرده‌ام اسمم درنیامده است و باید تو برایم دعا کنی که این دفعه مقدمات سفرم فراهم شود. خیلی خونش برای رفتن می‌جوشید.  میلاد دید که من با رفتن او خیلی بی‌تابی می‌کنم، گفت: مادر شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمی‌شود و از تو می‌خواهم برای رفتنم رضایت کامل داشته باشی. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید میلاد بدری صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 . شهید حسن حسن پور فرمانده گردان امام علی علیه سلام متولد= روستای ولشکلا ساری، استان مازندران شهادت :١٣۶١/۰۴/٢٣ مصادف با 21 رمضان در عملیات رمضان 🌷 به وسیله نارنجک ۲۵ تانک و یک انبار مهمات دشمن را به آتش کشید در عمليات رمضان، فرمانده گردان بود. يکی از دوستانش می گفت: او به تنهايی با نارنجک در حدود ۲۵ تانک را منهدم کرد و يک انبار مهمات دشمن را به آتش کشيد که تا صبح می سوخت. با اینکه فرمانده بود ولی با پای پیاده در کنار نیروهایش بود و حتی جلوتر از آنها حرکت می کرد تا آمار شهدا و مجروحین را بداند. در آخرين لحظات، در کنار شهیدی و او را در آغوش گرفت. می خواست بلند شود که دشمن از پشت او را به گلوله بست و شربت شهادت نوشيد . 🌷 و از همه شما تقاضا دارم که فقط و فقط در خط امام حرکت و به دستورات امام گوش دهید مبادا کاری کنید که قلب امام را درد آورید 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید حسن حسن پور صـلوات🌼 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید مدافع‌ حرم احمد_قنبری نام پــــدر : مصطفی تاریخ تولد : ۱۳۶۵/۰۶/۲۵ - اصفهان دین و مذهب : اسلام ، تشیّع وضعیت تأهل : مجرّد شغل : طلبه، جوشکار ملّیّت : ایرانی تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - بیجی تاریخ تفحّص پیکر : مهرماه ۱۳۹۶ مــزار : گلستان شهدای اصفهان 🌷 یکی از همرزمان شهید احمد قنبری در مورد او گفت: تمام دارایی‌اش از مال دنیا یک چمدان قدیمی و چند دست لباس و تعدادی کتاب درسی حوزه بود که با خودش از نجف به سامرا آورده بود. وی افزود: با جدیت و سماجتی که داشت به جمع بچه‌های حزب الله عراق پیوست و با اصرار زیاد توانستیم حدود 10 روز او را به عنوان مربی عقیدتی و مترجم زبان عربی در آموزش نظامی در جمع خودمان نگه داریم؛ اما از آنجا که عاشق روبرو شدن و جهاد علیه تکفیری‌ها و داعشی‌ها بود تاب و قرار ماندن نداشت و پس از مدت کوتاهی به جمع رزمندگان در منطقه عملیاتی فلوجه عراق پیوست. همرزم شهید قنبری اظهار داشت: از آنجا که با تهذیب نفس در مدت 4 سال حضور در حوزه علمیه نجف اشرف خود را آماده پرواز و مستحق پریدن از این قفسه تنگ دنیا کرده بود، در اواسط مهرماه 94 مزدش را گرفت و به جمع شهدای مدافع حرم آل الله پیوست. 🌼شادی روح پاک همه شهیدان و صلوات🌼 💚 کانال و @mrmazdei
حمید چون طبقه پایین خانه مادرم زندگی می کرد. خیلی می آمد بالا و می رفت. چون همسرش اکثر اوقات سرکار بود، بیشتر وعده هایش را با مادرم می گذراند. صبح ها حیاط را آب و جارو می کرد. صبحانه اش را با مامان می خورد بعد هم ظرف ها را می شست و می رفت محل کار مامان می گفت صبح همان روز حادثه، حمید کولر را درست کرد. آب حوض را عوض کرد. همه خانه را جاروبرقی کشید و ظرف ها را هم شست. مادرم تازه گچ پایش را باز کرده بود. حمید نمی گذاشت از جایش تکان بخورد. شب حادثه وقتی ما به خانه رسیدیم، همه جا مثل دسته گل بود. به مادرم گفتم:«چرا این همه کار کردی؟» گفت:« کار من نیست مادر. حمید همه کارارو کرده.» خیلی هوای مادرم را داشت. گاهی حتی اگر پنج دقیقه می خواست دیر بیاید حتما خبر می داد. چون مامان عمل قلب باز کرده بود و حمید نمی خواست نگرانش کند. ✏️ مریم برزویی 💚 کانال و @mrmazdei